رادیو اسلام Radio Islam

سایت مشاوره وپاسخ گویی به شبهات وسوالات دینی و اعتقادی

رادیو اسلام Radio Islam

سایت مشاوره وپاسخ گویی به شبهات وسوالات دینی و اعتقادی

باعرض سلام
پاسخ گوی سوالات وشبهات اعتقادی هستیم.

*********************

تبصره :

استفاده از مطالب بدون منبع هم از نظرمااشکالی ندارد.

آخرین نظرات

در شرایطی که پرونده موضوعاتی مانند طرح عفاف و حجاب در کشور همچنان بدون رسیدن به نتیجه مشخصی مفتوح مانده است، رواج برخی روابط غیرعرف و غیردینی میان دختران و پسران در جامعه زننده تر از آن شده که بتوان چشم ها را بر روی آن بست.

 یکی از این روابط زننده، روبوسی دختر و پسر در ملا عام و بدون در نظر گرفتن عرف پذیرفته شده جامعه مذهبی کشور است. این اقدام که در چند سال گذشته موارد نادری از آن در برخی نقاط بالانشین شهر دیده می‌شد اکنون با حساسیت کمتر و آزادی بیشتری انجام می شود! 

با این وجود موضوع این نوشته، نه رواج این اقدام در شهر بلکه عادی شدن آن در دانشگاه های کشور است. بر اساس اخبار منتشرشده در رسانه ها، موارد این اقدام که برخی از دختر و پسر ها با ظاهری زننده اقدام به دست دادن و روبوسی در محیط دانشگاه می کنند با سرعت بالایی افزایش یافته است.









نکته عجیب در این میان سکوت مسئولان دانشگاه ها در مقابل این حرکات زننده است. مسئولان بسیاری از دانشگاه های کشور، هر چند ماه یک بار مقررات مربوط به پوشش دانشجویان را سخت تر و کنترل روی آن را بیشتر می کنند اما خبری از مقابله با روابط آزاد دختران و پسر در محیط دانشگاه نیست.

بر این اساس، در شرایطی که جلوی در بسیاری از دانشگاه ها، دانشجویان برای ورود با تشدید کنترل کارمندان روی پوشش آنان، دقایقی معطل می شوند، پس از ورود به محیط دانشگاه، دیگر تقریبا برای هر اقدامی آزاد خواهند بود! در این شرایط، کنترل پوشش دانشجویان درست مانند قیف برعکسی است که بعد از گذر از گیت ورودی، دیگر نه تنها روی پوشش بلکه روی هرگونه روابط نیز کنترلی وجود ندارد.

عجیب تر اینکه سست شدن اصول دینی و معیارهای اخلاقی و عرفی پذیرفته شده در جامعه در محیط های علمی کشور در حال نهادینه شدن است و معلوم نیست اثرات سوء آن در سال های آتی چه انفجاری را در جامعه پدید خواهد آورد!

  • مm نصراصفهانی

دانشگاه ازاد اسلامی وعدم برخورد با بدحجابی دختران آرایش کرده

مm نصراصفهانی | شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۱ ق.ظ

باز هم بدحجابی در دانشگاه آزاد..(تصاویر)

دانشگاه آزاد اسلامی؛ همان دانشگاه اسلامی که هدف مسئولان است و همواره برای رسیدن به آن تاکید می کنند؛ اینجا دانشگاه آزاد اسلامی است.


همان دانشگاهی که قرار بود مواد تحصیلی دانشگاهی خود را با توجه به حوزه های علمیه تامین کند.

همان دانشگاهی که قرار بود فضایی اسلامی داشته باشد.

اینجا دانشگاه است؛ همان جا که باید علم آموخت و آن را برای تعالی جامعه اسلامی به کار گرفت، اما این عکس ها تمامی این حرف ها را نقض می کند.

عکس های زیر از یکی واحدهای دانشگاه آزاد گرفته شده که وضعیت اسفبار حجاب در این دانشگاه را نشان می دهد.

البته فضای دانشگاه دولتی هم وضعیت بهتری در حوزه حجاب ندارد.

از جامعه دانشگاهی اسلامی به خاطر انتشار این عکس ها عذرخواهی می کنیم.

شاید انتشار این عکس ها تلنگری برای مسئولان محترم باشد تا برای وضعیت اسفبار حجاب در دانشگاه ها فکری کنند.




دانشگاه آزاد مدعی روش های نوین مبارزه با بدحجابی


سابقا در دانشگاه های رسم بر این بود که خانم های دانشجو به داشتن چادر الزام داشتند و این موضوع سبب شده بود با صحنه های زشتی از دختران مانکنی که چادر را به حالت مضحکه واری به سر کرده اند و کشان کشان با خود به این سو و آن سو می برند مواجه شویم و در صورت به همراه نداشتن این آویز بی گناه که برای برخی از دانشجویان مذهبی مقدس بود از ورود این افراد بد حجاب به دانشگاه خودداری می کردند.

در ضمن توسط مسئولین حراست درمحوطه دانشگاه به پسران بد پوشش و دختران بد حجاب تذکراتی داده می شد، در این بین گاهی شاهد برخورد های ناشایستی توسط طرفین بودیم که به دلیل عصبانیت به مشاجره های لفظی و... می انجامید.

 

اما بخشنامه عفاف و حجاب مدعی است می تواند با برنامه و راهکارهای مدون به حل این معضل چالش برانگیز بپردازد.

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی می گوید: این بخشنامه قصد ممنوعیت امر به معروف و نهی از منکر را ندارد اما قصد دارد با فرهنگ سازی، عفاف و حجاب را در دانشگاه گسترش دهد. نیروهای حراست به لحاظ سطح تحصیلات و برخی دلائل دیگر برای تذکرات به دانشجویان دکتری، استادان و سایر دانشجویان توجیه نیستند و گاهاً مسائلی پیش می آید که در شأن دانشگاه نیست.

استفاده از اساتید دانشگاه درامر به معروف، تجلیل از بانوان با حجاب و استفاده از ابزار های دوستانه، مواردی هستند که در خلال این بخشنامه در جهت ترویج حجاب و عفاف در فضای دانشگاه آزاد اجرا خواهد شد.

توضیحات مسئولان دانشگاه آزاد بسیار منطقی بود و همه نمایندگان پذیرفتند که تغییر شیوه برخورد با موضوع بی حجابی راهکار مناسب‌تری است.
این در حالی است که فضای دانشگاه ها به ویژه دانشگاه های آزاد به قدری مسموم است که با اقدامات سطحی قابل حل نیست و اهتمام جدی مسئولان را می طلبد حال آنکه اقداماتی از قبیل تجلیل از افراد با حجاب در سنین ابتدایی جوابگو است و بازخورد اینگونه روش ها بعد از سن 20 سالگی بعید به نظر می رسد!!!؟

  • مm نصراصفهانی

حوادث پاریس نشان داد داعش فاتح غرب واروپاخواهدشد!

اروپا برعکس امریکاوروسیه ازقدرت نظامی واجتماعی چندانی برخوردارنیست ونفوذ داعش در لایه های درونی اروپا نشان می دهد که بزودی همانطورکه امویان قلب اروپارا به سرعت فتح کردند داعش هم باهمان رویکرد وخشونت می تواند اروپاییان رابه زانو درآورد!چراکه قاره اروپا به زعم سیاسیون حتی از کشورهای کوچک آفریقایی واسیایی وحتی امریکایی هم ضیعیف تر ودارای بنیاد ضعیف از هرلحاظ می باشد وتوان مقابله با گروه داعش را ندارد.


حوادث امروز جهان اسلام، از برخی جهات ها بی‎شباهت با حوادث دوران بنی‎امیه نیست. در دوران بنی امیه نیز شاهد شکل گیری حاکمیتی به نام خلافت اسلامی با ادبیاتی ظاهرگرایانه، خردستیز و رفتاری خشن و خونریز هستیم. حادثه عاشورا، با همه مظلومیت در دوران همین خلافت واقع می‎شود.
تردیدینیست که اگر اسلام ظهور نمی‎کرد و آیات و پیام های اجتماعی و تاریخی قرآن نمی‎بود و اگر تلاش‎های بی وقفه رسول خدا و اصحاب گرامی او و مجاهدات و مبارزات اجتماعی آنان نمی بود، اثری از بنی‎امیه و خلافت اسلامی آنان نبود اما آیا می‎توان همه آنچه را که در دوران بنی‎امیه گذشت به اسلام یا به عمل و رفتار مسلمانانی نسبت داد که اسلام را از زاویه ذهن و دل به عرصه عمل و رفتار و ساختارها و مناسبات اجتماعی، سیاسی وارد کردند و آیا می‎توان غلبه بنی امیه را شاهد بر شکست نظریه اجتماعی اسلام دانست یا آن که برعکس غلبه بنی‎امیه، نشانه عدول مسلمانان از عمل به اسلام و در عین حال، نشانه پیروزی و موفقیت رسول خدا و اصحاب مؤمن اوست.

به نظر می‎رسد، حضور خلافت اموی اولاً نتیجه موفقیت اسلام است و ثانیاً نتیجه عمل کردن مسلمانان به اسلام نیست بلکه نتیجه کم کاری و کم عمل کردن مسلمانان به اسلام است.

اسلام تا سال فتح مکه پیش از بیست سال در برابر نظام قبیله‎ای مشرکانه عرب، مقاومت کرد، در تمام دوران مدنی، بنی امیه، در کانون فرماندهی کفر، قرار داشت و در فتح مکّه، اسلام با محوریت‎ توحید پیروزمندانه وارد مکه شد، ابوسفیان و دیگر فرماندهان کفر، در این هنگام، تسلیم شدند، بی آنکه ایمان به قلب و جان آنان راه پیدا کرده باشند.

اسلام مفاهیم و گروه‎بندی های جدیدی را در شبه جزیره ایجاد کرد. ایمان و کفر، دو مفهوم جدیدی بودند که گروه‎بندی اجتماعی مناسب با خود را در پناه باور به توحید یا تقابل با آن به همراه می‎آوردند و به موازات قدرت گرفتن اسلام و ورود آن به فرهنگ شبه جزیره مفهوم جدیدی نیز شکل پیدا کرد، این مفهوم، نفاق است. نفاق یک پدیده اجتماعی است که در شرایط غیبت یا عزلت مفاهیم توحیدی وجود نخواهد داشت. به موازاتی که توحید و گروهبندی مناسب با آن در عرصه فرهنگ حضور پیدا کند و هنگامی که کفر در موضع ضعف قرار گیرد؛ نفاق فرصت بروز پیدا می‎کند.

نفاق، کفر پوشیده و پنهان است که در پوشش ایمان فعالیت خود را ادامه می‎دهد و روشن است که اگر کفر در موضع اقتدار باشد یا توحید و ایمان در قلمرو فرهنگ منزلت و شأن ویژه نیافته باشد، نیازی به نفاق نیست.

بنی امیه آن زمان که به اسم خلافت رسول خدا به قدرت می‎رسد، نشانه این است که آنان نتوانستند. در برابر توحید و رسالت در قلمرو ارزش ها و آرمان های اجتماعی جامعه مقاومت کنند و نشانه این است که به رغم مقاومت‎های فراوانی که کفار در قبال اسلام کردند، اسلام در نهایت به عنوان ارزش و معرفت مسلط در جامعه حضور بهم رسانید، و فرهنگ اسلامی تکوین یافت.



امام حسین(ع)در اواخر دوران حیات معاویه وضعیت نابسامان جامعه اسلامی را حاصل کم کاری و پشت کردن مسلمانان و خصوصاً، عالمان به ارزش ها و آرمان های اسلامی و نتیجه بی‎توجهی آنها به اموری نظیر امر به معروف و نهی از منکر می خواند.

بنابراین گرچه بنی‎امیه بدون حضور اسلام هرگز نمی‎توانستند از یک قدرت قبیله‎ای به یک قدرت جهانی تبدیل شوند لکن حضور آنها، لازمه طبیعی، حضور اسلام نیست بلکه لازمه انحراف امت اسلامی و عمل نکردن آنها، به ارزش هایی است که به سطوحی از پیروزی در عرصه فرهنگ عمومی نایل شده است.

و امام حسین(ع) به همین دلیل راه خروج از این آفت و بلیّه اجتماعی را بازگشت از اسلام نمی‎داند بلکه راه خروج را بازگشت به اسلام و اصلاح امت جدّ خود می‎داند.


 حادثه‎ای که اینک در مناطقی از شام و عراق با عنوان داعش، شکل گرفته است، گرچه هرگز، ابعادی به گستردگی خلافت اموی را نداشته و نمی‎تواند داشته باشد، ولکن بدون نسبت و بدون تشابه با آن نیست.

بنی‎امیه، بقایای قدرت قبیله‎ای بودند که در رقابت با قدرت معنوی و جهانی اسلام قرار گرفتند. این قدرت در چهره نفاق از اسلام به عنوان یک ایدئولوژی تحریف شده، استفاده کرد، اسلام اموی اسلام گزینشی امویان بود، قدرت امویان قدرت برخاسته از متن اندیشه اسلامی نبود، بلکه قدرت برساخته قبیله‎ای بود، که با برخورد گزینشی به تحریف در اندیشه اسلامی می‎پرداخت. قرائت و تفسیر تحریف شده اموی، قرائتی ظاهرگرایانه، عقل‎ستیز بود که با استناد به ظواهر گزینشی قرآن به تکفیر خاندان اهل بیت عصمت و طهارت پرداخت و آنها را خارج شده از دین خواند.

فروپاشی قدرت اموی عقبه‎های سیاسی معرفت بر ساخته آنها را در هم ریخت، ولکن معرفت تولید شده تداوم تاریخی خود را به طور کامل از دست نداد، بلکه اولاً: صورت های تعدیل شده‎ای از آن نظیر کلام اشعری، توسط قدرت های جایگزین تداوم یافت. و ثانیاً، صورت اولیه آن، با تغییراتی کمتر، و در ابعادی محدود و بدون آن که از قدرت و بسط اجتماعی برخوردار باشد، هر چندگاه یک بار بازتولید می‎شد.

نمونه‎ای از بازخوانی مجدد، اسلام اموی را در اندیشه و عمل ابن تیمیّه می‎تواند دید، ولکن این قرائت ها به دلیل این که از عقبه و زمینه‎های اجتماعی، کافی برخوردار نبود، هیچ‎گاه نتوانست و نمی‎توانست پیامدهای اجتماعی گسترده‎ای  داشته باشد.

