پرسش:یکی از دوستانم ایمیلی به من زد
که در زیر برای شما کپی کردم به نظر شما بهترین جواب و راهنمایی این دوستم چیست؟
دوستان مذهبی زود ناراحت نشن، مذهب
چیست؟
یک فیلسوف تابحال هرگز یک روحانی را
نکشته است، در حالی که روحانیون فلاسفه زیادی را کشته اند ... دنیس دیروت
وقتی که مردم بیشتر آگاه می شوند، کمتر
به روحانی و بیشتر به معلم توجه می کنند.
رابرت گرین اینگر سول
دین بهترین وسیله برای ساکت نگه داشتن
عوام است. ناپلئون بناپارت
وقتی مروجین مذهبی به سرزمین ما آمدند،
در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمینهایمان را داشتیم. پنجاه سال بعد، ما
در دست کتابهای مقدس داشتیم و آنها در دست زمین های ما را داشتند. جومو کیانتا
مذهب تنها برای بردگی انسان ها خلق شده
است. ناپلئون
روحانى نسبت به برهنگى و رابطه طبیعى
دو جنس حساسیت دارد، اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد.
سوزان ارتس
کشیشها مى گویند که آنها به مردم
بخشیدن و خیریه را مى آموزند. این طبیعى است. چون آنها خود از پول صدقه مردم زندگى
مى کنند. همه گداها مى آموزند که مردم باید به آنها پول بدهند.
رابرت گرین اینگر سول
قسمتهایى از انجیل را که من نمى فهمم
ناراحتم نمى کنند، قسمتهایى از آن را که مى فهمم معذبم مى کنند. مارک تواین
به من بگو قبل از تولد کجا بوده ای تا
به تو بگویم پس از مرگ کجا خواهی رفت.
نیچه
مذهب مردم را متقاعد کرده که : مردی
نامرئی در آسمانها زندگی می کند که تمام رفتارهای تو را زیر نظر دارد، لحظه به
لحظه آن را.و این مرد نامرئی لیستی دارد از تمام کارهایی که تو نباید آنها را
انجام دهی، و اگر یکی از این کارها را انجام دهی، او تو را به جایی می فرستد که پر
از آتش و دود و سوختن و شکنجه شدن و ناراحتی است و باید تا ابد در آنجا زندگی کنی،
رنج بکشی، بسوزی و فریاد و ناله کنی ... ولی او تو را دوست دارد! جورج کارلین
یکی از بزرگترین تراژدی های بشریت این
است که اخلاقیات بوسیله دین دزدیده شده است. آرتور سی کلارک
مذهب، آه خلق ستمدیده است، قلب دنیای
بی قلب و روح شرایط بی روح. مذهب افیون توده هاست. کارل مارکس
آنجا که علم پایان می یابد، مذهب آغاز
میگردد. بنجامین دیزرائیلی
دین، افساری است که به گردن تان می
اندازند، تا خوب سواری دهید، و هرگز پیاده نمی شوند، باشد که رستگار شوید....
کائوچیو
اولین روحانی جهان اولین شیادی بود که
به اولین ابله رسید. ولتر
پاسخ:
1. اگر کسی می خواهد با این سخنان، دین
را زیر سوال ببرد، به او می گوییم: آیا خودت عقل نداری که ادّعای بدون دلیل دیگران
را چشم و گوش بسته تأیید و ترویج می کنی؟ آیا شما در کنار این ادّعاها استدلالی می
بینید؟!! پس چگونه عقل خودتان را بایگانی نموده و سخنان بدون دلیل دیگران را می
پذیرید؟! مگر گویندگان این سخنان کیانند؟! گویندگان این سخنان نیز مثل دیگر افراد
بشرند نه بیش از آنها؛ بلکه برخی از اینها خودشان از شیّادان بزرگ روزگار و از
عاملان انحطاط بشریّت بوده اند که در جای خود متذکّر آن خواهیم شد. پس چطور ما نظر
بدون استدلال اینها را بپذیریم؟ آیا صرف اینکه کسی ادّعایی نمود، دلیل بر درستی آن
ادّعاست؟ اینها افرادی هستند که آزادند هر حرفی بزنند، ما هم افرادی هستیم همانند
آنها و چه بسا باسوادتر و عاقلتر از آنها که آزادیم سخنان آنها را بپذیریم یا
نپذیریم. و البته عاقل حقیقی آن است که هیچ ادّعایی را بدون دلیل منطقی نمی پذیرد.
2. « یک فیلسوف تابحال هرگز یک روحانی
را نکشته است، در حالی که روحانیون فلاسفه زیادی را کشته اند ... دنیس دیروت»
کسی که این جمله را نقل نموده، خودش هم
نمی داند که از چه کسی نقل قول نموده است. چون اساساً فیلسوف یا دانشمندی به نام
«دنیس دیروت» وجود ندارد. این جمله هم از « دنیس دیدرو » می باشد؛ که به خاطر
افکار ضدّ مسیحی که داشت، همواره با کشیشها درگیر بود. وی بیش از آنکه فیلسوف باشد
رمان نویس است؛ و فلسفه اش نزد فلاسفه ی غربی، خریدار چندانی ندارد.
ـ منظور از روحانی در این جمله کیست؟
اگر منظور همان کشیشهای مسیحی اند، بلی
این سخن صد در صد درست می باشد. فیلسوفان و دانشمندان زیادی به دست اینها کشته شده
اند. و یقیناً نیز منظور دنیس دیروت همین کشیشها می باشند، چون او با همین گونه از
روحانیون برخورد دارد؛ و او آشنایی با روحانیون اسلام ندارد.
امّا اگر منظور، علمای اسلام می باشند،
می پرسیم کدام علماء مقصود شما هستند؟ علمای اهل سنّت یا شیعه؟
فیلسوف کشی بین علمای اهل سنّت سابقه
دارد. برای مثال، شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق، به فتوای علمای اهل
سنّت به شهادت رسید. عین القضات همدانی و منصور حلّاج را هم به فتوای علمای اهل
سنّت به شهادت رساندند. امّا در تاریخ شیعه حتّی یک مورد هم نداریم که فیلسوف یا
عارفی به فتوای علمای شیعه کشته شده باشد. در مذهب شیعه نه تنها فیلسوفی به جرم
تفلسف کشته نشده، بلکه مذهب تشیّع بزرگترین بستر رشد فلسفه بوده است؛ و اگر نبود
مذهب تشیّع، اکنون حتّی نامی هم از ارسطو و افلاطون و فیثاغورث و تالس و ...
نمانده بود. چون آثار یونانی اینها را مسلمانان و در رأس آنها فلاسفه ی اسلامی
بودند که حفظ نموده ، شرح و بسط داده و و تکامل بخشیدند. لذا اکثر پیشتازان فلسفه
ی اسلامی، هم شیعه بوده اند، هم عالم دینی و روحانی شیعی. ابوعلی سینا، ملاصدرا ،
ملاهادی سبزواری، علّامه طباطبایی، امام خمینی، آیة الله جوادی آملی، شهید مطهری،
علّامه حسن زاده آملی، علّامه محمّد تقی جعفری، علّامه شعرانی، خواجه نصیرالدین
طوسی، شیخ بهایی ، میرداماد، میرفندرسکی، فارابی ، سیّد جلال الدین آشتیانی، مدرّس
زنوزی، علّامه لاهیجی، ملّا محسن فیض کاشانی و ... ، همگی هم فیلسوفند هم از علمای
بزرگ علوم اسلامی و به اصطلاح روحانی اند، هم شیعه می باشند. اگر مذهب تشیّع،
فلسفه کش بود، پس چگونه این همه روحانی شیعه، خودشان فیلسوف و بلکه از ارکان عظیم
فلسفه اند؟ بلی در میان علمای شیعه نیز افراد اندکی میانه ای با فلسفه ندارند؛
امّا تا کنون نداشته ایم که اینها فتوا به کشتن فلاسفه داده باشند. اختلاف این
گونه افراد با دیگر روحانیون فیلسوف صرفاً یک اختلاف عادی است بین علما، که امری
است طبیعی در میان صاحب نظران.