داعش، القاعده و بخش وسیعی از سلفیان که بازگشت به سده نخستین را مدّنظر خود قرار داده‎اند، بازگشت به اسلام اموی را دنبال می‎کنند و از این جهت از ذخایر معرفتی آنان بهره می‎برند.

تفاوت عمده آنان با بنی‎امیه در این است که اقتدار اسلام اموی، ریشه در مناسبات قبیله‎ای امویان داشت و حال آن که اقتدار ظاهرگرایی داعشیان ریشه در توان سیاسی، نظامی، اقتصادی آمریکا و دول غربی دارد.



قدرت سیاسی جهان غرب، به این دلیل این حوزه معرفتی را در عرصه سیاسی منطقه فعال می‎کند که اسلام احیا شده را به عنوان یک رقیب زنده، فعال و پرتحرک می بیند.

حیات مجدد جهان اسلام قدرت مانور مفاهیم اجتماعی مدرن را در جوامع اسلامی به حوزه‎های محدود آکادمیک دانشگاهی و چارچوب‎های معدود روشنفکری مدرن ، محصور ساخته است، و مفاهیم فرهنگی و تمدنی جهان اسلام را در قلمرو فرهنگ عمومی امت اسلامی فعال ساخته است. و به همین دلیل عملکرد عام و گسترده جهان غرب در جوامع اسلامی دیگر نمی‎تواند، در ذیل مفاهیم مدرن سازمان یابد.

تحولات پیاپی و پرشتاب، پس از انقلاب اسلامی فرصت بازسازی مفاهیم دینی جهان اسلام را در چارچوب قرائت‎های مدرن و پسامدرن نیز از بین برده و به همین دلیل سیاست و اقتصاد غرب چاره‎ای جز عملکرد شتاب‎زده و خام در ذیل مفاهیم، تاریخی جهان اسلام ندارد.

و در این شرایط باید با برخورد گزینشی با معانی و مفاهیم تاریخی اسلام، گروهبندی‎های نوینی را برای مقابله، با شکل‎گیری، اقتداراسلامی ایجاد کند و تولیدات اموی و سفیانی بهترین گزینه‎ی مورد استفاده غرب در این مقطع تاریخی است و همین مسأله موجب می‎شود، تا اندیشه‎ای که پس از بنی‎امیه با از دست دادن محمل‎های سیاسی، اقتصادی و تاریخی خود به صورت رویکردهای فردی و محدود تداوم یافت، دیگر بار با زمینه های سیاسی جدید به صورت یک جریان گسترده و پرشتاب اجتماعی شکل گیرد، و بدین ترتیب ظاهرگرایی افراطی اموی و سفیانی که در حاشیه قدرت سیاسی بنی‎امیّه و آل ابی‎سفیان شکل گرفته است، این بار در حاشیه منافع ملی دولت‎های مدرن در متن جوامع اسلامی برای مقابله با اهداف و اغراضی که بیداری اسلامی به دنبال آن است ، باز تولید می‎شود. و به همین دلیل، نمی‎توان ابعاد اجتماعی این حادثه را با صرف‎نظر از عملکرد سیاسی دول غربی، و در چارچوب قشری‎گری، و افراطی‎گری افراد یا گروه‎های محدود تحلیل کرد.

این افراد و گروه‎ها، در تاریخ گذشته جهان اسلام همواره بوده و خواهند بود. شکل گیری یک حادثه گسترده وسیع اجتماعی با ارجاع به این افراد، و بدون، نظر به مناسبات، عوامل و ساختارهایی که در وسعتی مناسب با ابعاد حادثه باشند، علاوه بر آن که نوعی ساده انگاری است، مانع از شناخت درست پدیده و در نتیجه مانع از اتخاذ، موضعی آگاهانه و شایسته است.

اگر ظاهرگرایی، فرقة عثمانی، درسده نخستین با نظر به محمل اجتماعی آن به درستی موجب می‎شود تا در چارچوب قدرت اموی تحلیل شود، قشری‎گرایی جمود و برخوردگزینشی و خردستیزانه القاعده و داعش نیز باید در چارچوب عملکرد آمریکا و دول غربی تحلیل شود و اگر اسلام اهل حدیث و عثمانیه به درستی اسلام اموی خوانده می‎شود اسلام تکفیری معاصر نیز به درستی، باید اسلام آمریکایی نامیده شود.


 بدون شک اسلام آمریکایی در چهره اسلام اموی، محدود و مقید نمی‎شود و پوشش گرفتن آن در ذیل اسلام اموی نیز، امری مقطعی است.

اسلام اموی و آمریکایی به رغم اشتراکاتی که درتحریفگری، برخورد گزینشی و ایدئولوژیک دارند، از تفاوت هایی نیز برخور‎‎دارند و عمده‎ترین تفاوت آنها در این است که ظاهر‎گرایی و قشری‎گرایی عثمانیه، برجسته‎ترین و کاملترین الگوی اسلام اموی است و حال آنکه قشری‎گرایی و رویکرد تفکیری و جمود، چهره‎ای شتابزده، خام و مستعجل از اسلام آمریکایی است.

اسلام آمریکایی در صورتی که مجال پیدا کند، به جای آن که در پوشش ظاهرگرایی سلفی ظاهر شود. به تفسیر سکولار از مفاهیم اسلامی خواهد پرداخت. و در این مسیر از تجربه تاریخی دنیای مدرن در مواجهه با میراث مسیحیّت و خصوصاً  از تجربه پروتستانیسم، نیز استفاده خواهد کرد.

بخشی مستقر از اسلام آمریکایی را در چگونگی مواجهه سکولاریزم آتاتورک با بیداری اسلامی می‎توان دید. تفسیر سکولار از اسلام همان راهی بود که اردوغان پیش پای موج اخیر بیداری اسلامی در مصر قرار داد.

خیزش اسلامی مصر در حقیقت در معرض آسیب دوگانه‎ای از اسلام آمریکایی قرار گرفت، اوّل: قشری‎گرایی و ظاهرگرایی سدة نخستین، و دوم تفسیر و قرائت سکولار از دین،

اسلام آمریکایی در هر چهره و صورتی که ظاهر شود، قبل از همه نشان دهنده حضور مجدد همان چیزی است که، امام خمینی از آن با عنوان اسلام ناب محمدی یاد می‎کرد، یعنی نشانه حیات مجدد اسلام و بازگشت توحید به زندگی اجتماعی و سیاسی انسان معاصر است.

اگر این حیات مجدد نبود، فرایند سکولاریزاسیون در جوامع اسلامی به سوی نوعی سکولاریزم عریان پیش می‎رفت و  جهان غرب با محوریت سیاسی آمریکا، هیچ نیازی برای پوشش گرفتی از مفاهیم دینی نداشت.

عملکرد سیاسی و اقتصادی جهان غرب در جوامع غربی ، در شرایطی که فرهنگ های بومی، زنده و فعال نباشد. تحت پوشش ادبیات توسعه، و مانند آن شکل می‎گیرد و مقاومت های قومی، در برابر مبادلات یک جانبه و ظالمانه جهان غرب نیز با مفاهیم استقراضی از همان جهان سازمان می‎یابد. حضور زنده و فعال فرهنگ اسلامیبه طور طبیعی عملکرد عاملان مستقیم و غیر مستقیم و کارگزاران داخلی و خارجی را ناگزیر از توجه، به مفاهیم و نظام معنایی موجود می‎کند.  قرائت و تفسیر این نظام معنایی از منظر کسانی که در چارچوب، اغراض، ارزش ها، مقاصد و آرمان های جهان مدرن، حرکت می‎کنند، تفسیر و قرائتی مدرن از اسلام را به دنبال می‎آورد. و این تفسیر، کلام و شریعتی متناسب با خود را طلب می‎کنند و این نوع از تعامل مطلوب‎ترین و کامل‎ترین تعاملی است که در عبور از سنت دینی جهان اسلام، می‎تواند رخ دهد.

برخی از نظریه‎پردازان وقوع انقلاب اسلامی را واکنشی در برابر حرکت شتابزده بعد از مشروطه در دوران پهلوی می‎دانند. از نظر آنان، حلقه مفقوده‎ای که منجر به انقلاب شد، بی‎توجهی نسبت به فرهنگ اسلامی و بازسازی نکردن آن با تفسیر و قرائتی سکولار، دنیوی و این جهانی است. کارگزاران سیاسی، اقتصادی غربی، هنگامی به پوشش گرفتن از مفاهیم دینی بدون تصرف در محتوای معرفتی آن دست می‎زنند که برای یک فعالیت اقتصادی و یا سیاسی گریزی از آن نداشته باشد. و این امر در شرایطی اتفاق می‎افتد، که فرهنگ دینی حضور خود را تا عرصه‎های سیاسی، و اقتصادی فعال کرده باشد.

بنابراین استفاده از ادبیات ظاهرگرایانه اسلام اموی بدون هیچ گونه تصرف و بازخوانی، نشانه اضطرار دول غربی در برابر اسلام حاضر و فعال در عرصه سیاست است. و البته این استفاده خام و ابزاری که تنها در افق یک عملکرد سیاسی و نظامی شکل می‎گیرد را پیامدهای کنترل نشده‎ای برای خود آنان نیز دارد. آنان بی آنکه به عواقب خطرناک این رفتار خود توجه داشته باشد، انرژی انباشته و متراکم جهان اسلام را در مسیری فعال می‎کنند، که عواقب آن برای خود آنان نیز قابل پیش‎بینی نیست.

در هر صورت پیدایش داعش با آن که محصول تعامل سیاست دول غربی و دول منطقه‎ای وابسته به آنها با ذخیره‎های تاریخی اموی جهان اسلام است. اولاً نشانه حضور مجدد اسلام تا ابعاد سیاسی است، به گونه‎ای که اسلام آمریکایی را ناگزیر از حرکت های شتابزده می‎کند و ثانیاً، نشانه فعالیت‎های ناتمامی است که اسلام در تداوم عملکرد فرهنگی و اجتماعی خود باید انجام دهد.



 برخورد گزینشی بنی‎امیه با حقیقت اسلام گرچه امری بود که می‎توانست در تداوم خود اصل اسلام و پیام معنوی آن را در تاریخ دفن کنند ولکن تقابل با آن در انکار اصل اسلام نبود بلکه در روشنگری و عملکرد سیدالشهداء بود که توانست اصل اسلام را در متن فرهنگ آرمانی جامعه اسلامی حفظ کند.

اینک رویکرد گزینشی در تعامل با اسلام اموی نیز بخشی از فعالیت اسلام آمریکایی به قصد پیشگیری از حیات مجدد تاریخی اسلام است. بخشی دیگر از فعالیت توسط صورت های دیگری از این اسلام است که عملکرد تکفیری ظاهرگرایان را هزینه تبلیغ برای تفسیرهای سکولار از دین می‎کند.

بیداری اسلامی در برابر ظاهرگرایی، اگر به دامن تفسیرهایی دنیوی و سکولار پناه ببرد، اصل هویت خود را از دست خواهد داد و تداوم بیداری اسلامی در بازگشت به اسلام محمدی و روشنگری نسبت به تاریخ گذشته اسلامی درس آموزی و عبرت گیری از آن، و در استفاده از تجارب تاریخی مناسبی است که وحدت و انسجام امت اسلامی را در تداوم، حیات فرهنگی و تمدنی آن حفظ می‎کند.

تاریخ گذشته جهان اسلام، تاریخی متکثر و غنی است، عنصر عقلانیت که ریشه در آموزه‎های اصیل اسلام دارد، انباشت معرفتی شایسته‎ای را برای امروز جهان اسلام، به ارث گذارده است.

گذشته فقهی و کلامی جهان اسلام نیز گذشته تکفیر و قشری‎گرایی عثمانیه و یا خوارج نیست.

افراطی‎گرایی عثمانیه و خوارج تنها در مقطعی خاصی از تاریخ اسلام در حاشیه سلوک سیاسی بنی‎امیه غلبه یافت و بعد از آن این جریان تا دوره معاصر که بر محمل سیاسی دول غربی جای گرفته است همواره به صورت جریانی شاد موجود بوده است.

جریان غالب جریانی بوده است که خلافت گسترده اسلامی را از بالکان، تا چین با اقوام، نژادها، زبان‎ها، مذاهب و فرهنگ‎های قومی مختلف پوشش داده است.

تجربه زیست مدارای اجتماعی در بین مذاهب و فِرق مختلف اسلامی و همچنین بین مسلمانان و غیرمسلمانان، به مراتب فراتر از تجربه تنگ نظری‎های نواصب یا خوارج و ظاهرگرایان عثمانیه است اگر دول غربی، و کشورهای تحت نفوذ آنها، بستر سیاسی افراطی‎گری اهل ظاهر را تأمین نمی‎کردند این جریان در حاشیه امواج بیداری اسلامی نیز منزوی‎تر از گذشته خود به سر می برد. و اینک پس از گذشت بیش از هزار سال حاکمیت هزارماهه بنی امیه، فرصت فعالیت اجتماعی مجدد را پیدا نمی‎کرد.

بیداری اسلامی اینک نیز می‎تواند مدارا و تحمل اجتماعی را نسبت به مذاهب اسلامی ادیان توحیدی یا حتی جامعه بشری در چارچوب مبادی کلامی و مقررات فقهی، فرق مختلف اسلامی و خصوصاً در راستای تقابل با خطر مشترک جهان اسلام، تأمین نماید و بلکه وجود دشمن مشترک جهان اسلام ‌یعنی صهیونیسم بین الملل و نظام استکباری دنیای غرب، عامل مهمی است که این تحمل و مدارا را بیش از همه گذشته تاریخی برای امت اسلامی ضروری می‎گرداند.

  • مm نصراصفهانی

آیا حکومت داعش مشروعیت ومقبولیت اسلامی دارد ؟

مm نصراصفهانی | چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۱ ق.ظ

سوال: آیا رو ش وعملکرد گروههای تکفیری برگرفته از اسلام ناب ومستند به دین است؟

جواب: وهابیت که سرمنشا این گروههای سلفی در زمان ما با دیدگهای مختلف می باشد روش وعمل خود را منطبق بر دین دانسته ودیگر مذاهب اسلامی بالاخص شیعه را متهم به شرک می کنند. اما واقعیت امر چیزی غیر از این است واسلام اینها اسلامی انحرافی وتوأم با جهل مرکب است که خود را حق می دانند. واین مساله ونقد افکار آنها از طرف علماء اهل سنت وشیعه بیان شده است که زا مهمترین این منابع می توان موارد ریر را ذکر کرد:
1- فصل الخطاب فی الرد علی محمد بن عبدالوهاب والصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة از سلیمان بن عبدالوهاب که دومی با عنوان صاعقه های الهی در رد وهابیت ترجمه شده است.
2- کتاب کشف الارتیاب نوشته سید محسن امین عاملی.
مشاهده می کنید که اولین کتاب را در رد این فرقه برادر خود محمد بن عبدالوهاب نوشته است.
افکار غلط سلفی از طرف علماء شیعه وسنی رد شده است. در سیره رسول خدا هم مشاهده می کنیم که وقتی یکی از سرادران اسلام گروهی از مردم را بعد گفتن شهادتین کشتند مذمت کرده وخانواده آنها از بیت المال دیه آنها رپرداخت کرد وفرمود کسی که شهادتین را گفت جان ومال او محترم است. لذا پیامبر با اینکه منافقان در بین مسلمانان زندگی می کردند وعلیه آنها توطئه وکارشکنی هم داشتند ولی پیامبر با آنها به ملاطفت برخورد می کرد چون شهادتین را ادا کرده بودند.
ولی این گروهک ها کسانی را که شهادتین گفته واهل نماز وقبله هستند با بدترین وضع می کشند که کشتن شحاته در مصر ودوستانش وجنایات داعش موید این مساله است.


 مسلمانان قرنها با همدیگر با خوبی وخوشی زندگی می کردند وبا وجود تفاوت مذهبی اختلافی کفر واسلام به نام مذهب نداشته اند بطوری که موجب قتل عام دیگرمذهب شوند. ریشه این قضیه از زمانی گذاشته شد که احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه بحرانی(متوفای 728ق) افکار جدیدی برخلاف نظر سایر مسلمانان مطرح کرد وقائلان به این عقاید را کافر خواند مثل مساله توسل، روشن کردن شمع بر سر قبور، سجده بر تربت و... واین افکار از طرف علماء شیعه وسنی رد شد، بیشترین وبهترین منبع مباحث او نیز کتاب منهاج السنة است که در رد یکی از کتابهای علامه حلی است. به هر حال این شخص با توجه به تلقی خاصی که از اسلام داشت وظاهر گرا بود، با فتوای مجمع علماء دمشق مرتد اعلام شده ودر زندان مرد اما شاگردانش مثل ابن قیم جوزیه وبعدها این حجر هیتمی افکار او را که ضدیت خاصی هم با اهل بیت وتشیع داشتند ادامه دادند. واین افکار بعنوان افکار سلفیه معروف شد در حالی که سلفیه که مراد بیشتر احمد بن حنبل ونوع روش حدیثی اوست چنین افکار تند وتکفیری نداشتند.
این افکار طرفداری در بین مسلمانان نداشت تا اینکه بریطانیا در قرن 12هجری با فرستادن همفر به کشورهای عربی وپیدا کردن محمد بن عبدالوهاب افکار ابن تیمیه را با کمک او وآل سعود زنده کردند ودر حجاز وعراق ونجف خیلی از مردم بی گناه را به جرم ارتداد وکفر کشتند. واز آن موقع بود که این افکار تند تکفیری در قالب وهابیت ودر محدوده عربستان ادامه داشت که با توجه به افول ودر ال انقراض بودن وهابیت استعمار جهانی برای ایجاد اختلاف در بین مسلمانان وبد جلوه دادن چهره اسلام این گروههای تکفیری جدید را پایه گذاری کرد.و در کشورهای مختلف اسلامی نشر داد.
این بار با تحریک انگلیسی ها عنوان دیگری به نام سلفی جهادی در دهه هشتاد وارد ادبیات سلفی های تروریست شد.
ابو مصعب زرقاوی که قبلا از دوستان بن لادن واز سرگردگان القاعده بود ودر افغانستان با روسی ها هم جنگیده بود بر اثر اختلافی که با بن لادن وسران القاعده پیدا کرد از آنها جدا شده وبا حمله آمریکا به عراق خود را آنجا رسانده وگروه خود را که ریشه واساس همین گروه داعش است پایه ریزی کرد ولی در سال2006 به دست آمریکایی ها کشته شد وبعد از کشتن چند رهبر این گروه نوبت به ابوبکر البغدادی رسید که قبلا رد زندان ابوغریب وگوانتانامو بود ولی قبل از پایان دوره زندانش بطور مشکوک آزاد وبعد از یک سال ناگهان در جنگهایی خیابانی سوریه که علیه دولت بود بعنوان سرکرده داعش قد علم کرد.


سوال: علت وهدف حمایت از این گروههای تکفیری چیست؟


اگر به ریشه وفلسفه تشکیل این نوع افکار واقدامات بر گردیم آمریکا وغر ب بالاخص انگلیس را پشت سر این قضایا خواهیم دید. اما چرا این کارها را انجام می دهند؟
1- اسلام هراسی وجلوگیری از گسترش اسلام در دول غربی.
2- دفاع از اسرائیل ومقابله با حامیان مقاومت در منطقه.
3- ایجاد اختلاف در میان مسلمانان وایجاد فرهنگ تکفیر در بین شیعیان وسنی ها.



اینها از جمله علل تاسیس این گروها است وخانم کلینتون چند ی پیش رسما اعلام کرد که به صد کشور دنیا سفر کرده برای تشکیل وحمایت زا گروه داعش. 
موج اسلام گرایی در کشور آمریکا وغرب خیلی بالا بود واین مساله برای آنها در آینده نزدیک ودور خطر بزرگی بود ولذا برای اینکه مردم خود را از اسلام باز دارند آمدند چهره اسلام را خشن، بی رحم وکشنده واهل سب وفحش ولعن دیگران در قالب این گروها قرار دادند. وبهتر است بدانید که این گروها غیر از خودشان را مسلمان نمی دانند از هر مذهب ودینی که باشد وقتل او را جائز بلکه واجب می دانند. وهمین عمل الان باعث شده الان گرایش به اسلام در برخی کشورها غربی خیلی کم شده باشد.
ا زطرف دیگر برای شیعه هراسی که خیلی مهم است ودشمن درجه یک آنها برای رسیدن به اهدافشان در منطقه ودنیا می باشد. واز طرف دیگر بعد از پیروزی حزب الله در جنگ 33روزه وحمایت ایران از مقاومت در سوریه، لبنان وفلسطین گرایش به تشیع زیادشده بود لذا به موازات تشکیل گروههای تکفیری در بین اهل سنت وسلفی ها گروههای تکفیری در بین شیعیان نیز تشکیل دادند.


سوال: سلفی های جهادی چه نوع افکاری دارند؟


جواب: از نگاه سلفی های جهادی کشتن غیر سلفی ها اعم از سنی وشیعه واجب وبریدن سر، مثله کردن آنها، بستن کمربند انفجاری واقدام به انفجار در ملأعام از اصول جنگ دینی آنها است واین اقدامات دارای ثواب در نزد خدا می باشد. وفرقی بین بچه، زن ومرد نیست، ولی شما هر قدر بگردید در بین سلف آنها که مراد صحابه می باشند چنین اعمال وسیره ای پیدا نمی کنید.


سوال: نیروهای داعش مردمی هستند؟ به تعبیر دیگر در بین سنی ها پایگاه مردمی دارد؟


جواب: یکی از تبلیغات جهت داری که دی این مدت رسانه های ضد اسلام داشته اند این بوده که داعش را دارای جبهه مردمی در بین مردم سنی نشان داده ودر مقابل شیعه معرفی کنند واین غلط است چون داعشی ها خیلی از علماء ومردم بی پناه اهل سنت را کشته اند وعلماء آنها نیز این گروه را محکوم کرده اند، مثل علماء ووعشایر سنی عراق، علماء سنی سوریه بالاخص مفتی آنها شیخ حسون که فرزندش به دست همین گروهها کشته شد. علماء الازهر که مخالفت خود را با اینها اعلام کرده اند.
در اخرین اخباری که اعلام شد مجموع نیروهای داعش 2250نفر هستند که از دولتهای مختلف دنیا مثل عربستان، تونس، مصر، قطر، چچن، کشورهای اروپایی که گفته می شود صد نفر آمریکایی در بین نیروهای آنها وجود دارد. نیروهای داعش نیز متشکل از چند قشر هستند:
1- بعثی ها وباز ماندگان حزب صدام در عراق.
2- افرادی که شستشوی مغزی داده شده وافکار غلط خود را در مغز آنها فرو کرده اند کاری که الان با بچه ها در مناطق اشغالی انجام می دهند وآنها را تروریست بار می آورند.
3- افراد بیکاری که در سوریه بخاطر بیکاری وطمع در اجرتی که برای جنگ قرار داده اند.
به هر حال نیروهای اینها از قشرهای مختلف با اهداف مختلف تشکیل شده اند وهم عقیده نیستند. وتعداشان هم به قدری نیست که گفته شود که پایگاه مردمی دارند. 
البته حمایت دولتهای عربی که حلقه به گوش آمریکا هستند مثل عربستان، قطر، ودر عین حال ترکیه بخاطر مخالفتی که با عراق دارد. در تجهیز وجنایات این گروهکها نقش بسزایی داشته است. ولی حساب مردم را با حساب داعش باید جدا کرد.
خلاصه کلام

اینکه اینها گروههای هستند برای بد وخشن جلوه دادن چهره رؤوف ومهربان اسلام وبدنام کردن آن تا جلوی اسلام گرایی گرفته شود ودر عین حال در مقابل پایگاه مقاومت که در خاورمیانه با محوریت ایران، سوریه وحزب الله وجود دارد ومانع وخطر بزرگی برای اسرائیل محسوب می شوند مخصوصا با موفقیتهای اخیری که به دست آورده اند این گروهک ها ساخته شدند تا جلوی فروپاشی اسرائیل گرفته شود. ومسلمانان را از درگیری با اسرائیل وآمریکا با خودشان درگیر کنند.