دنیس دیروت
کسی که کلام دنیس دیدرو را نقل می کند،
عجب است که چرا کلام ابر فیلسوف جهان، جناب ملاصدرا را نقل نمی کند که در اثر
سترگش « الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیّة الاربعة»، مشهور به اسفار اربعه،
گفته است: « حاشا الشریعة الحقة الإلهیة البیضاء أن تکون أحکامها مصادمة للمعارف
الیقینیة الضروریة و تبا لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة. ــــ
حاشا که شریعت حقّ و الهی و نورانی، احکامش با معارف یقینی و روشن، تصادم داشته
باشد؛ و اف بر فلسفه ای که قوانینش با کتاب خدا و سنّت پیغمبر خدا مطابقت نکند.»
(اسفار،ج8،ص303)
3. « وقتی که مردم بیشتر آگاه می شوند،
کمتر به روحانی و بیشتر به معلم توجه می کنند. » (رابرت گرین اینگرسول)
آیا ناقل این جمله می داند که منظور از
معلّم چیست؟
در فرهنگ مسیحیّت، روحانی با عالم دینی
تفاوت دارد. آنها افرادی دارند که عالم دین می باشند و کارشان تدریس است؛ و کسانی
را هم دارند که علم چندانی ندارند و متصّدّی امور دینی کلیساها می باشند. از گروه
نخست تعبیر می کنند به معلّم یا عالم و از گروه دوم تعبیر می کنند به روحانی. کار
روحانی مسیحی، موعظه در کلیسا و بستن عقد زناشویی و دعا در خاکسپاری مردگان و گوش
دادن به اعترافات گناهکاران و امثال این گونه امور است. امّا معلّم در این گونه
کارها وارد نمی شود و حقّ ورود به آن را هم ندارد. امّا در اسلام، ما چنین تقسیم
بندی نداریم. در اسلام، هر کسی می تواند عقد بخواند، نماز میّت بخواند و ... . بلی
در مقام عمل، برخی تحصیلکردگان کم سواد علوم دینی گرایش پیدا نموده اند به این
گونه کارها.
در بلاد اسلامی، بسیاری از ادبا،اطبّاء
، منجّمین، جغرافی دانان ، فیزیکدانان، شیمی دانان، فلاسفه و ...، از علمای دینی
بوده اند. حافظ و سعدی و مولوی و خیّام، عالم دینی بوده اند. ابوعلی سینا و
ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین طوسی و جابر بن حیّان و شیخ بهایی و حسن بن
هیثم و ... همه علمای دینی بوده اند.
در همین کشور خودمان وقتی مردم آگاه
شدند، به چه کسی رو نمودند؟ به مارکسیستها و لیبرالها یا به امام خمینی؟ دنیای عرب
وقتی بیدار شد، به چه کسی رو نمود؟ به سیّد حسن نصر الله یا به بی خداها؟ بلی هر
چه انسانها بیدارتر و آگاهتر شوند از کشیشها فاصله می گیرند؛ امّا به علمایی چون
امام خمینی نزدیکتر می گردند. شاهدش همین بیداری که امام خمینی در جهان ایجاد
نموده ، که تمام ابرقدرتها در برابرش به زانو در آمده اند.
4. « دین بهترین وسیله برای ساکت نگه
داشتن عوام است.» ( ناپلئون بناپارت) ؛ « مذهب تنها برای بردگی انسان ها خلق شده
است.» (ناپلئون)
اگر منظورش همین مسیحیّت تحریف شده می
باشد، یقیناً چنین است. در آیین مسیحیّت می گوید: « اگر کسی سیلی بر صورت راست تو
زد، صورت چپت را به طرف او بگیر». امّا اسلام چنین نمی گوید؛ اسلام می گوید: « وَ
لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ـــــ
و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شاید شما تقوا پیشه کنید.»
(البقرة:179) ؛ می فرماید: « وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ
بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ
بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ
فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ
هُمُ الظَّالِمُون ــــ و بر آنها در آن (تورات)، مقرر داشتیم که شخص در مقابل شخص،
و چشم در مقابل چشم، و بینى در برابر بینى، و گوش در مقابل گوش، و دندان در برابر
دندان مىباشد؛ و هر زخمى، قصاص دارد؛ و اگر کسى آن را ببخشد(و از قصاص، صرف نظر
کند)، کفاره(گناهان) او محسوب مىشود؛ و هر کس به احکامى که خدا نازل کرده حکم
نکند، ستمگر است.» (المائدة:45)
اسلام نمی گوید هر که به تو ظلم نمود
بنشین و نگاه کن! بلکه از زبان امیرمومنان(ع)می گوید: « کونوا للظّالم خصما و
للمظلوم عونا ــ برای ظالم دشمن باشید و برای مظلوم، یاری کننده!» ؛ و رسول خدا(ص)
فرمودند: « مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ
مِنْهُمْ- وَ مَنْ یَسْمَعْ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ
فَلَیْسَ بِمُسْلِم ـــــ هر کس صبح کند و توجّه به امور مسلمانان نداشته باشد
مسلمان نیست، و هر کس بشنود مردى فریاد می زند که: اى مسلمانان به دادم برسید و به
او پاسخ ندهد مسلمان نمی باشد ».
آیا چنین دینی امر به سکوت مردم می
کند؟! آیا چنین دینی مردم را دعوت به بردگی می کند؟ این دین است که پدر امثال
ناپلئون بناپارتهای جنایتکار را در می آورد. این دین بود که مردم ایران را در
مقابل صدّام و چهل کشور حامی او استوار ساخت. این دین است که از حقّ داشتن انرژی
هسته ای دفاع می کند و مشت بر دهان آمریکا می کوبد. بلی اسلام آمریکایی کشورهای
اطراف خلیج فارس همان دینی است که ناپلئون گفته است.
ای کاش ناقل این جمله، این جمله را هم
از ناپلئون بناپارت نقل می نمود که گفته است: « قرآن به
تنهایى
عهده دار سعادت بشر است. »
5. « وقتی مروجین مذهبی به سرزمین ما
آمدند، در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمینهایمان را داشتیم. پنجاه سال
بعد، ما در دست کتابهای مقدس داشتیم و آنها در دست زمین های ما را داشتند. » (جومو
کیانتا)
کتاب مقدّس به کتاب مذهبی مسیحیان می
گویند که مرکّب است از عهد عتیق و عهد جدید. عهد عتیق همان کتاب دینی یهودیان است
که آن را « تَنَخ » گویند. این کتاب مشتملّ بر سی و چند کتاب است که تورات یکی از
آنهاست. البته این کتابها هیچکدام سندیّت ندارد. امّا عهد جدید مرکّب است از چهار
انجیل به نامهای « انجیل متّی»، « انجیل یوحنّا»،« انجیل لوقا»،« انجیل مرقس». به
اعتقاد مسیحیان، این چهار انجیل را روح القدس الهام نموده و چهار قدّیس مسیحی،
یعنی متّی، یوحنّا ، لوقا و مرقس نوشته اند. لذا انجیلی که اینها می گویند ربطی به
آن انجیل که ما برای عیسی(ع) قائل هستیم ندارد. انجیل مورد نظر ما مسلمین، در حال
حاضر وجود ندارد و به کلّی از بین رفته است. البته انجیل دیگری است به نام برنابا
یا بارنابا که مسیحیان آن را قبول ندارند. این انجیل نیز انجیل حقیقی نیست ولی با
توجّه به آیات قرآن، به نطر می رسد که قسمتهایی از انجیل حقیقی در این کتاب وجود
دارد.