  • مm نصراصفهانی

بهائیت، اقلیتی است که طی دهه‌های گذشته توانسته با بهره‌گیری از حمایت‌های قدرت‌های سیاسی جهان، نام خود را به گوش جهانیان برساند. گروهکی غیر مذهبی که پیش از انقلاب اسلامی از حمایت شاهان پهلوی نیز برخوردار بود و بسیاری از وزارت‌خانه، ادارت و … را در اختیار داشت و به اندازه‌ای در دستگاه پهلوی رخنه کرده بود که توانست دکتر ایادی را پزشک مخصوص شاه ایران قرار دهد و اینگونه، حتی به اتاق خواب شاه نیز دسترسی داشته باشد؛ ولی پس از انقلاب دایره نفوذش، رفته رفته کاهش یافت، زیرا مردم ایران در انتخاباتی شکوهمند، اسلامیت را در کنار جمهوری قرار دادند و جمهوری اسلامی را برگزیدند.
بنابراین یک دین الهی در صدر قوانین ایران قرار گرفت و بر اساس آن، قانون اساسی ایران نوشته شد و این قانون بسته به پیروانی که ادیان الهی در ایران داشتند، آنان را به عنوان اقلیت‌های مذهبی معرفی کرد و حقوقشان را تأمین کرد.
با معرفی اقلیت‌های مذهبی، جایی برای جولان دادن فرقه‌ها و گروهک‌های غیر مذهبی باقی نماند، زیرا تعریف مشخصی از اقلیت‌های مذهبی ارائه شد، از این‌رو بسیاری از اقلیت‌های مذهبی‌نما -از جمله بهائیت- رسوا و مجبور به ترک ایران یا فعالیت زیر زمینی شدند.
با گذشت زمان، افت و خیزهایی پیدا شد تا برخی از فرق انحرافی نیز عرض اندام کنند، ولی چون در اجتماع فرهنگی – مذهبی ایران جایگاهی نداشتند، نتوانستند آسیبی بر جامعه ایران وارد سازند؛ از این‌رو به لاک خود بازگشتند و گاهاً خود را به عنوان زرتشتی که از اقلیت‌های مذهبی ایران است، معرفی می‌کردند.
لازم به ذکر است که بهائیان مدعی نبوت کسی هستند که خود را خدای یکتا معرفی کره و می‌گوید: «لا اله الا انا المسجون الفرید؛ خدایی جز من تنهای زندانی نیست.»(1) حسین علی بهاء، پیروان خود را به سجده بر خود نیز فرا خوانده است، از این‌رو بهائیان برای حج گرد خانه علی محمد باب می‌چرخند و برای نماز، به قبر حسین علی نوری در عکای فلسطین اشغالی رو کرده و بر آن سجده می‌کنند.
با این حال نظام جمهوری اسلامی، حقوق انسانی همگان را در نظر گرفت و همگان را با یک چشم دید، از این‌رو همگان از حق تحصیل، اشتغال و … بهره‌مند بودند تا زمانی که گروهی از این آزادی سوء استفاده کرده و با اقدام علیه نظام و امنیت ملی ایران، سعی کردند حقوق دیگران را زیر پا گذاشته و از حق خود تجاوز کنند.
برای نمونه گاه از فضای دانشگاه سوء استفاده کردند و فضای علمی دانشگاه‌ها را به فضایی مناسب برای ترویج خرافات، عقاید انحرافی و اباحه گری تبدیل کردند و گاه از فضای کاری و اشتغال خود سوء استفاده کرده و با رخنه در اطلاعات دسته‌بندی شده و محرمانه، آن‌ها را در اختیار دشمنان قرار دادند و اینگونه جاسوسی می‌کردند.
بر این اساس، نظام جمهوری اسلامی مجبور شد وارد عمل شود و برای مقابله با این کردار گروهک‌های سیاسی و ضد مذهبی، تدابیری بیندیشد، از این‌رو فضای سوء استفاده را از آنان گرفت؛ آری در این راستا برخی از دانشجویان بهائی که جرمی انجام داده بودند، از دانشگاه‌ها اخراج شدند و گاه به جهت برخورد با خطاکاران، مانند دیگر مجرمان راهی زندان شدند؛ ولی آنان تنی چند از بهائیانی هستند که آزادانه در ایران زندگی می‌کنند و کسی کاری به آنان ندارد؛ البته برخی از جاسوسی‌ها و هنجارشکنی‌های آنان سبب شده است که رویکرد نظام به بهائیان تغییر کند و آنان را به چشم جاسوس ببیند و برخی از آزادی‌ها مثل تبلیغ عقاید (زیرا فرقه‌ای غیر الهی است) و پست‌های مدیریتی و … از آنان گرفته شود.
آری بهائیان ایران، آزاد نیستند تا جامعه مذهبی ایران را با ترویج اباحه‌گری و همجنسگرایی و آزادی‌های جنسی یا حتی ازدواج با محارم به فساد بکشند، زیرا این تعالیم، در برابر تعالیم الهی حاکم بر ایران است و در این زمینه نه تنها بهائیان آزاد نیستند، بلکه هیچ انسانی، پیرو هر دین و مذهبی و مسلکی که باشد، آزاد نیست.
البته جای تعجب دارد که بهائیان با هوچی‌گری می‌خواند قوانین حکومتی ایران را نقض کنند، زیرا عدم دخالت در سیاست، یکی از شعارهای دوازده گانه آنان است و حسین علی بهاء در کتاب مقدس بهائیان یعنی اقدس می‌نویسد: «لیس لأحدٍ أن یعترض علی الذین یحکمون علی العباد دعوا لهم ما عندهم » یعنی احدی از مردم حق ندارد که بر حاکمان و پادشاهان خود اعتراض کند؛ خلاصه بهائیان نباید با سلاطین خود کاری داشته باشند» (2).
عبد البهاء، دومین سرکرده بهائیان می‌گوید: «میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفة خویش حرفی زند و یا حرکتی نماید، همین برهان کافی است که بهائی نیست. دلیل دیگر نمی‌خواهد.»(3)
او در جای دیگر می‌گوید: «اهل بهاء به نصوص قاطعة الهیه از مداخله به امور سیاسیه، ولو به شقّ شقّه ممنوعند و از دخول به احزاب متخاصمه به صریح بیان مبارک معذور، … بر کلّ واضح و مبرهن گشته است که بهائیان از منازعات و مشاجرات احزاب سیاسیه دور و بر کنارند و به هیچ وجه من الوجوه در امری که از آن رائحة سیاست استشمام شود، مداخلتی ندارند.»(4)
شوقی افندی، سومین سرکرده بهائیت نیز می‌گوید: «تمام بهائیان باید از دخالت در امور سیاسی، قلباً، ظاهراً، لساناً و باطناً خودداری نمایند.»(5)
آنان به ظاهر مأمور به تمکین از قوانین حکومت‌ها هستند و حق کار سیاسی ندارد، پس این همه نقض قوانین حکومتی ایران و کار سیاسی چه معنایی می‌دهد؟ شرکت در فتنه 88 که کاری ذاتاً سیاسی و امنیتی بود و کارهای دیگر… یا حتی تبلیغ و عضوگیری در ایران که مانند تبیلغ بهائیت در اسرائیل ممنوع است؛ لیکن کاری است که بهائیان با روش‌های گوناگون همه روزه در ایران به آن اقدام می‌کنند؛ روزی با تبلیغ کاشت ناخن در مترو(6)، روزی با تبیلغ کلاس موسیقی و رقص و … و روزی با انتقال کتابهای خود به موبایل اشخاص و …
اگر بنا احترام به قوانین حاکمان است، چرا بهائیان در اسرائیل تبیلغ نمی‌کنند و به قوانین احترام می‌گذارند ولی در ایران چنین نیست.
چرا پیوسته از حامیان خود می‌خواهند که با شعار حقوق بشر بر حکومت ایران فشار بیاورند، آیا این سیاسی کاری نیست یا شما بهائی نیستید؟
روشن است که آزادی در همه جای دنیا، حد و مرز و تعریفی دارد؛ وگرنه می‌شود بی‌بند و باری و بی‌قیدی که هیچ کجا پذیرفته نیست؛ برای نمونه تجاوز به حقوق دیگران در همه کشورهای دنیا جرم است و مجازاتی دارد و به این معنا نیست که اگر متجاوز را بگیرند و مجازات کنند، خلاف آزادیش رفتار کرده باشند، زیرا آزادی او نباید حقی از دیگران ضایع سازد.
بر این اساس کسی که در یک جامعه زندگی می‌کند، باید به قوانین آنجا نیز احترام بگذارد. اگر همجنس‌گرایی، ازدواج با محارم و … در یک جامعه‌ای ممنوع است، یک گروهک نمی‌تواند بگوید این قوانین بر اساس دین اسلام است و ما پیرو بهائیت هستیم، به ما ربطی ندارد… هر حکومتی برای حفظ نظم و نظام خود، نیازمند قانون است، از این‌رو با قانون‌شکن برخورد می‌شود و این ربطی به ایران و اسلام ندارد و نمی‌توان آن را پای حقوق بشر گذاشت.
بسیاری از مدعیان حقوق بشر، هنگامی که پای کشتار مسلمانان بی‌گناه میانمار، سوریه یا عراق به میان می‌آید، نه تنها سکوت می‌کنند، بلکه به صورت مخفیانه از آنان حمایت هم می‌کنند؛ ولی هنگامی که چند تبعه ایرانی پیرو گروهک غیر مذهبی بهائیت به جهت ترویج خرافات و عقاید غیر الهی و انسانی از دانشگاه اخراج می‌شوند، عَلَم حقوق بشرشان برافراشته می‌شود و ایران را متهم می‌کنند؛ این در حالی است که در این کشورهای مدعی حقوق بشر، بسیاری از دختران مسلمان به دلیل استفاده از حجاب اسلامی که هیچ مزاحمتی هم برای کسی ندارد، از دانشگاه یا محل کار خود اخراج می‌شوند یا دانشجویان ایرانی به صرافاً به جهت ایرانی بودن، از دانشگاه‌های خارجی اخراج می‌شوند و این اخراج‌ها با حمایت مدعیان حقوق بشر روبرو می‌شوند.
مدعیان حقوق بشر در سناریوهای تازه خود، با تحریم‌های غیر انسانی می‌خواند ایران را وادار سازند تا به خواسته‌هایشان تن دهد که چند نمونه از آن‌ها را می‌شماریم:
1. آزادی فعالیت همجنس‌گرایان در ایران
2. اعدام نشدن قاچاقچیان موارد مخدر
3. آزادی بهائیان که به جرم‌های گوناگون در زندان‌های ایران به سر می‌برند
4. آزادی فعالیت بهائیان ایران که از جمله این فعالیت‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
أ. آزادی‌های جنسی (زیرا هیچ حرمتی برای همجنس‌گرایی یا ازدواج با محارم -به جز ازدواج با زن پدر در بهائیت بیان نشده است و این اعمال شنیع، هیچ مجازاتی هم در این فرقه ندارد. گذشته از آن که زنا نیز در بهائیت مجازات قابل توجهی ندارد و هر بهائی ثروتمند با پرداخت جریمه نقدی می‌توان به ناموس هر بهائی دیگر تجاوز کند.)
ب. ترویج خرافات و انحرافات اعتقادی (زیرا عدد 9 و 19 را مقدس می‌دانند و همه چیز، حتی تقویم و سال و ماه و روز را هم به 19 تقسیم کرده‌اند و تقویم جدیدی ساخته‌اند.  بهائیان کسی را پیامبر خود می‌دانند که مدعی الوهیت است، از این‌رو بر او سجده نیز می‌کنند. آنان به قیامت و معاد و بهشت و دوزخ هم اعتقادی ندارند. آنان سیاه پوستان را گاوهایی با ظاهر انسان می‌دانند و آذری زبانان را آدم کش و آدم خوار می‌خوانند.
ج. خرابکاری، اقدام علیه امنیت ملی، جاسوسی برای اسرائیل.
د. و …
حال جای این پرسش است که آیا کشورهای غربی نیز اتباع خود را کاملاً آزاد می‌گذارد تا بی‌توجه به قوانین جامعه، هر گونه که می‌خواند زندگی کنند یا قوانین خاص خود دارند و برابر قوانین خود با قانون‌شکنان برخورد می‌کنند؟
آیا فعالیت بهائیان تنها در ایران ممنوع است یا پیش از ایران، تبلیغ بهائیت در اسرائیل هم ممنوع بوده است؟
آیا همه بهائیان ایران در زندان به سر می‌برند یا عده‌ای مجرم که بهائی نیز هستند، زندانی شده‌اند؟
آیا بهائیان ایران که جرمی انجام نداده‌اند، از حقوق انسانی خود محرومند یا مانند سایر افراد جامعه از حقوق مادی و معنوی خود برخوردارند که از جمله می‌توان به بهره‌مندی آنان از همه امکانات رفاهی حتی یارانه نام برد.

پانوشت:

1. کتاب مبین، ص 229.

2. کتاب اقدس، ص 93.

3. مجله اخبار امری، ارگان رسمی بهائیان ایران، شماره 5.

4. مجله اخبار امری، ارگان رسمی بهائیان ایران، شماره 9 دی ماه 1324 هـ ش.

5. نظری اجمالی در دیانت بهائی، احمد یزدانی، ص49.

  • مm نصراصفهانی

چرا بهائیها هم باید از تحصیل در دانشگاه محروم باشند ؟

مm نصراصفهانی | چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ق.ظ

به تازگی نویسندگان بهائی با تحقیر دانشجویان مسلمان و تعظیم دانشجویان بهائی، سعی دارند تعالیم بهائیت را عالی جلوه دهند، در حالی که اگر کسی به تاریخ و تعالیم این فرقه مراجعه کند، جز سیاهی و تباهی نمی‌بیند.

برای نمونه علی محمد باب که بهائیان او را مبشر خود می‌خوانند، درباره درس خواندن می‌نویسد: «لا یجوز التدریس فی کتبه غیر البیان؛ جایز نیست کتابی غیر از بیان تدریس شود.»(۱)

باب در جای دیگر می‌نویسد: در حکم محو و نابودی کلیه کتب مگر کتب نوشته شده در مورد بابیت.»(۲)

دومین سرکرده بهائیان نیز وقتی درباره بحث پیشینه بابیت و بهائیت می‌شود، از کردار افتخارآورشان می‌نویسد که می‌توان گردن زدن، سوزاندن کتب و اوراق و نابود کردن بقعه‌ها و قتل عام نام برد: «در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الا من آمن و صدق بود.»(۳)

این آموزه‌های عالی و پیشینه درخشان، توجه انسان را به چند پرسش جلب می‌کند:

۱. اگر خواندن کتب غیر بابی جایز نیست، چرا بهائیان اصرار دارند که در دانشگاه‌ها حاضر شوند، زیرا آثار باب و بهاء در هیچ دانشگاهی تدریس نمی‌شود و اساساً خود بهائیان نیز برای آثار باب ارزش قائل نیستند، چه رسد به دانشگاه‌های غیر بهائی.

۲. چرا بهائیان به جای آموزش کتب بابی و محو و نابود کردن کتب غیر بابی، در پی آموزش کتب غیر بابی هستند؟

۳. جایگاه کتب بابی یا خود آثار بهائی در میان کتب علمی دنیا چیست؟

۴. آیا تا به امروز شرح و تفسیری بر آثار بابی و بهائی نوشته شده است؟

۵. آیا هیچ دانشمندی به آثار بابی و بهائی استناد کرده است؟ اگر نه، چرا عقلا از این آثار استفاده نمی‌کند؟

۶. چرا هیچ رشته دانشگاهی درباره تبیین آثار باب و بهاء وجود ندارد؟

بهرحال فرقه بهائیت نه یک فرقه دینی بلکه یک فرقه ضاله است که بیش از آنکه اهداف دینی و مذهبی (حتی اهداف دینی گمراه کننده) را تعقیب نماید، از همان ابتدا به عنوان یک فرقه سیاسی مجری اوامر بیگانگان عمل کرده است که برای کسب اطلاعات بیشتر شما را به مطالعه کتاب بابی گری و بهایی گری اثر مرحوم محمد محمدی اشتهاردی فرا می خوانیم. بنابر این این گروه فرقه ای با ماهیت «جاسوس» به شمار می آید و نه یک دین خاص و حتی اگر خود نیز ادعا کنند که دین به شمار می آیند و نه یک گروه سیاسی و جاسوس بودن را یک تهمت بنامند، عملکردی که دارند نشان از ماهیت اصلی شان دارد و طبیعتا هیچ دولتی اجازه نمی دهد گروهی خرابکار و جاسوس تحت هیچ عنوان و پوششی در کشور آزادانه فعالیت کند، با این حال همانگونه که قبلا نیز اشاره شده است اعضای این فرقه اگر عقاید باطل خود را مخفی نگاه داشته و به نشر آن نپردازند، می توانند همچون سایر ایرانیان از حقوق شهروندی خویش برخوردار گردند کما اینکه برخی بهائیان که فرم های مربوط به دین را پر می کنند بند اسلام را انتخاب می کنند و تا زمانی که اقدامی مغایر با آنچه خود اعلام کرده اند مثل تبلیغ دین بهائیت، اقدامی که باعث اشتهار آنان به بهائیت گردد و... انجام ندهند هیچ کس کاری با آنان ندارد.


اما در مورد تحصیل، تا زمانی که اعضای این فرقه، کودک و نوجوان هستند و نمی توان از آنها انتظار انتخاب یک راه محققانه را داشت، مجاز به تحصیل هستند و لذا تا سطح دیپلم مانعی در برابر خود نمی بینند، ولی اگر کسی از آنها، پس از رسیدن به سن رشد و بلوغ فکری، که در چنین سنی انتظار می رود راه خویش را بازشناسی کند و اهداف تشکیلاتی خود را بسنجد، از افکار دینی و سیاسی آبا و اجدادی خود روی گردان شده و دین مبین اسلام، یا حداقل یکی از ادیان یا مذاهب در سمی در قانون اساسی، را پذیرا شد و عضو یا هوادار گروههای سیاسی معاند و برانداز نبود در آن صورت، خواهد توانست از آن دسته از مزایای شهروندی که بهائیان دیگر از آن محرومند، مانند تحصیلات عالی به صورت کامل برخوردار شود، در غیر این صورت نظر به اینکه فرد به سنی رسیده است که درست را از غلط تشخیص بدهد، ادامه پایبندی او به این فرقه، منجر به محرومیت او از تحصیل در دانشگاه نیز می گردد.