وقتی غربی ها به مناطق دیگر رفتند، قبل
از اینکه شرکتهای اقتصادی یا سربازانشان بروند، میسیونرهای مسیحی را فرستادند و
آنها با تبلیغ مسیحیّت تحریف شده، مردم را رام نمودند؛ آنگاه شرکتها و سربازانشان
آمدند و آن کشورها را مستعمره ی خود نمودند. این عین حقیقت است که تاریخ بدان
گواهی می دهد. امّا اینها ربطی به اسلام ندارد؛ بخصوص اسلام اهل بیت(ع). در اسلام،
تنها کسی که به نام دین، کشورگشایی نموده، عمر بن خطّاب و عثمان است؛ که از نظر
شیعیان، کار آنها برخلاف اسلام و قرآن می باشد. و جالب اینجاست که اسلام را هم عمر
بن خطّاب فتح نمود؛ امّا مردم این دیار گرایش به اسلام اهل بیت(ع) پیدا نمودند نه
اسلام عمر بن خطّاب.
امّا اسلام با ایران چه کرد؟
در این کشور سالها شاهانی حکومت نمودند
که با اسلام میانه ای نداشتند و همواره با علمای اسلام درگیر بودند. هر گاه کشوری
به کشور ما حمله نموده، قسمتی از خاکمان را جدا نموده است. امّا در طول تاریخ
شاهان همواره این علمای شیعه بوده اند که با ستم آنها مبارزه نموده و پشت مردم
ایستاده اند؛ تا اینکه حکومت در دست علمای شیعه قرار گرفت؛ و جنگی بر کشور ما
تحمیل شد؛ امّا در سایه ی همین اسلام اهل بیت(ع)، یک وجب از خاک این کشور نیز به
دیگری داده نشد. سالها ما نوکر آمریکا و انگلیس بودیم، امّا با همین اسلام بود که
آنها را از کشورمان بیرون کرده و آقای خودمان شدیم. و اکنون نیز در سایه ی همین
دین است که به ابرقدرتها باج نمی دهیم و یک تنه در مقابل تمامشان ایستاده ایم.
انصاف دهید! آیا این اسلام اهل بیت(ع) نبوده که برای این مردم عزّت آورده است؟! ما
هر گاه از اسلام رویگردان شده ایم ذلیل اجانب شده ایم و هر گاه به اسلام اصیل رو
کرده ایم، عزّت یافته ایم. البته باید هم چنین باشد. چون سرلوحه ی اسلام اهل
بیت(ع) با خون امام حسین(ع) نوشته اند: « هیهات من الذّله». تا این شعار هست و
مردم زیر پرچم آن و برای این شعار سینه می زنند، ذلّت معنی ندارد. امّا باید مراقب
بود که برخی ها با خطّ دهی غربی ها می خواهند شعار « هیهات من الذّله» را تبدیل
کنند به تعریف نمودن از خوشگلی حضرت ابولفضل و علیّ اکبر.
6. « روحانى نسبت به برهنگى و رابطه
طبیعى دو جنس حساسیت دارد، اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد.» (سوزان ارتس)
این جمله نیز ربطی به علمای اسلام
ندارد. در مسیحیّت، همه ی اموال و صدقات نثار کلیسا و اصحاب کلیسا می شود؛ در
اسلام، مصرف اصلی انواع صدقات برای فقراست. آیا رسول خدا(ص) و امیرمومنان(ع) و
دیگر ائمه ی شیعه نسبت به فقر مردم بی تفاوت بودند؟ اگر کسی در سخنان آن بزرگواران
گشتی بزند می فهمد که آن بزرگواران چه اهتمامی به امر فقرا داشته اند. مذهب اهل
بیت(ع) مذهب مستضعفین و برهنگان است. قرآن کریم نیز پر است از مذمّت ثروتمندانی که
اعتنایی به فقراء ندارند. و البته به صرف مذّمت نمودن اکتفا نکرده و زکات اموال و
زکات فطره را بر آنها واجب نموده؛ و مصرف زکات را برای فقرزدایی و آبادانی اختصاص
داده است. و افزون بر آن، کفّارات و نذورات و انفاقات واجب و مستحبّ را هم در
شریعت قرار داده تا مردمان ثروتمند، به طمع اجر آخرت هم که شده فقرا را دریابند.
7. « کشیشها مى گویند که آنها به مردم
بخشیدن و خیریه را مى آموزند. این طبیعى است. چون آنها خود از پول صدقه مردم زندگى
مى کنند. همه گداها مى آموزند که مردم باید به آنها پول بدهند. » (رابرت گرین
اینگرسول)
در اسلام، صدقات برای فقراست نه برای
علمای دینی؛ مگر اینکه عالمی کاری برای کسی بکند و در مقابل آن، همان کس به او
پولی بدهند؛ مثلاً تعلیم می دهد و پول می گیرد؛ همان گونه که یک معلّم دانشهای
بشری تعلیم می دهد و پول می گیرد. برای اموری چون خواندن عقد و امثال آن نیز اسلام
نگفته که این امور را حتماً باید عالم دینی انجام دهد، بلکه هر کسی بلد است می
تواند انجام دهد. حال اگر کسی بلد نیست و حوصله ی آموختن هم ندارد، به دیگری پول
می دهد تا برایش انجام دهد، و این ربطی به اسلام ندارد. خمس هم نصف می شود: نصفی
برای فقرای سادات است؛ چون صدقه ی عادی برای آنها حرام می باشد. نصف دیگر نیز صرف
ترویج مذهب می شود، نظیر چاپ قرآن و سایر کتب مذهبی و نیز صرف تأسیس اماکن مذهبی مثل
مسجد و حوزه ی علمیّه و پرورش دادن مبلّغین دینی می شود، که همه برای خود مردم
است. تاریخ نیز گواه است که علمای اسلام همواره با فقر و قناعت زندگی نموده اند.
البته روحانیونی که خود در پی ثروت رفته اند، حسابشان جداست و ربطی به دین ندارد.
اگر آنها با سوء استفاده از وجهه ی دینی خود به کسب ثروت بپردازند، خود مردم طبق
تعالیم اسلام، از چنان کسی بیزاری می جویند؛ و اگر با کار و تلاش خود به ثروت
رسیده است، در حکم سایر مردم می باشد. اسلام دینی است که اساساً به عالم دینی
اجازه نمی دهد که دنبال تجمّلات برود؛ و مردم نیز این رویکرد دین را می شناسند.
لذا هر گاه عالمی دینی میل به تجمّلات داشته باشد، خود مردم با اطّلاعی که از
اسلام دارند، می فهمند که آن عالم، از مسیر اسلام راستین خارج گشته است. امّا در
مسیحیّت چنین نیست.
8. « قسمتهایى از انجیل را که من نمى
فهمم ناراحتم نمى کنند، قسمتهایى از آن را که مى فهمم معذبم مى کنند.» ( مارک
تواین)
ما هم همینطور. اناجیل اربعه پر از کذب
و اراجیف می باشند. قرآن کریم نیز این کتابها را نوشته ی دست بشر می دانند. قبلاً
گفتیم که انجیل حقیقی در زمان حاضر، وجود خارجی ندارد و تمام آن از بین رفته است،
جز اندکی از آن که در لا به لای انجیل برنابا باقی مانده؛ که آن را هم مسیحیان
قبول ندارند.
9. « به من بگو قبل از تولد کجا بوده
ای تا به تو بگویم پس از مرگ کجا خواهی رفت.» (نیچه)
لابد چون نیچه ی کافر این سخن را گفته
پس مهمّ است؛ حال آنگه هزار و چهار صد سال قبل از او، اهل بیت(ع) همین سخن را
زیباتر از آن گفته و شرحش کرده اند؛ که در ادامه ذکر می کنیم.
ـ مقصو نیچه چیست؟
او می خواهد بگوید: چون قبل از تولّد
چیزی جز خاک نبودی پس بعد از مردم هم چیزی جز خاک نخواهی بود.
به او می گوییم: مگر این صورت انسانی
ما خاک است؟ یقیناً خاک نیست. موادّ غذایی از خاک برآمده و همراه با صورت نوعی
انسان، می شود بدن انسان. مادّه ی بدن از خاک است، امّا این شکل بدن (صورت بدن) از
کجا آمده است؟ آیا از عدمستان می آید؟ کدام عقل می پذیرد که عدم تبدیل به وجود
شود؟ یا وجود تبدیل به عدم گردد؟
خمیر مجسمه سازی را به شکل اسب در می
آوریم، آنگاه آن را مچاله نموده و دوباره به شکل فیل در می آوریم. خمیر (مادّه) در
تمام مراحل ثابت است؛ امّا آن شکل اسب از کجا آمد و به کجا رفت؛ و آن شکل فیل از
کجا آمد و به کجا رفت؟ آن شکل مچاله ای از کجا آمد و به کجا رفت؟ خمیر مجسمه سازی خودش
چیست؟ چه شکلی است؟
فلاسفه اثبات نموده اند که مادّه ی
اشیاء، غیر از صورت آنهاست؛ و حقیقت اشیاء به صورت آنهاست نه به مادّه ی آنها. خمیر
مجسمه سازی، با صورت اسب، می شود مجسمه ی اسب؛ و با صورت فیل می شود مجسمه ی فیل؛
و یقیناً مجسمه فیل غیر از مجسمه اسب است؛ در حالی که مادّه ی هر دو یکی است. پس
اگر صورت اشیاء عین مادّه ی آنها باشد، لازم می آید که مجسمه ی اسب همان مجسمه ی
فیل باشد؛ حال آنکه چنین نیست. بلی مادّه ی خمیر مجسمه سازی از خاک است؛ امّا آن
صورت اسب و فیل و … از کجا می آیند؟ آیا آنها از خاکند؟
وقتی انسانی می میرد، صورت انسانی او
(صورت حیّ انسانی) از مادّه اش جدا می شود و آن مادّه ی سابق، صورت دیگری به خود
می گیرد به نام صورت میّت، که مجازاً آن را بدن فرد مرده می گویند.
صورت موجودی است غیر مادّی که از عالم
تجرّد به مادّه افاضه می شود و بعد از جدا گشتن از مادّه، دوباره به موطن خویش
مراجعت می کند. و امثال نیچه که بویی از فلسفه ی متعالی نبرده اند عاجز فهم این
دقایق می باشند. و البته آنچه در اینجا گفتیم تنها اشاره ای در سطح پایین بود به
آنچه که در فلسفه ی ملاصدرا بیان شده است و سالها وقت می طلبد تا کسی بتواند تمام
رموز آن را فرا بگیرد. البته اگر تقلید از تفاله های غربی بگذارد که جوان ایرانی، اسب
تیزتک خود را کمتر از خر مرده ی همسایه نداند.
ـ امّا کلام اهل بیت(ع) که قولش را
دادیم
1ـ « ابو الفتح یحیى بن محمد بن حیاء
کاتب ، ذکر کرد از شخصى که گفت: بین مکّه و مدینه چشمم به شبحى افتاد که در بیابان
می درخشد. گاهى دیده مىشد و گاه ناپدید می شد. نزدیک من شد درست دقت کرده دیدم
پسر بچهاى هفت یا هشت ساله است به من سلام کرد ؛ جواب دادم. پرسیدم از کجا
مىآیى؟ گفت: از خدا. گفتم کجا می روى؟ فرمود: به سوی خدا. پرسیدم بر چیستی؟.گفت:
بر خدا. سؤال کردم: توشه ات چیست؟ گفت: تقوا.سؤال کردم از کدام قبیله ای؟ گفت:
مردى عربم. گفتم: آشکارتر بگو! گفت: قریشى هستم. باز آشکارتر خواستم ، گفت: از بنى
هاشم می باشم. توضیح خواستم ، گفت علوى هستم و این شعر را خواند:
فنحن على الحوض ذواده نذود و یسعد و
راده
فما فاز من فاز الا بنا و ما خاب من
حبنا زاده
فمن سرنا نال منا السرور و من ساءنا
ساء میلاده
و من کان غاصبنا حقنا فیوم القیامة
میعاده
سپس فرمود من محمد بن على بن حسین بن
على بن ابى طالب هستم و ناگاه دیدم نیست ؛ نفهمیدم که به آسمان بالا رفت یا در
زمین فرو شد.» (بحارالأنوار، ج46 ،ص270 )
همچنین منسوب است به امیرالمومنین (ع)
که فرمودند: « إن لم تعلم من أین جئت لم تعلم إلى أین تذهب ـــ اگر ندانی از کجا
آمده ای ندانی که کجا خواهی رفت.» (شرحنهجالبلاغة ابن ابی الحدید ، ج20، ص 292)
در قرآن کریم نیز مضامین مطرح شده در
روایات پیش گفته به وفور یافت می شوند ؛ برای نمونه:
« وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ
فیهِ إِلَى اللَّه ـــ و از روزى بپرهیزید که در آن روز، شما را به سوى خدا
بازمىگردانند.» (البقرة :281)
« وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً
آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ـــــ معبود دیگرى را با خدا مخوان، که هیچ معبودى جز او
نیست؛ همه چیز جز وجه او فانى مىشود؛ حکم تنها از آن اوست؛ و همه به سوى او
بازگردانده مى شوید.» (القصص:88)
« کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ
ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ ــــ هر انسانى مرگ را مىچشد، سپس شما را بسوى ما
بازمىگردانند. » (العنکبوت:57)
« اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ
یُعیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ــــ خداوند آفرینش را آغاز مىکند، سپس آن
را بازمىگرداند، سپس شما را به سوى او باز مىگردانند.» ( الروم:11)
« الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ
قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون ــــ آنها که هر گاه مصیبتى
به ایشان مىرسد، مىگویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوى او بازمىگردیم.» (
البقرة:156)
« وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ
الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیر ــــ و برای خداست آسمانها و
زمین و آنچه در میان آنهاست ؛ و بازگشت همه ی موجودات ، به سوى اوست.»