در هر صورت با توضیحاتی که ارائه شد، مشخص گردید که بهائیت یک فرقه سیاسی است که ماهیتا برانداز می باشد و عضویت هر فرد در چنین گروهی و لو اینکه خود قصد براندازی نداشته باشد به معنای تایید اهداف این گروه بوده و باعث محرومیت فرد از برخی امتیازات شهروندی خواهد شد همچون کسی که به دلیل عضویت پدرش در گروهک تروریستی مجاهدین خلق، عضویت این گروه را پذیرفته ولی خود قصد براندازی و انجام اقدامات مسلحانه را ندارد که تا زمانی که از عضویت این گروه خارج نشود و از آنان ابراز برائت نکند مشمول حکمی خواهد بود که در حق سایر اعضایی که قصد براندازی و اقدامات تروریستی دارند اجرا می گردد.


  البته لازم به ذکر است که بهائیان و دوستان خارجی(!) آنها نیز، بیکار ننشسته و اقدام به تأسیس دانشگاههای زیرزمینی برای بهائیان نموده اند که مدرک آن نیز در غرب دارای اعتبار کافی می باشد و در کشورهای غربی با آنها مانند افراد تحصیلکرده برخورد می شود! در واقع بهائیان هر چند از محرومیت از تحصیل در دانشگاههای رسمی کشور می نالند، ولی در اصل از این مسئله بهره برده و بدون رقابتهای سنگین برای رسیدن به مدارج دانشگاهی، مدرک و امکان اشتغال در غرب را کسب می کنند. حال باید بپرسیم که آیا این رفتار بهائیان به معنای دورو بودن نیست؟

پانوشت:
۱. کتاب بیان، ص ۳۰.
۲. پیشین، ص ۱۹۸.
۳. مکاتیب، ج ۲، ص ۲۶۶.

  • مm نصراصفهانی

پاسخ به :یادداشت 14 - می خواهم از «دجلیس» بنویسم، ولی...؟شماره 2

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۲ ب.ظ

عربگری:

مورد (4): ظهار کردن همسر

الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنکَرًا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ

﴿آیه 2 مجادله﴾
از میان شما کسانى که زنانشان را ظهار مى‏کنند آنان مادران شان نیستند مادران آنها تنها کسانى‏ اند که ایشان را زاده ‏اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل مى‏گویند و خدا مسلما درگذرنده آمرزنده است؟؟؟


چه دلیلی وجود دارد که آنچه را که در مورد ظهار کردن همسر می گویند درست باشد؟
اصولا چه جایی از اعراب دارد که در جامعه شدیدا مردسالار، مرد چنان از دست زنش ذله شده باشد که وی را چنین تحریم از نزدیکی و مقاربت کند؟
مگر قانونی که نزد خدا وجود ندارد با به زبان آوردن و اقرار یک مرد مثلا احمق، تبدیل به قانون شده و به دلیل ظالمانه بودنش برایش حکم جزا هم نازل می شود؟
آیا وقتی مثلا یک مرد به زنش بگوید تو دروغگو هستی وی دروغگو می شود؟
بر فرض محال که تصور کنیم تفسیر و ترجمه آقایان درست باشد، عملی که قید کرده اند چه ارتباط ریشه ای با «ظ ه ر» دارد مگر فرزند از پشت زن زاده می شود یا در پشت وی رشد می کند؟ چرا از کلمه ای با مسمای دیگری استفاده نشده است؟
...


مورد (5): خانه عنکبوت
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ
﴿آیه 41 عنکبوت﴾
داستان کسانى که غیر از خدا دوستانى اختیار کرده ‏اند همچون عنکبوت است که خانه ‏اى براى خویش ساخته و در حقیقت اگر مى‏دانستند سست‏ ترین خانه ‏ها همان خانه عنکبوت است؟؟؟


چرا بر خلاف آیه 11 حجرات که خداوند، توهین و لقب بد دادن به یکدیگر را ممنوع کرده است ولی خودش اقدام به توهین به مخلوق زبان بسته خود می نماید؟
آیا عنکبوت مجرم است که چنین هتاکی می شود؟
آیا خانه عنکبوت به واقع، برخلاف یافته های علمی جدید، سست ترین خانه هاست؟ در اینصورت چرا قوی ترین حشرات نیز نمی توانند از این خانه سست بگریزند؟
آیا کلماتی چون «اوهن» و «عنکبوت» به درستی برای ما ترجمه شده اند و معنای دیگری برخلاف آنچه به ما شناسانده اند ندارند؟
...


مورد (5):صدای الاغ
وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ
﴿آیه 19 لقمان﴾
و در راه‏ رفتن خود میانه‏ رو باش و صدایت را آهسته‏ ساز که بدترین صداها، صدای خران است؟؟؟



در این آیه نیز چرا بر خلاف آیه 11 حجرات که خداوند، توهین و لقب بد دادن به یکدیگر را ممنوع کرده است ولی خودش اقدام به توهین به مخلوق زبان بسته خود می نماید؟
آیا الاغ مجرم است که چنین هتاکی می شود؟
آیا صدای خر ، بدترین صداهاست؟ آیا به واقع صدایی بدتر از صدای خر شناخته نشده است؟
آیا کلماتی چون «انکر» و «حمیر» به درستی برای ما ترجمه شده اند و معنای دیگری برخلاف آنچه به ما شناسانده اند ندارند؟
رابطه الاغ با کلماتی همریشه با «ح م ر» چیست؟
...


اینها برخی از دغدغه هایی است که عقل سلیم می طلبد نه مردم خواب زده و اسیر و آلت دست شیطان، تا معانی واقعی قرآن را فراخوانی نموده و جهان را از کفر و ظلالت برهاند.


*******************

پاسخ


سلام
در مورد معنای لغت باید به متخصص آن یعنی لغت شناس برویم، ابن اثیر در کتاب معتبر نهایه در مورد ظهار مینویسد:
یقال: ظَاهَرَ الرجل من امرأته‏ ظِهَاراً. و تَظَهَّرَ، و تَظَاهَرَ إذا قال لها: أنت عَلَیَّ کظَهْرِ أمی. و کان فی الجاهلیة طلاقا. و قیل: إنّهم أرادوا: أنت علیَّ کبطن أمی: أی کجماعها، فکنوا بالظَّهْر عن البطن للمجاورة.
( النهایه فی غریب الحدیث و الاثر ج‏3 165)

ترجمه: اگر مردی به زنش بگوید: ظهرک کظهر امی، در جاهلیت طلاق محسوب میشده...
طریحی نیز تقریبا همین معنا را در مجمع البحرین کرده و چنین مینویسد:
و قد تکرر ذکر الظِّهَار کتابا و سنة و هو فی اللغة الرکوب على الظهر، و فی الشرع تشبیه الزوج المکلف منکوحته و لو مطلقة رجعیة و هی فی العدة بظهر محرمة أبدیة بنسب أو رضاع أو مصاهرة، کأن یقول لها" أَنْتِ عَلَیَ‏ کَظَهْرِ أِمِّی".
(مجمع البحرین ج‏3 391)

بنابراین معنای ظهار همین است...
این حکم مربوط به جاهلیت بوده و توسط اسلام برداشته شده و هر کس چنین کاری کند کفاره دارد.
برخی از احکام که بین مردم شایع بوده مثل عقد بیع و ازدواج و ... که مشکلی با احکام الهی نداشته توسط شرع تایید شده و اونایی که مشکل داشته مثل همین ظهار و برخی معاملات مانند ربا حرام شمرده شده.
اینکه انسان یه نسبت ناروا به کسی بده اون شخص عوض نمیشه! در جاهلیت ظهار حکم طلاق رو داشته، یعنی مهان طور که با جمله
انت طالق زن طلاق داده میشه، با جمله ظهرک کظهر امی زن را طلاق میدادند که نوعی بی اعتنایی به زن و توهین بود اما اسلام میگه اگه میخوای جدا بشید باید حقوق زن رو بدی و با احترام طلاقش بدی و نباید از اون دوری کنی و بلا تکلیف رهاش کنی.
فرزند از پشت زن نمیاد! همانطور که انسان از پشت مرکب برای سواری استفاده میکنه، عربها این جمله
(ظهرک کظهر امی) رو کنایه از استمتاع و جماع می اوردند.

  • مm نصراصفهانی

پاسخ به :یادداشت 14 - می خواهم از «دجلیس» بنویسم، ولی...؟

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ب.ظ


عربگری


خلاصه اینکه نمی دانم علت العلل بدبختی این مملکت، یعنی صدا و سیما را لانه فراماسونی بنامم و یا لانه جاسوسی؟ ولی این دو کلمه صاحبان خود را دارند و مقام عظمای صدا و سیما در هلاکت و فلاکت یک ملت بسیار فراتر از این حرف هاست و علی الحساب «دجلیس» می نامم
«دجلیس» به این دلیل که این بیت موهن، هم تمام مشخصات ظاهری و باطنی جناب «دجال» موعود را دارد و هم تمام صفات «ابلیس» مذکور در قرآن کریم را.
لذا فکر می کنم رساترین نام برای این موجود، «دجلیس» می باشد و امیدی که دارم این است که خداوند به خاطر این کشف عظیم، مرا از تمام کیدها و زلقات «دجلیس» حفظ کند انشاءالله.

مورد (1): نماز
چند سال پیش در یک تکلیف اجباری کاری، پس از مدت ها تحقیق و بررسی در متن صریح قرآن کریم، مقاله جامعی پیرامون نماز نوشتم و در کمال شگفتی، آنچه در این مقاله یافتم کاملا با آنچه پیش از شروع کار در ذهن داشتم 180 درجه هندسی تفاوت داشت.
موضوع را با تنی چند از همکارانم که همگی نیز مکلف به تدوین مقاله ای با عنوان نماز شده بودند در میان گذاشتم ملاحظه نمودم که بدون استثناء، همگیشان از لیسانسه تا دکترا، از اینکه بنده آستین بالا زده و روزها و هفته ها وقت گذاشته و به تحقیق پرداخته ام مرا ملامت نموده و مورد تمسخر شدید قرار دادند و فرمودند تو که خود استاد اینترنتی عاجز بودی از یک سرچ و کپی پیست؟
برخی هم که 10.000 تومان داده بودند به برادر یکی دیگر از همکاران که چنین مقاله ای را برایشان تنظیم نموده و به نامشان بزند تا تحویل اداره یدک کشنده فرهنگ شان بدهند!
البته بارها پیشنهادهایی بالاتر را به اینجانب نیز داده بودند که صنعت کپی - پیست را برایشان به کار بگیرم ولی قبول نکرده بودم.
از قضا، پیش از تحقیق فکر می کردم که من چه می توانم به مساله نماز بیفزایم در حالی که در انبوه مقالات و کتابها و جزواتی که در همه جا توسط اساتید معظم و علمای اعلام وجود دارد از فلمشان افتاده باشد و بنده مانند یابنده سوزنی در انبار کاه آن را بیابم؟ تحقیق نکرده شکست مفتضحانه خود را تصور می کردم و البته نیشخندهای همکارانی را که نیم ساعته تکلیف خود را انجام داده بودند در پشت خود به سنگینی تمام حس می کردم
ولی آنچه مانند دریا در پیش خود یافتم و همگی با توجه به آیات صریح قرآن بود ناگفته های فراوان و کوه واری بود که نمی دانم به کدامین دلیل، چرا هیچ کس تا به حال به کمترین آنها نیز اشاره ای نکرده بود. و مهمتر از همه اینکه آنچه را می دیدم در سرزمین های اسلامی جریان دارد که بدون مراجعه مستقیم به قرآن اتفاق افتاده است برخلاف قرآن می باشد.
می ترسیدم که آیا تحویل بدهم یا در پیش خود نگه دارم ولی اشهد را خواندم و تحویل دادم و تمام آن کاغذ پاره ها طبق اقوال همکاران که می گفتند کپی کن بده کسی نگاه نمی کند، همان شد که می گفتند!
...
آیا نماز همانگونه است که ما می خوانیم؟
چرا نماز یا صلاة همیشه با لفظ اقامه یا برپای داشتن همراه است؟
چرا کلمه صلاة همریشه با خیلی از کلمات متفاوت در معنی می باشد؟
رابطه صلاة و صلواة در چیست؟
رابطه صلاة با کنیسه در چیست؟
چرا در یک آیه، اعتکاف و صلاة و رکوع و هم سجود، بصورت متمایز از هم ذکر شده اند؟
چرا در قرآن، قضای روزه یا صوم که کم اهمیت تر و محدودتراز نماز یا صلاة است با صراحت و جدیت ذکر شده، ولی قضای نماز ذکر نشده است؟
چرا در قرآن، هیچ سخنی از شکیات مفصل مذکور در رسالات آقایان، به میان نیامده است با وجودی که آیه قرآن می فرماید که از خشک و تر همه چیز در قرآن هست؟
به کدام دلیل مرجحی طرز نماز خواندن در قرآن نیامده است؟
نماز آیات را نخستین بار چه کسی ابداع کرده است در حالی که بی معنی بودن آن با وجود بروز دم به دم آیات خدا مشهود است؟
چرا وقتی که خداوند خودش شستشوی قبل از نماز را بصورت مجمل ذکر کرده است که گویای این است که هدف خدا طهارت و تمیزی اندام های کارگران در ورود به نماز است که تیمم خود تایید کننده این برداشت است ولی علمای مختلف، این قدر در آن غور نموده و باعث تفرقه مسلمین شده اند؟
چرا تاکید بی پایه و بدون منبع قرآنی آقایان، بر غسل ترتیبی است در حالی که در غسل ارتماسی و تیمم بدل از غسل، بالکل بر این تاکید تاخته اند ولی باز اصرار بر ترتیبات مذکور دارند؟
چرا با وجود اصرار قرآن بر سهل گرفتن خدا، ولی در هر عبادتی که بر طبق رسالات آقایان اقدام کنیم متوجه می شویم که گویا اسلام دین عبادت با اعمال شاقه است؟
...
به دلیل مفصل بودن مقاله نماز، و اینکه جریان مکشوف در آن برخلاف سیاست های فعلی جهان اسلام است امکان درج آن در این وبلاگ رویت نمی گردد.