(المائدة:18)
« فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ
فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا ــــ پس
هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در
عبادت پروردگارش شریک نکند.» (الکهف:110)
« مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ
فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ ـــــ کسى که امید به
لقاء اللَّه دارد ، پس (بداند) که به یقین سرآمدى را که خدا تعیین کرده فرامىرسد
؛ و او شنوا و داناست.» (العنکبوت:5)
« أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ
عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ ـــ آیا پنداشتهاید که شما را
بیهوده آفریدهایم و به سوى ما بازگشت نمىکنید؟» (المؤمنون: 115)
2ـ برداشتی که افراد مختلف از این گونه
آیات و روایات دارند ، به حسب میزان معرفتشان ، متفاوت است. اکثر افراد از این
آیات چنین برداشت می کنند که خدا انسان را برساخته و با مرگ او را به آخرت
بازگردانده و در بهشت یا جهنّم جای می دهد. البته میزان معرفت این افراد به آخرت و
بهشت و جهنّم نیز در یک سطح نبوده ، دارای سطوح گوناگونی است. امّا برداشتی که
حکما و عرفا از این آیات می کنند اگرچه در طول همان برداشتهای سابق است ولی در
سطحی کاملاً متفاوت قرار دارد. از دیدگاه اکثر مردم ، انسان قبل از خلقت ، معدوم
بوده و آنگاه به خلقت الهی موجود می شود ولی از دیدگاه این گروه از اندیشمندان ،
همه ی مخلوقات ، ظهورات اسماء الهی بوده برای خدا و از آنِ خدا هستند؛ و انسان ، کاملترین مظهر اسماء الهی می باشد. در
پندار اکثر مردم ، مخلوقات ، خارج از وجود خدا و غیر اویند ولی در اندیشه ی اینان
مخلوقات نه در خارج خدا هستند و نه در داخل او ؛ چرا که خدا نامحدود است و آنکه را
حدّ نیست خارج نیست ؛ و بسیط بوده مرکّب نیست و بسیط را داخل نباشد. همچنین
مخلوقات نه غیر او هستند و نه عین او و نه جزء او ؛ چون او وجود محض است و وجود
محض را نه غیر است نه دومی بر می دارد و نه ترکیب می پذیرد. این گونه اندیشمندان
ژرف اندیش ، در چنین فضای فکری درخشنده ای ، که نورش چشم اندیشه ها را خیره می کند
، آیات و روایات پیش گفته را درمی یابند ؛ و البته روشن است که رسیدن به چنین فضای
فکری متعالی و شکوهمندی ، محتاج به کسب دانش و بینش فراوان و مستلزم صرف عمر است.
امّا اگر کسی در چنین جوّ لطیفی از اندیشه و بینش نسبت به مبداء وجودی خود واقع شد
آنگاه همانگونه که امام باقر(ع) فرمودند خواهد یافت که او نه در خدا و نه در خارج
او ، بلکه « قائم بر خدا» است ؛ و به تعبیر قرآن کریم از آنِ خداست ؛ امّا اینکه
این تعابیر یعنی چه؟ سوالی است که پاسخش به گفت و شنید راست نیاید؛ بلکه بهایی
گران دارد که عبارت است از صرف عمر در راه کسب حکمت عقلی.
همچنین اگر حقایق پیش گفته بر کسی به
حقیقت ــ نه توهّم ــ آشکار شود ، همانگونه که امیر مومنان فرمودند خواهد دانست که
مقصد او کجاست و به چه سوی می رود. در منظر اکثر افراد ، مقصد نهایی اهل صلاح و
فلاح ، بهشت ابد است و مراد از لقاء خداوند متعال نیز حضور در عالم آخرت و مشاهده
ی لطف و احسان او در حقّ اهل بهشت می باشد. امّا حکیم و عارف ، بهشت ابد را مقصد
ابدان صالحان می دانند نه مقصد ارواحشان ؛ که البته خود آن بهشت نیز مراتبی دارد
که آنچه از حور و قصور و مناظر زیبا و نهرها و چشمه های مصفّا در قرآن کریم آمده
مربوط به پایین ترین مراتب آن می باشد ؛ چرا که فوق این مرتبه از حدّ وصف با الفاظ
خارج است ؛ که « معانی هرگز اندر حرف ناید ــــ که بحر قُلزُم اندر ظرف ناید» ؛
لذا وصف آن در الفاظ قرآن ، چنان است که توجّه اهل ظاهر را معطوف به خود نمی کند.
امّا روح در مراتب عالی آن برای کسانی که واجد آن مراتب باشند موجودی است از عالم
امر « قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْر ربّی » و مقصد آن نیز همان عالم امر یا عالم اسماء
الله می باشد و مراد از لقاء الله به معنی حقیقی آن نیز همین است ؛ اگر چه اهل
بهشت ابدان نیز بی بهره از لقاء الله نیستند لکن دیدارشان از پسِ حجاب بهشت است.
امّا اینکه اسماء الله چیست؟ و لقاء اسماء به چه نحو است؟ باز حقیقی سر به مهر است
که در گفتار و نوشتار نگنجد و جز در سایه ی اجتهاد در کسب معارف الهی به چنگ نیاید
که به حقّ این نه متاعی است که فریاد بر سر هر کوچه و بازار کنند. پس آنکه طاووس
خواهد باید جور هندوستان کشد.
حاصل کلام اینکه:
حقیقت ما از خاک نیست، آنگونه که نیچه
توهّم نموده؛ کما اینکه از عدم هم نیامده ایم. لذا نه به خاک می رویم و نه عدم می
گردیم. بلی مادّه ی بدن ما ـ نه بدن ما ـ از خاک است و بدان نیز برمی گردد. صورت
نزد حکیمان، از مظاهر وجود است ـ برخلاف مادّه که از سنخ ماهیّت می باشد ـ لذا به
وجود نیز برمی گردد. و وجود جز یکی بیش نیست و محال است دومی بردارد. چرا اگر وجود
دو تا باشد، لاجرم نقیض آن (عدم) نیز دو تا خواهد بود. حال آنکه عدم چیزی نیست تا
دو تا باشد؛ و دو تا هیچ چی معنی ندارد. لذا تمام صور، مظاهر آن وجود واحدند و
مظاهر به ظهور و ظهور به ظاهر مراجعت می کند؛ همان سان که ظهور، از ظاهر تجلّی نموده
و مظاهر نیز تجلّیّات ظهورند. حال اگر نیچه و امثال او می توانند سر از این حکمتها
دربیاورند. خفّاشان شب کجا توانند که نور خورشید جهان تاب را تاب بیاورند؟!
10. « مذهب مردم را متقاعد کرده که :
مردی نامرئی در آسمانها زندگی می کند که تمام رفتارهای تو را زیر نظر دارد، لحظه
به لحظه آن را.و این مرد نامرئی لیستی دارد از تمام کارهایی که تو نباید آنها را
انجام دهی، و اگر یکی از این کارها را انجام دهی، او تو را به جایی می فرستد که پر
از آتش و دود و سوختن و شکنجه شدن و ناراحتی است و باید تا ابد در آنجا زندگی کنی،
رنج بکشی، بسوزی و فریاد و ناله کنی ... ولی او تو را دوست دارد! » (جورج کارلین)
در مسیحیّت، خدا همان عیسی مسیح می
باشد؛ که در عین یکی بودن سه تا و در عین سه تا بودن یکی است. او در آسمان خدای
پدر ، در زمین ، خدای پسر و در هنگام الهام بر چهار نویسنده ی اناجیل، روح القدس
بود.
این گوینده نیز منظورش چنین خدایی است.
حال این خدا را به خدای ما چه کار؟!! ما خود منکر چنین خدای بشر ساخته ی مزخرفی
هستیم.
11. « یکی از بزرگترین تراژدی های
بشریت این است که اخلاقیات بوسیله دین دزدیده شده است. » (آرتور سی کلارک)
و تراژدی بزرگتر آنکه یک نویسنده ی
داستانهای علمی تخیّلی به نام آرتور سی کلارک، برای بشریّت نسخه می پیچد.
بلی ما مسیحیّت را به عنوان یک دین
الهی قبول نداریم؛ و اخلاقیّات آن را هم اخلاقیّات الهی نمی دانیم. امّا باور
داریم که بدون اعتقاد به خدا و آخرت، که تنها منادی آن دین حقیقی الهی است، اخلاق
معنی ندارد. اگر خدا و آخرتی نیست، روی چه منطقی من باید برای شما حقّی قائل
باشم؟! وقتی من با مردن خاک خواهم شد، چرا تا زنده ام، خوب زندگی نکنم؟! چرا با
کشتن دیگری، امکانات رفاهی او را به چنگ نیاورم؟! شاید بگویید: به خاطر انسانیّت و
حکم وجدان. می گویم: اینها را هم دین تعلیم می دهد. اگر خدا و آخرتی نیست،
انسانیّت و وجدان کیلویی چند است؟! انسانیّت، یعنی انسان خوب بودن؛ یعنی صفات خوب
انسانی داشتن. امّا صفات خوب یعنی چه؟ ملاک خوب و بد چیست؟ اگر آخر زندگی خاک شدن
است، آنکه به خاطر دیگری خود را از لذّتی محروم می کند، یقیناً احمق می باشد.
حال جناب کلارک! بفرمایید ببینیم بدون
دین الهی چگونه می خواهید برای اخلاق، پشتوانه ی منطقی درست کنید؟!! جامعه ی
انسانی بدون اخلاق نمی تواند دوام بیاورد؛ و برای منطقی نمودن اخلاق، چاره ای
ندارید جز قبول نمودن خدا و آخرت؛ و وقتی اینها را قبول نمودید، دین را قبول کرده
اید. پی اخلاق را بر دین استوار نموده اید. جناب کلارک! آیا بهتر نیست که به همان
داستانهای علمی تخیّلی صد تا یک غازتان بپردازید و فارغ از دغدغه ی منطقی بودن یا
بی منطق بودن ماجراها هر چه خواستید بگویید. از حقّ نگذریم داستان نویس بدی نیستی،
ولی تو را چه به بحثهای فلسفی جدّی؟!
12. « مذهب، آه خلق ستمدیده است، قلب
دنیای بی قلب و روح شرایط بی روح. مذهب افیون توده هاست.» (کارل مارکس)
کدام دین افیون تودهاست؟
مارکس از آن جهت که شخصیّتی انقلابی ـ
به معنای مارکسیستی آن ـ بود، منظورش از این شعار آن بود که دین اجازه نمی دهد که
اقشار پایین جامعه برای گرفتن حقّ خود، بر ضدّ ستمگران قیام و انقلاب کنند؛ همان
گونه که موادّ افیونی (موادّ مخدّر) فرد مبتلا به خود را گرفتار خمودی می کنند.
لذا او دین را حامی زورمداران و زرمداران و عاملی متعارض با حرکتهای انقلابی و حقّ
جویانه می دانست؛ و البته حقّ هم با او بود؛ چون دینی که او می شناخت، یعنی
مسیحیّت رایج، یقیناً چنین بوده و هست. او در محیطی مسیحی زندگی می نمود، و به
وضوح می دید که این دین، نه تنها باری از دوش مردم ضعیف و ستمدیده برنمی دارد بلکه
خودش باری است بر دوش آنها؛ لذا طبیعی بود که برای برانگیختن اقشار پایین جامعه بر
ضدّ سرمایه داران، باید با این عامل تخدیر کننده مبارزه می نمود. لکن اخلاف او به
جای اینکه واقع بینانه نظر کرده و با در نظر گرفتن نیازهای فطری انسانها، دینی
تحوّل گرا و انقلابی همچون اسلام را جایگزین مسیحیّت منحرف و خرافی قرار دهند، بر
ضدّ فطری ترین گرایش بشری، یعنی گرایش به خدا سلاح برداشتند؛ و با شعار مبارزه با
زرمداری و زورمداری و حمایت از قشر ضعیف جامعه، عملاً تبدیل شدند به بزرگترین
دژخیمها و خونریزان زمان که هزاران نفر را در شوروی سابق قتل عامّ نمودند و
مخالفانشان را در یخبندان سیبری و زیر کار اجباری به کام مرگ فرستادند؛ و بیش از
هفتاد سال، میلیونها انسان را در دیوارهای آهنین کمونیسم محصور نموده و ارتباطشان
را دنیای خارج قطع کردند.
به هر حال، شعار مارکس در مورد مسیحیّت
رایج در بلاد مسیحی شعاری به حقّ بود؛ و اساساً او کاری با دیگر ادیان نداشت؛ چرا
اصلاً اطّلاعی از دیگر ادیان نداشت تا بتواند در موردشان قضاوت کند؛ امّا
متأسفّانه این شعار او رواج عمومی یافت و خیلی ها بی آنکه بفهمند او منظورش چه
بوده آن را به کار بردند؛ حال آنکه به یقین دینی مثل اسلام و بخصوص مذهب تشیّع را
ـ که دینی است صد در صد انقلابی و برانگیزاننده علیه ظلم و جور ـ نمی توان افیون
توده ها تصوّر نمود؛ مگر اینکه کسی مریض باشد و این همه پیام انقلابی را در متن
اسلام و قرآن نبیند. آری مگر کسی مریض باشد و شخصیّت ظلم ستیز رسول خدا(ص) و
امیرمومنان(ع) را نبیند. باید مریض باشد تا برج حماسه و قلّه ی انقلاب و اسوه ی
ذلّت ناپذیری، یعنی امام حسین(ع) را نبیند. باید مریض باشد و این همه علمای شیعه
را در طول تاریخ نبیند که علیه ظلم و ستم و استبداد و زر و زور انقلاب نموده اند.
باید کسی مریض باشد تا آیة الله شهید مدرس را نبیند، شیخ فضل الله نوری را نبیند،
ثقة الاسلام تبریزی را نبیند، شیخ محمّد خیابانی را نبیند، شیخ یونس معروف به
میرزا کوچک جنگلی فرزند میرزا بزرگ را نبیند، میرزای شیرازی را نبیند، آیة الله
کاشانی را نبیند، شیخ خلیفه و شیخ حسن جوری فرماندهان روحانی سربداران را نبیند، و
... . کدام انسان منصف است که بتواند این همه شخصیّتهای دینی و اسلامی و انقلابی و
ظلم ستیز را ببیند و دین آنها را افیون توده ها بنامد؟! در حالی که اینها را
دینشان به انقلاب و ظلم ستیزی برانگیخته بود.
کمونیسم که دین را افیون توده ها می
نامید، در عمل خودش افیون یک ملّت بزرگ به نام شوری شد و حدود هفتاد سال حکومت
چکمه و چماق را بر آنها مسلّط نمود؛ و با همان داس و چکش که به علامت حکومت
کارگران و کشاورزان بر پرچمش گذاشته بود، در عمل همان کارگران و کشاورزان را به
استثمار کشید و گردن هزاران تن از آنها را از بدن جدا ساخت و هفتاد سال با پتکی
آهنین بر سرشان کوفت؛ تا در نهایت به زباله دان تاریخ انداخته شد. و حال برخی
مقلّدان کور غرب و شرق، با سخن بنیانگذار آن زباله ی تاریخی پوز می دهند؛ و ژست
روشنفکری می گیرند.
بزرگترین شخصیّت دینی و انقلابی قرن
حاضر، و بزرگترین بیدارگر تاریخ معاصر ، که جهان را از تخدیر مکتبهای افیونی بیرون
کشید، یعنی امام خمینی (ره) وقتی آثار انهدام کمونیسم را مشاهده نمودند، نامه ای
به رهبر شوروی سابق، آقای گورباچف نوشته و به وی هشتدار دادند که کمونیسم در حال
فروپاشی است و از این به بعد آن را باید در زباله دان تاریخ جستجو کنید. آنگاه
هشدار دادند که مواظب باشید بعد از خروج از چاله ی کمونیسم در چاه لیبرالیسم غربی
نیفتید. امّا صد حیف که اینها گوش شنوا نداشتند؛ لذا از چاله در آمده و در چاه
لیبرالیسم غربی افتادند؛ و بسیاری از پاره های شوری سابق، عملاً تبدیل شدند به
اقمار آمریکا و اسرائیل؛ در حالی که انقلاب برآمده از اسلام، همچنان به پیش می
تاخت و یک به یک جبهه های جدیدی را بر ضدّ ثروتمندان و قدرتمندان جهان می گشود.