مورد (2): روزه
آیا ماه رمضان بطور کامل ماه روزه داری است؟
معنی ایاما معدودات در توصیف روزهای روزه داری چیست؟
علت عدم ذکر کمترین اشاره ای به بزرگترین عید مسلمین یعنی عید فطر در قرآن چیست؟
علت عدم اشاره قرآن به نماز عید فطر چیست؟
علت عدم اشاره قرآن به فطریه چیست؟
با وجود اینکه دیدن ماه شوال که بزرگترین معما و معضل جهان اسلام است ولی چرا کمترین اشاره ای به آن در قرآن نشده است؟
...

مورد (3): در آمدن به خانه ها
یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَاوَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
﴿آیه 189 بقره﴾
در باره هلال ها از تو مى ‏پرسند بگو آنها گاه‏شمارى براى مردم و حج‏ اند و نیکى آن نیست که از پشت‏ خانه‏ ها درآیید بلکه نیکى آن است که کسى تقوا پیشه کند و به خانه ‏ها از در آنها درآیید و از خدا بترسید باشد که رستگار گردید؟؟؟

آیه 189 بقره، چرا این قدر غامض و بی ارتباط معنی می شود و با این وجود بی ارتباطی محض در ترجمه های آقایان، با کمال شگفتی شاهد توضیحات مفصل شان بدون یافتن ربط بین پارامترهای زنده آیه هستیم؟



***********************




پاسخ:

سلام وعرض ادب

اولا این تلاش وتحقیق قابل تقدیر است. مخصوصا اینکه طبق فرموده شما برخلاف جریان رایج بی سواد پرور کپی پیست خوتان زحمت کشیه وتحقیق کرده اید. 

هر یک از سوالاتی هم که مطرح فرموده اید خود بحث مفصلی است. ودر این اظهار نظر نمی گنجد. والبته برخی جنبه احکام وبرخی جنبه فلسفه احکام دارد؟

اما چند نکته را محضر شما عرض کنم.

1- ما به دلایل مختلف، مثل حدیث ثقلین، مدینه علم نبی، و... حسبنا کتاب اللهی نیستیم، بلکه سنت صحیح وسیره ثابت شده اهل بیت علیهم السلام هم همانند قرآن از نظر ما حجیت دارد. آیا این سوالات شما خلاف سنت نبی اسلام(ص) وسیره اهل بیت هم هست؟

2-در مورد برخی از سوالات هم جوا ب داده شده، مثلا نماز عید فطر یا عید فطر که می فرمایید: مفسران آیات آخر سوره مبارکه اعلی، قد أفلح من تزکی، وذکر اسم ربه وصلی، که تزکی را بر زکات فطره وصلّی رابر نماز عید فطر تفسیر می کنند. 

3- مراجع تقلید هم در مورد خیلی از احکام علاوه بر آیات قرآن سنت نبوی واحادیث معصومین را مطالعه می کنند وبراساس احادیث صحیح که صدور آنها از معصوم قطعی است فتوی می دهند. مثل بحث شکیات وغیره، مثلا اصل نمای در قرآن اشاره شده ولی کیفیت وجزئیات آن توسط نبی مکرم اسلام(ص) بیان شده است.

  • مm نصراصفهانی

اگرهمه دخترهای ایرانی محجبه وچادری شودند ؟




فکر کنید یک روز از خواب پا می شوید تو خیابون می بینید ملت همه اینجوری محجبه!
چه احساسی بهت دست میده، چیکار می کنی؟!
.
.
.
  • مm نصراصفهانی

روانکاوی روحانیت و علمای اسلام

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۰ ق.ظ

اگر انسانها را دارای دو بخش ظاهر و باطن بدانیم. ظاهر آنان کم و بیش برای همگان قابل شناخت است به چشم همگان می‌آید اما شناخت باطن آنان بسیار دشوار است تاجایی که گاه حتی بر خود افراد نیز پوشیده است و شناخت آن نیاز به روانکاو دارد. روانکاوان بر اساس مشاهده علائمی موفق به کشف ضمیر ناخودآگاه آدمیان می‌شوند.

امیر المومنین (ع) در حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه به نحوی به ضمیر ناخودآگاه علما نفوذ کرده و به تجزیه و تحلیل روان آنان پرداخته است.

کمیل بن زیاد، که ناقل این کلام است، یکی از اصحاب خاص امیر المومنین (ع) است. او اهل یمن بوده و دعای کمیل را از امیر المومنین نقل کرده است. نویسنده کتاب تمام نهج البلاغه روایت طولانی را از او نقل کرده که حدود سیزده صفحه است ولی دو صفحه آن را سید رضی تحت حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه آورده است.

کمیل مى گوید: روزی امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان و صحرای اطراف کوفه برد، آنگاه آه پْر دردى کشید و فرمود: اى کمیل بن زیاد! این قلب ها بسان ظرفهایى هستند، که بهترین آن‌ها، فراگیرترین آنهاست، پس آنچه را مى گویم نزد حافظه خود نگاه دار.

در گزارش کمیل امیر المومنین به چند مطلب کلی اشاره کرده است: اول تقسیم مردم به علما ربانی، طالبان اهل نجات، علمای غیر ربانی و علمای غیر اهل نجات. دوم نگرش عالم ربانی به علم و ثروت. روانکاوی طالبات علم دین، از دسته سوم. چهارم روانکاوی علمای ربانی.

النَّاسُ ثَلَاثَهٌ: مردم سه دسته اند. ۱- فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، دسته اول عالم ربانی است، حضرت در اینجا عالم بودن که وصف ظاهر و قابل شناخت برای عموم است را به ربانی بودن و منسوب به پروردگار بودن او که حالت روانی و انگیزه پنهانی اوست اضافه کرده اند. بنابراین عالم بودن برای ربانی بودن کفایت نمی‌کند. عالم بودن باید با الهی بودن همراه باشد تا مطلوب دین واقع شود، چنانکه در حکمت‌ها ۱۰۷ هم از امام نقل شده است که: رُبَ‏ عَالِمٍ‏ قَدْ قَتَلَهُ‏ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا یَنْفَعُه، چه عالمانی که جهلشان آنان را کشته است و از علم خود بهره‌ای نبرده اند‏. منظور از عالم ربانی عالمی است که انگیزه ای از علم خود جز در خدمت ارباب و پروردگار خود بودن ندارد، قرآن کریم علما را دعوت می کند که ربانی باشند: کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ. (سوره آل عمران، آیه۷۹): مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می آموختید و درس می خواندید! امام روانکاوی این افراد را به بخش چهارم یا آخر این حکمت موکول کرده است.

۲- وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ، و دسته دوم دانشجو و طلبه راه رستگارى است. او میانه راه است و هنوز او را نمی توان به رب منسوب کرد.

۳- وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ: همج یعنی پشه کور و رعاع یعنی موجود پست. دسته سوم به اصطلاح پشه کوری هستند. گویی امام تعبیری تحقیر آمیز تر از این برای اینگونه افراد نیافته است.

به عبارتی کلی تر امام در این بخش از سخن خود، بین دو تیپ از انسانها مرز بندی می کند. تیپ اول انسانهای ارزشمندی که تابع رب و پروردگار خویش هستند یا حداقل در این مسیر قرار دارند و تیپ دوم اشخاصی که عالم ربانی نیستند و در پی قرار گرفتن در مسیر آن هم نیستند بلکه هر از چندگاه همچون پشه کور سمت و سوی زندگی خود را تغییر می دهند. این تیپ شناسی امام شامل افرادی می شود که عالم یا جاهل هستند. عالمان همج الرعایی می توانند عالم و دانش آموخته حوزه دین باشند و می توانند عالم دین نباشند. در این قسمت امام به روانکاوی عموم همج الرعاها می پردازند ولی در بخش بعدی به همج الرعاهای دینی به صورت اختصاصی می پردازد.

بخش اول: روانکاوی همج الرعا

امام برای همج الرعا یعنی آنان که جاهل هستند و ادعایی در ربانی بودن ندارند، یا جاهل هستند و تصور می کنند ربانی هستند، یا عالم دین هستند ولی ربانی نیستند چهار ویژگی بر شمرده است:

۱- أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، تابع هر سر و صدا و تبلیغاتی هستند. در حالی که عالم ربانی خودش تصمیم می گیرد که از چه کسی تبعیت کند. او با دانش خود سخنان آنان را می سنجد و اگر عالمانه و مبتنی بر راه درست بود از آن تبعیت می کند.

۲- یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، با وزش هر بادى حرکت مى کنند. او تحت فشار، قدرت مقاومت ندارند اما عالمان ربانی سمت و سوی زندگی خود را خودشان تعیین می کنند و تحت فشار قدرت، جو و فرهنگ زمانه نیستند.

لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، علت اینکه تابع جو هستند و قدرت مقاوت در برابر فضای اجتماعی را ندارند اولا جهل آنان است چون از روشنایى دانش نور نگرفته اند تا با آن مسیر خود را روشن کنند و راه درست را تشخیص بدهند. به همین جهت قدرت تشخیص درست از نادرست را ندارند اشخاص، رسانه‌ها، جو، سنت یا مدرنیته برای آنها تعیین تکلیف می‌کند و مشخص کننده درست از نادرست برای آنهاست. قدرتمندان، ثروتمندان و شهرتمندانی چون هنرپیشه ها و خوانندگان درست و نادرست را برای آنان تعیین می‌کنند. در حالی که عالمان یا دانشجویان اهل نجات، درست و نادرست را از طریق دانش به دست میآورند و با نور علم مسیر خود را روشن می‌کنند. چنانکه گفته شده است: الْعِلْمُ‏ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء

وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ، دوم همج الرعا تکیه بر باد و بوق های تبلیغاتی دارند و به پایگاه استوارى تکیه نکرده‌اند. مبنا و اصولی ثابتی برای زیستن ندارند به مقتضای جو و شرایط روز عمل می‌کنند در حالی که عالمان ربانی برای زندگی خویش بر اصول و قواعد رب خویش تکیه کرده و به خدای خود توکل نموده‌اند.

مارتین هایدگر در کتاب وجود و زمان سعی کرده است مفهوم انسان بودن را تشریح کند. او معتقد است که انسان بر خلاف دیگر موجودات ویژگی ثابتی ندارد و گویی به این جهان پرتاب شده است. تنها ویژگی انسان که او را از دیگر موجودات متمایز می‌کند انتخاب گری اوست و همین آزادی در انتخاب است که او را مسئول می‌کند. او در زندگی دو راه بیشتر ندارد یا خود انتخاب کند یا دیگری برای او انتخاب کند و او انتخاب دیگری را بپذیرد. این دو راه زندگی انسان را می تواند اصیل یا غیر اصیل کند.

در زندگی اصیل تعیین کننده سرنوشت خود فرد است. او چون خود را آزاد و مسئول می داند ۱- تحت سلطه اشیاء یا توده نیست. ۲- احساس ارامش دارد چون مسئولیت خود را انجام داده است. ۳- ارتباط با دیگران در او واقعی است و ۴- دیگران را دوست دارد و دیگران را رقیب خود نمی‌داند.

در زندگی غیر اصیل تعیین کننده سرنوشت خود او نیست. ۱- اشیاء و توده جمعیت برای او تصمیم می گیرد ۲- احساس امنیت ندارد و مضطرب است چون مسئول است. ۳- ارتباطش با دیگران غیر واقعی است. ۴- دیگران را محدود کننده آزادی خود می داند لذا با دیگران رقیب است.

تحقیقات اریک فروم روانکاو مشهور اگزیستانسیالیست آمریکایی نیز به همین دو نوع انسان ختم شده است: او در کتاب «انقلاب امید»، می گوید دو راه بیشتر برای زیستن نیست، انسان یا باید موجود غیرفعال و کنش‌پذیر و بی‌خاصیت باشد و واکنش‌های غریزی حیوانی تعیین کننده سمت و سوی زندگی او باشد و دیگران سمت و سوی زندگی او را رقم بزنند و برای او تصمیم بگیرند و یا موجودی آفریننده و منشأ حرکت باشد و زندگی در برابر او واکنش نشان دهد و خودش برای خودش تصمیم بگیرد. انسان اول در برابر بت‌های زمانه به تسلیم در می‌آید و قدرت، نیرو و ایمان خود را رها می‌سازد و نهایتاً به انسان مضطرب و تنها و دلمرده‌ای مبدل می شود. نتیجه راه اول بی خویشتنی و از خود بیگانگی و اضمحلال است و نتیجه دوم تفکر عقلانی به همراه احساس انسانی است راهنمای زندگی او می شود. او به خود متکی است و سرشار از امید است.

اریک فروم در کتاب «داشتن یا بودن» می گوید: دو نوع روش یا دغدغه در زندگی وجود دارد. روشی که به قول بودا حرص مالکیت در آن موج می‌زند و فرد به «داشتن» بیشتر می‌اندیشد تا با امکانات بیشتر زندگی کند و روشی دیگر روشی انسانی است که به «بودن» می اندیشد و در پی بهتر و بیشتر «بودن» است. او که در پی بیشتر داشتن است بر خلاف آنکه به بیشتر بودن توجه دارد، موجود بی‌خاصیت است و در بودن درجا می‌زند و تنها سر در آخور مصرف دارد.

۳- او در کتاب «گریز از آزادی»، انسان را بر سر دو راهی اسارت فردیت و آزادی فردیت می‌بیند و معتقد است یا باید از آزادی گریخت و تسلیم بیرون از خود و موسسات و نهادهای جامعه بود تا هم از مسئولیت تصمیم‌گری نجات یافت و هم احساس ایمنی کاذب کرد (آزادی منفی) یا باید طالب آزادی خویش بود و با تکیه بر عشق و کار عالمانه و خلاق و با خود انگیختگی با جهان و جهانیان مرتبط شد. با حفظ هویت خویش به موجودیت دیگران به دیده احترام نگریست و به پرورش فردیت و شخصیت خود همت گماشت. (آزادی مثبت)

وی در کتاب دیگر خود «بنام زندگی» نیز آورده است که در زندگی دو نوع جهت گیری وجود دارد. جهت گیری پویا و جهت گیری سوداگرایانه. موجود زنده تولید می‌کند و اثری از خود به جا می‌گذارد ولی شخص سوداگر اهل معامله است می‌فروشد تا مال به دست آورد و بیشتر مصرف کند. در جهت گیری سوداگرایانه شخص نه تنها اثر وجودی از خود به جا نمی‌گذارد شخصیت خود را نیز کالایی می‌داند که باید فروخت یا مبادله کرد و پول، قدرت، شهرت و در یک کلام موفقیت کسب کرد.

بهترین دسته بندی روانکاوی آدمی اریک فروم در کتاب «انسان برای خویشتن» اوست. او به این نکته اشاره دارد که منش و فعالیت انسان‌ها به دو بخش قابل تقسیم است: منش غیر‌بارور و منش‌بارور. منش بارور منشی است که فعالیتش معطوف به رشد فضیلت‌های درونی خویش همچون ادب، درستکاری و صداقت است و منش غیر‌بارور فعالیتش معطوف به بیرون از هویت خویش است و ارزش خود را در بیرون از خویش می‌جوید. به نظر او تفاوت انسان با حیوان در همین است که حیوان خود را با محیط زیست سازگار می‌کند ولی انسان محیط زیست را با خواست خود هماهنگ می‌کند. در منش دوم ارزش انسان بر پایه ارزشهای انسانی نیست بلکه بر پایه موفقیت در عرصه رقابت بیرونی است. افرادی که منش غیر‌بارور دارند منش غیر بارور آنان مدل‌های گوناگونی است: ۱- منش استعماری: چنین شخصی آنچه که می‌خواهد را با زور و تزویر و زرنگی از بیرون به دست می‌آورد. ۲- منش گیرنده: چنین شخصی خواسته‌های خود را از دیگران طلب می‌کند و هدیه‌ای از جانب مراجع قدرت می‌داند. ۳- منش مال‌اندوز: چنین شخصی بیرون را قابل اعتماد نمی‌داند و امنیت خود را از طریق مال اندوزی و پس‌انداز تامین می‌کند و خرج کردن را تهدید می‌داند. ۴- منش بازاری: این منش امروزه از بازار خوبی برخوردار است. چنین شخصی بر اساس عرضه و تقاضا در پی آن است که ببیند در بازار زندگی چه چیز تقاضا دارد تا کالا و خدمات خود را متناسب با زوق خریدار عرضه کند. او شخصیت خود را نیز در معرض فروش متقاضیان قرار می‌دهد و به گونه‌ای خود را عرضه می‌کند که مد روز به او بگوید و اینکه جامعه او را چگونه می‌پسندد. احساس احترام و غرور وی، وابسته به این است که تا چه اندازه در فروش خود موفق باشیم.

البته که در این بازار پر رونق انسان با کیفیت، اصیل و بارور خریدار ندارد. چون انسان بارور خود را به قیمت بازار عرضه نمی‌کند و او اصولاً ارزش حقیقی خود را قابل مبادله با پول نمی‌داند چون او فضیلت و احساس مسئولیت انسانی خود را فروشی نمی داند. چنانکه مشاهده شد روانکاوان، انسان‌ها را به دو گروه تقسیم می‌کنند و بین آنان واسطه‌ای در نظر نمی‌گیرند ولی امیر المومنین بین این دو گروه واسطه یا گروه بین بینی را می‌بیند که با واقعیت انسان نزدیک تر است.

بخش دوم: نگرش عالم ربانی به علم و ثروت

یَا کُمَیْلُ: الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ، در قسمت دوم کلام، امام بین علم و مال مقایسه کرده و می‌فرمایند: اى کمیل: علم بهتر از ثروت است. گویی تفاوت دسته اول از انسانها با دسته دوم از آنها در این است که گروه اول اصالت را به علم می دهند و دسته دوم اصالت را به داشته ها و ثروت. گروه اول دنبال علم و تابع علم است چون از رب خود فرمان گرفته است که چنین باشد: لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (اسراء، ۳۶) گروه دوم به دنبال داشتن و ثروت و لوازم داشتن هستند تا تمایلات خود را به وسیله آن جامع عمل بپوشانند. حضرت در مقایسه بین علم و ثروت با سه دلیل ثابت می کند که اصالت با علم است نه ثروت.

۱- الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ ۲- وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَهُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ ۳- وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِه، چرا که علم، نگهبان تو است، ولى تو باید از مال خویش نگهدارى کنی؛ مال با بخشیدن کم مى شود اما علم با بخشش فزونى می گیرد؛ و مقام و شخصیتى که ساخته شده مال باشد با نابودى مال، نابود مى گردد ولی آنکه با علم ساخته شده است با مرگش علم او در دنیا برای دیگران می ماند و در آخرت او را همراهی می کند. حضرت در توضیح نقش علم و اهمیت آن می فرمایند:

یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ: مَعْرِفَهُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ، اى کمیل بن زیاد! شناخت علم راستین آیینى است که به آن پاداش داده مى شود یا معرفت علمی خود دین و مکتبی است که انسان را به خود متعهد می سازد تا مبتنی بر علم عمل کند

بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَهَ فِى حَیَاتِهِ، و انسان در دوران زندگى با علم، خدا را اطاعت مى کند. راه علم راه خداست و انسان با تبعیت از علم اطاعت خدا را کرده است. انسان با علم، به مصالح انسانی خود و دیگران پی می برد و مومن، عمل صالح را به وسیله علم تشخیص می دهد و به آن عمل می کند. جاهل برای انجام عمل به هوا و هوس خویش مراجعه می کند.

وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، و پس از مرگ، نام نیکو به یادگار می گذارد. کسی که راه درست را انتخاب کرد بعد از مرگش در دنیا نام نیک برجای می گذارد چنانکه در دعای حضرت ابراهیم بود که وَ اجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ اما آنکس که دنبال مال و مصرف است از خود چیزی به یادگار نمی گذارد.

وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ، دانش. فرمانروا؛ و مال، فرمانبر است. علم حاکم است و مال محکوم. هر چیز بر اساس علم بنا می شود و رفاه و مصرف تابع علم است. اگر عالمی نباشد تا کالاهای مصرفی را تولید کند از مال چه کاری ساخته است. کاخ و ماشین و هواپیما و وسائل لوکس دیگر همه ساخته علم است. علم مولد است. حضرت سرنوشت عالم و جاهل در تاریخ را بررسی کرده و می فرمایند:

یَا کُمَیْلُ هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ، وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَهٌ، اى کمیل! ثروت اندوزان، مرده اى به ظاهر زنده اند. در حالی که علما تا دنیا بر قرار است زنده اند، گر چه بدن هایشان در زمین پنهان است ولی علم آنان با نفس آنان متحد است و در دنیای دگر هم از آنان جدا شدنی نیست و جاودانه هستند.

وَ أَمْثَالُهُمْ فِى الْقُلُوبِ مَوْجُودَهٌ هَا. اما یاد و تمثال آنان در دل ها همیشه زنده است. آثار وجودیشان در دنیا باقی است. خزانه داران ثروت نابود می شوند ولی انبیاء، فلاسفه، دانشمندان و حکما تا دنیا هست باقی هستند. کدامیک از اهل مال در زندگی آدمیان چون فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا، ارسطو، افلاطون، سقراط، ابراهیم و غیره حضور داشته اند.

بخش سوم: روانکاوی علمای دین

امیر المومنین که خود مصداق تام عالم ربانی است در حالی که اشاره به سینه خود کرده می فرماید: إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً بدان که در اینجا دانش فراوانى انباشته است، علمی را خود من از عالم ربانی دریافت کرده ام که او از رب خویش دریافت کرده است: «علمنیه رسول الله(ص). (تمام نهج البلاغه، کلام ۴۴)

لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَهً،ولی اى کاش کسانى را مى یافتم که مى توانستند آن را بیاموزند؟ عجیب است که امام در عصر خویش مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ یعنی گروه دوم از دسته بندی اول خود را نایاب اعلام می کند. مگر اینهمه انسان در زمان امام مدعی ولایت و شیفتگی به رهبری خود نبودند؟ امام پاسخ می دهد که بلی طلاب دینی زیادند ولی مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ نیستند:

بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً، غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ، لقن یعنی زود فهم و باهوش و زرنگند امام می فرماید آرى تیزهوشانى مى‌یابم اما مورد اعتماد نمى باشند. یعنی متعلم هستند ولی علی سبیل نجاه نیستند. مگر آنان چه ویژگی هایی داشتند که برای امام قابل اعتماد نبودند؟ امام می فرماید طالبان علم دین از آن جهتی که ظاهراً طلاب علوم دینی هستند زیادند ولی از آن جهت به چشم همگان نمی آید یعنی از جهت ضمیر ناخودگاه و مبانی روانشناختی به چند دسته هستند:

۱- مُسْتَعْمِلًا آلَهَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا، دین را وسیله دنیا قرار می‌دهند. کسب دنیا راههای مختلف دارد یکی از آنها، از طریق دین است و بعضاً عده ای در این خصوص به تعبیر امیر المومنین از استعداد ویژه ای هم برخوردار هستند و برخی از علما نیز راه کسب ثروت و معیشت، قدرت و حاکمیت و اعتبار و شهرت خویش را از این راه بهتر ممکن می دانند لذا امام می فرماید هستند طالبان علم زرنگ و با هوش که آن را وسیله کسب دنیای خود قرار دهند ولی شیوه پیامبران و ائمه این بوده است که دین را برای خدا خالص می خواسته اند و دین را وسیله کسب دنیا نمی‌دانستند. به خود دعوت نمی کردند. به بیان امیرالمومنین، پیامبر (ص) چون بندگان مى‏نشست، و کفش خود را بدست خود مى‏دوخت، و بر الاغ لخت سوار مى‏شد، و شخصى دیگرى را هم پشت سر خود بر آن حیوان سوار مى‏کرد، وقتى دید پرده در خانه‏اش تصویر دارد به یکى از زنان خود فرمود: این پرده را از نظرم پنهان کن تا آن را نبینم، چون هر وقت چشمم بدان مى‏افتد به یاد دنیا و زیبایی‌های آن مى‏افتم، آرى به قلب و از صمیم دل از دنیا اعراض کرده بود، و یادش را در دل خود کشته و از بین برده بود، تا جایى که دوست مى‏داشت زینت دنیا را حتى به چشم هم نبیند تا هوس لباس فاخر نکند، و دنیا را خانه قرار نبیند، و امیدوار اقامت در آن نشود، از این رو دنیا را به کلى از دل خود بیرون کرد، و یاد آن را از قلب کوچ داد، و از نظر دور بین خود هم پنهان نمود، آرى وقتى شخصى از چیزى بدش می‌آید نظر کردن به آن را هم دوست نمى‏دارد، حتى دوست نمى‏دارد که کسى نزد او اسم آن چیز را ببرد. (المیزان ج۶، ص۴۹۲) او با اینکه رهبر جهان اسلام بود از دنیا رفت در حالتى که خشتى روى خشت نگذاشت. (المیزان ج۶، ص۵۱۲( و از دعوت مردم به خدا طلب اجر و مزد نمی کردند. وَیَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ (هود۲۹) در روایتی از امام باقر است خطاب به ابا ربی شامی که می فرمایند: ریاست طلب و گرگ نباش و از را نام ما نان نخور. عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ( ع) قَالَ: قَالَ لِی‏ وَیْحَکَ یَا أَبَا الرَّبِیعِ لَا تَطْلُبَنَّ الرِّئَاسَهَ وَ لَا تَکُنْ ذِئْباً- وَ لَا تَأْکُلْ‏ بِنَا النَّاسَ فَیُفْقِرَکَ اللَّهُ وَ لَا تَقُلْ فِینَا مَا لَا نَقُولُ فِی أَنْفُسِنَا فَإِنَّکَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ لَا مَحَالَهَ فَإِنْ کُنْتَ صَادِقاً صَدَّقْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً کَذَّبْنَاکَ. (اصول کافی، ج۲، ص۲۹۸)

در روایت دیگری از امام سجاد در تیپ شناسی مردم، حضرت ریاست طلب را به شیر، تاجر را به گرگ و آنان که از طریق دین امرار معاش می کنند و آنچه می گویند خود به آن عمل نمی کنند را به روباه تشبیه کرده است: دَخَلْتُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (ع)، فَقَالَ یَا زُرَارَهُ: النَّاسُ‏ فِی‏ زَمَانِنَا عَلَى‏ سِتِ‏ طَبَقَاتٍ: ۱- أَسَدٍ وَ۲- ذِئْبٍ وَ ۳- ثَعْلَبٍ وَ ۴- کَلْبٍ وَ ۵- خِنْزِیرٍ وَ ۶- شَاهٍ. فَأَمَّا الْأَسَدُ: فَمُلُوکُ الدُّنْیَا، یُحِبُّ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَنْ یَغْلِبَ وَ لَا یُغْلَبَ. وَ أَمَّا الذِّئْبُ: فَتُجَّارُکُمْ، یَذُمُّونَ إِذَا اشْتَرَوْا وَ یَمْدَحُونَ إِذَا بَاعُوا. وَ أَمَّا الثَّعْلَبُ: فَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ بِأَدْیَانِهِمْ وَ لَا یَکُونُ فِی قُلُوبِهِمْ مَا یَصِفُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ. وَ أَمَّا الْکَلْبُ: یَهِرُّ عَلَى النَّاسِ بِلِسَانِهِ وَ یُکْرِمُهُ النَّاسُ مِنْ شَرِّ لِسَانِهِ. وَ أَمَّا الْخِنْزِیرُ، فَهَؤُلَاءِ الْمُخَنَّثُونَ وَ أَشْبَاهُهُمْ لَا یُدْعَوْنَ إِلَى فَاحِشَهٍ إِلَّا أَجَابُوا. وَ أَمَّا الشَّاهُ: فَالْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ تُجَزُّ شُعُورُهُمْ وَ یُؤْکَلُ لُحُومُهُمْ وَ یُکْسَرُ عَظْمُهُمْ. فَکَیْفَ تَصْنَعُ الشَّاهُ بَیْنَ أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ. (خصال شیخ صدوق، ح۳۹، ص۳۰۰)

۲- وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، دومین گروه طالب علم ربانی کسانی هستند با این علم که نعمتی الهی است قصد دارند بر گرده بندگان خدا سوار شوند. آنان در ضمیر ناخودآگاه خود طالب شهرت و آقایی بر مردم هستند و علم دین ابزار مناسبی برای آنهاست. هنگامی که می بینند در شهر یا روستای آنها مردم به علما احترام می گذارند و آنان را بر صدر مجالس می نشانند و خود را خادم العلما معرفی می کنند، حس برتری جویی آنان بر انگیخته شده این علم را می آموزند تا بر مردم سروری کنند. این در حالی است که پیامبر اسلام افتخار داشت که بنده خدا باشد و چون بندگان زندگی کند. او رهبر مسلمانان بود و از هر کس بر آقایی سزاوار تر بود. به بیان سید الشهدا رسول خدا به هر کس برمى‏خورد در سلام از او سبقت مى‏جست (المیزان ج۶، ص۴۸۶) و در هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏کرد، و از صدرنشینى نهى مى‏فرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مى‏نشست، و اصحاب را هم دستور مى‏داد که چنان کنند. (المیزان ج۶، ص۴۸۸) نه تنها در بین مردم در خانه خود و بر خانواده خود هم آقایی نمی‌کرد و هنگامی که وارد منزلى میشد در نزدیکترین جا، نسبت به محل ورود مى‏نشست. (المیزان ج۶، ص۵۰۴) هرگز ثناى کسى را نمى‏پذیرفت مگر اینکه به وى احسانى کرده باشد، (المیزان ج۶، ص۴۹۰

۳- وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ، به بیان امیر المومنین گروه سوم طالبان علم دین کسانی هستند که با برهان هاى الهى که آموزش دیده اند بر اولیا و دوستان خدا فخر می فروشند و بر آنان برتری جویند. در متن اصلی و تقطیع نشده سید رضی، شیخ صدوق در خصال در مورد این گروه آمده است که این افراد، افراد کم اطلاع را به دور خود جمع می کنند تا مردم را از اطراف ولی حق به سمت خود بکشانند: لیتخذه الضعفاء ولیجه دون ولی الحق او منقاداً لحمله الحق. (ح۲۲۰) طبیعی است که سپردن علم دین به این بد گوهران برای دین و دنیای مردم خطرناک است.