امروز اثری از شوروی سوپر مَن نمانده در حالی که انقلاب اسلامی امام خمینی، هنوز
هم یکّه تاز جهان است و توده ها را در مقابل ابرقدرتها قرار داده است. حال قضاوت
کنید که اسلام افیون توده هاست یا مارکسیسم؟!!
13. « آنجا که علم پایان می یابد، مذهب
آغاز میگردد.» ( بنجامین دیزرائیلی)
در مورد مسیحیّت تحریف شده که مطالبی
آشکارا خلاف علم دارد، یقیناً چنین می باشد. امّا این وصله ها به اسلام حقیقی نمی
چسبد. اگر باور نمی کنید، دو جلد کتاب « دانش نامه احادیث پزشکی» را مطالعه
فرمایید؛ که بخشی از احادیث آن عیناً سخن طبّ امروزی است و بخشی دیگر از آنها هنوز
هم که هنوز است رازشان توسّط علوم جدید گشوده نشده است.
یادمان نرود که:
پدر علم شیمی، جابر بن حیّان، دست
پرورده ای اسلام می باشد.
بنیانگذار علم دستور زبان، ابی الاسود
دئلی، شاگر امیرمومنان(ع) می باشد.
جناب بوزجانی، قاعده ظلّ (تانژانت) را
در مثلّثات، از توجّه به عملکرد رسول خدا(ص) در ساختن مسجد النّبی به دست آورد.
ابن سینا (منجّم، فیلسوف و طبیب مشهور)،
ابوریحان بیرونی (منجّم، جغرافی دان، زمین شناس و تاریخ نگار علم)، خواجه نصیر (
بنیانگذار رصدخانه ی مراغه) ، شیخ بهایی (مهندس و مکانیسین بزرگ)، حسن ابن هیثم (فیزیکدان
و نور شناس شهیر و مخترع اتاق تاریک)، خوارزمی (بنیانگذار علم جبر) و مبدع
الگوریتم (زبان برنامه نویسی) ، عمر خیّام معروف به شیخ الاسلام (کاشف بسط دو جمله
ای و مثلث ضرایب آن)، ابوسعید سجزی( کاشف منظومه خورشید مرکزی، که کشف او به نام
کوپرنیک نسبت می دهند)، بتّانی (ریاضی دان بزرگ)، بنو موسی، ثابت بن قرّه ، جزری ،
خازنی، زرقانی، بطروجی ، رازی(کاشف الکل) و ...
همگی بزرگ شده ی مکتب علم پرور اسلام می باشند؛ و اکثر اینان، خودشان
عالمان دینی بوده اند.
در احادیث اهل بیت(ع) به صراحت بیان
شده که قبل از آدم(ع) هفت گونه موجود شبیه انسان در زمین زیست نموده و منقرض گشته
اند؛ حال آنکه دانشمندان جدید، مدّت اندکی است که به فسیل این گونه موجودات پی
برده اند.
در احادیث اهل بیت(ع) به صراحت گفته
شده که در کرات دیگری نیز موجودات زنده وجود دارند، در حالی که آن زمان، مردم
ستارگان را نقاطی نورانی چسبیده بر سطح آسمان می دانستند.
در احادیث اهل بیت(ع) به صراحت گفته
شده که غیر از عالم ما، دوازده هزار عالم دیگر نیز وجود دارند.
در احادیث اهل بیت(ع) به صراحت گفته
شده که قبل از عالم ما عالمی دیگر بوده و قبل از آن نیز عالمی دیگر تا بی نهایت و
بعد از قیامت عالم ما دوباره عالمی دیگر از مادّه ی آن پدید خواهد آمد و بعد از آن
نیز عالمی دیگر خواهد بود تا بی نهایت عالم.
در احادیث اهل بیت(ع) به صراحت گفته
شده که در کرات دیگر موجوداتی هستند که ساختمان وجودی آنها شبیه موجودات زمینی
نیست.
در قرآن کریم، آیه ی 92 یونس به صراحت
آمده که خداوند متعال بدن فرعون را از آب بیرون انداخت تا برای آیندگان عبرتی
باشد. حال آنکه ما تنها دویست سال است که فهمیده ایم مصری ها بدن فرعونیان را
مومیایی نموده اند. و جالب این است که مومیایی رامسس دوم (فرعون زمان موسی) سالمتر
از همه ی مومیایی ها مانده است. تحقیقات موریس بوکای نشان داده که علّت مرگ او،
غرق شدن در آب دریا (آب شور) بوده است.
در آیه 3 روم پیش بینی شده که
امپراتوری ایران در « ادنی الارض » از رومیان شکست خواهد خورد. مترجمین این واژه
را زمین نزدیک معنی می نمودند؛ در حالی که ادنی به معنی پست و پایین هم می باشد؛
لکن این معنی را مناسب نمی دانستند. امّا اکنون معلوم شده که محلّ آن جنگ ( کنار
دریاچه ی بحر المیّت ) پستترین نقطه ی روی زمین است نسبت به سطح آزاد اقیانوسها.
و ...
آیا علم بعد از دین می آید یا دین بعد
از علم شروع می شود؟! این اسرار که دین گشوده است و صدها و هزاران اسرار دیگر، قبل
از علم بوده یا بعد از آن؟!! هنوز هم که هنوز است برخی این پیش گویی های قطعی دین
را علم نتوانسته است به دست آورد. دانشمندان فقط حدس می زنند که در کرات دیگر نیز
موجود زنده ی باشعوری باشند، در حالی که امیرمومنان(ع) با صراحت از وجودشان خبر
داده است. بلکه فراتر از این، امام صادق(ع) فرموده اند: من حجّت بر موجودات مکلّف
کرات و عوالم دیگر نیز می باشم.
این بدبختها خیال می کنند که دین همان
مسیحیّت است و بس؛ لذا این گونه اراجیف می بافند. جوانان ما هم که از دین خوشان بی
خبر و ریزه خوار سفره ی این و آن شده اند؛ و خر مرده ی همسایه را بر اسب تیزتک
خودشان ترجیح می دهند.
14. « دین، افساری است که به گردن تان
می اندازند، تا خوب سواری دهید، و هرگز پیاده نمی شوند، باشد که رستگار شوید.... »
(کائوچیو)
بلی مسیحیّت و بودیسم و هندوئیسم و
اسلام آمریکایی یقیناً چنین است. امّا اسلام ناب محمّدی، انسان را از هر بیگانه
پرستی و زیربار این و آن رفتن می رهاند و به بشر می گوید که خدا تو را آزاد
آفریده، پس بنده ی دیگری مباش!
على علیه السّلام در ضمن نامهاى که به
فرزند خود حضرت مجتبى علیه السّلام نوشته فرموده است: «... أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ
کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ
بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ
جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً ــــ کرامت نفس
خود را محافظت نما و از هر قسم زبونى و پستى بپرهیز، هر چند آن پستى وسیله نیل به آرزوهایت
باشد، زیرا در مقابل آنچه از سرمایه ی شرافت نفس خود می دهى هرگز عوضى که با آن
برابر باشد به دستت نخواهد رسید؛ و بنده ی دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده
است.» (نهج البلاغة، نامه 31)
آیا چنین دینی با چنین توصیه ای ، افسار بر گردن انسان می اندازد یا هر افساری را از
گردن آدمی برمی دارد؟! بزرگ این دین، امیرمومنان(ع) خودش اسوه ی آزادگی است. این
دین، اسوه ای چون حسین بن علی(ع) دارد، که در راه آزادی انسان، سر و جان می بازد. شما
را به خدا! دینی که ابوالفضل العبّاس دارد، زینب کبری دارد، حرّ بن یزید ریاحی
دارد، حبیب بن مظاهر دارد، زهیر بن قین دارد، و هزاران چون این نمونه ها، آیا
انسان را به سوی بردگی دیگران سوق می دهد؟ « ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ـــ شما
را چه شده ؟! چگونه داوری مىکنید؟!»