بدگهر را علم و فن آموختن

دادن تیغی به دست راه‌زن

تیغ دادن در کف زنگی مست

به که آید علم ناکس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قران

فتنه آمد در کف بدگوهران

آنچ منصب می‌کند با جاهلان

از فضیحت کی کند صد ارسلان

احمقان سرور شدستند و ز بیم

عاقلان سرها کشیده در گلیم

۴- أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَهِ الْحَقِّ، لَا بَصِیرَهَ لَهُ فِى أَحْنَائِهِ، گروه چهارمی هستند که تسلیم حاملان حقند اما ژرف اندیشیِ لازم را در شناخت حقیقت ندارند. مقلد هستند و علم دین را حفظ می کنند و طوطی وار تکرار می کنند و چون افراد کودن عمل می کنند، ابعاد وسیع علوم ربانی را فهم نمی کنند. لذا علم آنان علم تقلیدی است. عالم ربانی طالب طلابی است که علم تحقیقی را بخواهند

علم تقلیدی بود بهر فروخت

چون بیابد مشتری خوش بر فروخت

مشتری علم تحقیقی حقست

دایما بازار او با رونقست

خصوصیت این افراد چنین است: یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِى قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَهٍ، با اولین شبهه اى که پیش آید، شک و تردید در دلشان برافروخته می شود. ینقدح یعنی روشن مى‏شود، گویی شک به مرور اعتقادات آنان را می سوزاند.

أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ، امام در اینجا می فرماید: نه متعلمی که تیز هوش است و دین را برای دنیا می خواهد و یا می خواهد بر دیگری فخر فروشد و نه متعلمی که مقلد است و کورکورانه سخن مرا می پذیرد و طوطی گونه تکرار می کند سزاوار این نیست که من دانش هاى فراوان خود را به او بیاموزم. گروه دیگری طالب علوم دین از من هستند ولی اوضاع بدتری دارند.

۵- أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّهِ، سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَهِ، گروه پنجمی از طالب علم دین هستند که سخت لذت طلب و در مقابل شهوت اختیار از کف می نهد. منهوم یعنی گرسنه و شکم‏پرست. قیاد شهوت به معنای این است که جز به زیر شکم فکر و ذکری ندارند. ذهن آنان دائماً بر شکم و زیر شکم متمرکز است یا مباحث جنسی ورد زبان آنان است و وصف عیش را نصف عیش می‌دانند و به سورچرانی معروفند. این در حالی است که نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) از خوردنیهاى دنیا اندک و به اطراف دندان خورد، و دهان خود را از آن پر نکرد و به آن التفاتى ننمود، لاغرترین اهل دنیا بود از حیث تهى گاه و گرسنه‏ترین شان بود از جهت شکم، … شکمش از سینه جلوتر نبود، و اندامی متناسب داشت… خزائن دنیا بر او عرضه شد، لیکن او از قبولش آن استنکاف نمود (نهج البلاغه و المیزان، ۴۸۶و۴۹۱) و امین مال و جان و ناموس مردم بود.

۶- أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ، لَیْسَا مِنْ رُعَاهِ الدِّینِ فِى شَیْ‏ءٍ، گروه ششم از طلاب علوم علی (ع) چون مورچگان تنها جمع می کنند ثروت اندوزان یا جمع کنندگان علم هستند. مغرم یعنی حریص و ادخار یعنی انبار کردن. گروهی که به دنبال جمع و انبار علم یا ثروتند و دین را در هیچ یک از امور زندگی خود رعایت نمی‌کنند. تنها اهل علمند نه اهل عمل، ملاحظه و ترمز و کنترل دینی ندارند لذا نمى توانند پاسدار دین باشند، دانش به حق دارند ولی خود حق طلب نیستند نه چون عالم ربانی که در مورد او یعنی پیامبر گفته شده است که دنیا و ناملایمات آن، هرگز پیامبر را به خشم در نمى‏آورد، مگر وقتى که حقى پایمال مى‏شد و در آن هنگام از شدت خشم کسى او را نمى‏شناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آنکه احقاق حق مى‏کرد. (المیزان، ج۶، ۴۸۶-۴۸۷) به این علما دین وقتی کاری هم واگذار می شود کارایی لازم را ندارند: چنانکه امام در خطبه ۱۸ نهج البلاغه می فرماید:

تَرِدُ عَلى اَحَدِهِمُ الْقَضِیَّهُ فى حُکْم مِنَ الاَْحْکامِ فَیَحْکُمُ فیها بِرَأْیِهِ،

نزد یکى از ایشان حکمى از احکام مطرح مى گردد او به رأى خود حکم مى دهد.

ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ الْقَضِیَّهُ بِعَیْنِها عَلى غَیْرِهِ فَیَحْکُمُ فیها بِخِلافِهِ،

سپس عین همان قضیه بر دیگرى ارائه مى شود او حکمى دیگر صادر مى کند.

ثُمَّ یَجْتَمِعُ الْقُضاهُ بِذلِکَ عِنْدَ الاِْمامِ الَّذِى اسْتَقْضاهُمْ فَیُصَوِّبُ آراءَهُمْ جَمیعاً!

آن گاه به نزد امامی که مسند قضا را به آنان سپرده می‌روند و او رای هر دو را تایید می‌کند. این درحالی است که خدا و پیامبر و کتاب آنها یکى است.

وَ اِلهُهُمْ واحِدٌ، وَ نَبِیُّهُمْ واحِدٌ، وَ کِتابُهُمْ واحِدٌ.

اَفَامَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِالاِْخْتِلافِ فَاَطاعُوهُ؟ اَمْ نَهاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؟

آیا خداوند آنان را به اختلاف فرمان داده و آنان اطاعتش کرده اند؟ یا آنان را از اختلاف نهى فرموده است و آنان نافرمانی می کنند؟

اَمْ اَنْزَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ دیناً ناقِصاً فَاسْتَعانَ بِهِمْ عَلى اِتْمامِهِ؟

یا خدای سبحان دین ناقصی نازل نموده و از آنان براى کامل کردنش یارى طلبیده است؟

از امیر المومنین سوال می کنند عوام چگونه به فساد کشیده می شوند؟ حضرت می فرمایند: به فساد حال خواص: « انما هی من فساد احوال الخاصه» ایشان اولین خواص را علما و بعد زهاد و بعد تجار و بعد پاسداران و آنکاه حکام دانسته و سپس می فرماید وقتی علما طماع و به دنبال تجمع مال بودند مردم به چه کسی استدلال کنند؟ «فاذا کان العالم طماعاً و للمال جماعاً فبمن یستدل؟» (غرر، کلام۱۰۶، ص۵۰۴)

أَقْرَبُ شَیْ‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَهُ، این افراد بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند تا عالم دین، به تعبیر قرآن کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً (جمعه۵)

کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ، حضرت در نهایت نتیجه می گیرند که با توجه به اینکه کسی یافت نمی شود تا عالم ربانی علم خود را به او انتقال دهد، دانش با مرگ دارندگان دانش از بین می رود و همراه حامل علم به زیر خاک می رود.

بخش چهارم: روانکاوی علمای ربانی

اللَّهُمَّ بَلَى، لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّهٍ، إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، آرى ! خداوندا! زمین هیچ گاه از حجت الهى خالى نیست، که براى خدا با برهان روشن قیام کند، یا آشکار و شناخته شده، یا بیمناک و پنهان.

حضرت می خواهند بگویند که نباید نا امید بود. اینگونه هم نیست که در عالم عالم ربانی نباشد و طلاب صادق علم از هدایت محروم بمانند. هادی بودن خدا منتفی نخواهد شد. رحمت خدا و هدایت خدا پایان ناپذیر است.

لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ، تا حجت خدا باطل نشود، و نشانه های خدا از میان نرود. آیات زمینی خدا همراه هستند. مهم این است که توجه داشته باشیم که:

وَ کَمْ ذَا؟ وَ أَیْنَ أُولَئِکَ؟ تعدادشان چقدر؟ و در کجا هستند؟ حضرت در پاسخ می فرمایند:

أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً، به خدا سوگند ! که تعدادشان اندک است. طبیعی است که تعداد آنان بسیار اندک باشد چون عالم ربانی شدن بسیار دشوار است و کار هر کس نیست. در میان یک امت بزرگ تنها یکی نوح و یکی ابراهیم و یکی موسی و یکی عیسی و یکی محمد و یکی علی و یکی حسین و یکی … می‌شود.

وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، ولى نزد خدا بزرگ مقدارند. البته که قدر و قیمت این افراد کم، باید بسیار باشد. ابراهیم به تنهایی یک امت است ارزش یک ملت دارد. او تنها شمع روشنی است که هزاران شمع خاموش را روشن می کند. این افراد حالات و رفتار ویژه ای دارند:

۱- حافظ دین: یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ، این تعداد اندک هستند که خدا به وسیله آنان حجت ها و نشان هاى خود را نگاه مى دارد. آنان هستند که در طول تاریخ مانع شده اند که نور خدا خاموش شود.

۲- آموزگار: حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِى قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ، مسئولیت آنان این است تا حجت و بینات خدا را به کسانى که همانندشان هستند بسپارد، و در دل هاى آن بکارد. این ها عالمان ربانی هستند که متعلم علی سبیل النجات می‌پرورند تا آنان با رشد خویش عالم ربانی دیگری شوند. بنابراین وظیفه عالمان ربانی ابتدا حفظ حقیقت و سپس انتقال حقیقت به نسل های مستعد بعدی است. گویی طالب علمی یقین که نیت پاک برای کسب رستگاری دارد تا مدتی به دنبال علم می رود ولی وقتی به مرز عالم ربانی شدن رسید این علم است که به دنبال آنان می آید و به آنها هجوم می آورد و آنان به عینه حقیقت را می‌یابد:

۳- اهل یقین: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَهِ الْبَصِیرَهِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ، علم حقیقت بینى بر قلبشان هجوم آورد و روح یقین با آنان همراه شود. چیزی که برای دیگران تنها پس از مرگ حاصل می شود، را در یافته اند، چنانکه قرآن کریم می فرماید: کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ (تکاثر۵-۷) این وضعیت آنها اثر حالت روانی اخلاص آنهاست چنانکه از رسول خدا نقل شده است که من أخلص للَّه أربعین صباحا ظهرت ینابیع‏ الحکمه من قلبه على لسانه. (نهج الفصاحه۲۸۳۶) و نتیجه خودکنترلی آنهاست که یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا (انفال۲۹) انسانی که به یقین رسیده باشد به طوری که اگر پرده ها بیفتد بر یقین او چیزی افزوده نشود: لو کشف‏ الغطا ما ازددت‏ یقینا (غرر، ص۵۶۶) بلایا برای او بازیچه ای بیش نیست و آنچه دیگران حاضرند دین خود را برای نجات از آن ارزان بفروشند آنان به استقبالش می روند.

۴- وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، آنچه را مترفین سخت مى شمارند، آسان گرفتند. آنچه از عبادات، تکالیف و وظایف که برای خوشگذاران ها طاقت فرساست برای آنان امر ملایمی است.

۵- وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ و آن چه که نادانان از آن هراس داشتند أنس گرفتند. مهمترین چیزی که همه از آن فرار می کنند ترس از مرگ است چیزی که امام حسین (ع) خطاب به علمای عصر خود فرمود که چرا ترس از مرگ باعث دین فروشی شما شده است ترسی که برای سید الشهدا به عنوان عالم، عالم ربانی فرض ندارد. امیر المومنین نیز سکوت خود را ناشی از ترس ندانسته و می فرماید به خدا علی با مرگ از پستان مادر مأنوس تر است: وَ اللَّهِ‏ لَابْنُ‏ أَبِی‏ طَالِبٍ‏ آنَسُ‏ بِالْمَوْتِ‏ مِنَ‏ الطِّفْلِ‏ بِثَدْیِ‏ أُمِّهِ‏. (خطبه۵)

۶- وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَهٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى، در دنیا با بدن هایشان زندگى مى کنند، ولی ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است. در دعای شعبانیه علمای ربانی ما خواهان چنین مقامی هستند: إلهی هَبْ لی کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلی مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصیرَ أرْواحُنا مُعَلَّقَهً بعِزِّ قُدْسِکَ‌.

۷- أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ الدُّعَاهُ إِلَى دِینِهِ، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. این افراد همان کسانی هستند که هدف خلقت هستند و خدا به فرشتگان فرمود که قصد خلق آنها را کرده است: وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً (بقره۳۰) سپس حضرت آرزوی دیدار این یاران موافق را می کند:

آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِمْ آه، آه، چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم!

  • مm نصراصفهانی