15. « اولین روحانی جهان اولین شیادی
بود که به اولین ابله رسید.» ( ولتر)
قبلاً گفته شد که روحانی در فرهنگ
مسیحیّت، با روحانی در فرهنگ اسلامی فرق می کند. روحانی در مسیحیّت به عالم دینی
نمی گویند، بلکه به اجراگر اعمال مذهبی در کلیساها اطاق می شود. به فرض که که
منظور او روحانی به معنی عالم دین باشد، ربطی به علمای اسلام ندارد. اوّلین روحانی
از منظر اسلام، حضرت آدم(ع) است، و دومین آنها جناب هابیل بن آدم است که توسّط
برادرش قابیل به شهادت رسید. لذا اوّلین شهید عالم، روحانی و عالم دین بوده و
اوّلین قاتل عالم نیز قابیل ثروت طلب و خود خواه بود که انسان پرورش یافته در غرب،
که کشتن دیگران برای منافع دنیایی خویش را افتخار خود می داند، شبیه ترین موجود
است به چنین فردی.
ولتر و امثال ولتر نماد همان غربی
هستند که سالها دنیا را استعمار نموده اند، چه آن موقع که حکومتهایشان دست کلیسا
بود و چه آن موقع که حکومتهای سکولار را بنیان گذاشتند. سکولاریسم و حکومت کلیسا،
دو روی یک سکّه اند؛ که هر دو ابزاری هستند برای چپاول دیگران. کما اینکه اسلام
منحرف و آمریکایی که برترین نمودش، اسلام وهّابیّت و طالبانیسم و اسلام روشنفکران
غرب زده است، هم چیزی جز همان محصول را ندارند. همه ی اینها ابزار سلطه ی سرمایه
داران هستند بر مردم دنیا؛ اگر توانستند با بی دینی سوار می شوند، اگر نشد با
مسیحیّت؛ اگر نشد با وهّابیّت؛ اگر نشد با اسلام روشنفکری. همه ی اینها جادّه صاف
کن استعمار مدرن می باشند. و تنها چیزی که با همه اینها مخالف است و با همه ی
اینها می ستیزد و می تواند بستیزد، اسلام اهل بیت(ع) است؛ همان اسلامی که علی بن
ابی طالب و حسین بن علی دارد.
16. این در به آن در
ـ گوته شاعر شهیر
آلمانی:
«سالیان دراز کشیشان
از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقایق قرآن مقدّس و عظمتِ آورنده ی آن دور نگه
داشتند؛ امّا هر قدر که ما قدم در جاده ی علم و دانش نهادیم و پرده ی تعصّب را دریدیم،
عظمت احکام مقدس قرآن، بهت و حیرت عجیبى در ما ایجاد نمود. به زودى این کتاب توصیفناپذیر،
محور افکار مردم جهان مىگردد».
ـ آلبرت آینشتین،
فیزیکدان بزرگ قرن:
« قرآن کتاب جبر یا
هندسه نیست؛ مجموعهاى از قوانین است که بشر را به راه صحیح، راهى که بزرگترین
فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت مىکند ».
ـ لئوتولستوى، فیلسوف
نویسنده معروف روسى مىگوید:
«هر کس که بخواهد
سادگى و بى پیرایگى اسلام را دریابد، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد. در
قرآن، قوانین و تعلیمات حقیقى و احکام آسان و ساده براى عموم بیان شده است. آیات
قرآن به خوبى بر مقام عالى اسلام و پاکى روح آورندهاش گواهى مىدهد». گفتنی است
که تولستوی در نهایت به اسلام ایمان آورد و مسلمان از دنیا رفت.
ـ پروفسور هانرى
کُربِن، فیلسوف و اسلام شناس معروف فرانسوى،مىگوید:
«اگر قرآن خرافى
بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرأت نمىکرد که بشر را به علم و تعقل و تفکر
دعوت کند. هیچ اندیشهاى به اندازه قرآن محمّد(ص) انسان را به دانش فرا نخوانده
است تا آن جا که نزدیک به نهصد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فکر سخن رفته
است».
گفتنی است که
هانری کربن زمانی به ایران آمد و به محضر علّامه طباطبایی شرفیاب شد و این زمانی
که تمام فلسفه های اروپایی را آموخته بود. وی شیفته ی علّامه طباطبایی گردید و به
آموختن فلسفه ی اشراق و حکمت متعالیه ملاصدرا پرداخت، و کتابهایی در این زمینه
نوشت. او کتابی نیز درباره تشیّع نوشت. وی شیفیه ی فرهنگ مهدویّت بود و تشیّع را
تنها مذهب زنده ی جهان می دانست. هنگامی که از دنیا رفت، علّامه طباطبایی به
شاگردانشان فرمودند که برای او نماز میّت بخوانند؛ چرا که اسلام آورده بود ولی به
دلائل امنیّتی آن را پنهان می نمود.
ـ ارنست رنان، فیلسوف معروف فرانسوى مىگوید: « در
کتابخانه من هزاران جلد کتاب سیاسى ،اجتماعى، ادبى و… وجود دارد که هر کدام را بیش
از یک بار نخواندهام؛ اما یک جلد کتاب هست که همیشه مونس من است و هر وقت خسته
مىشوم و مىخواهم درهایى از معانى و کمال به رویم باز شود، آن را مطالعه مىکنم.
این کتاب، قرآن – کتاب آسمانى مسلمانان – است».
ـ ناپلئون
بناپارت، امپراطور فرانسه مىگوید: « امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همه
ی دانشمندان جهان را با یکدیگر متحد کنم تا نظامى یکنواخت، فقط براساس اصول قرآن
مجید که اصالت و حقیقت دارد و مىتواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم کنم. قرآن
به تنهایى عهده دار سعادت بشر است».
ـ مهاتما گاندى،
رهبر فقید هند هم اعتقاد داشت: «از راه آموختن علم قرآنى، هر کس به اسرار وحى و
حکمتهاى دین، بدون داشتن هیچ خصوصیت ساختگى دیگرى پى مىبرد. در قرآن هیچ اجبارى
براى تغییر دین و مذهب انسانها دیده نمىشود. قرآن به راحتى مىگوید: هیچ زور و
اکراهى در دین وجود ندارد».
ـ ژان ژاک روسو، متفکر و روان شناس مشهور فرانسوى،
برداشت منحصر به فردى از قرآن دارد؛ او مىگوید: « بعضى از مردم بعد از آن که
مقدار کمى عربى یاد گرفتند، قرآن را خوانده، امّا درست درک نمىکنند. اگر مىشنیدند
که محمّد(ص) با آن کلام فصیح و آهنگ رساى عربى آن را مىخواند، هر آینه به سجده
مىافتادند و ندا مىکردند: اى محمّد عظیم! دست ما را بگیر و به محلّ شرف و افتخار
برسان. ما به خاطر یارى تو حاضریم که جان خویش را فدا سازیم!!»
ـ جان دیوت پورت
دانشمند و اسلام شناس نامدار انگلیسى
«
براى این که قدر و منزلت قرآن به خوبى دانسته
شود
باید در نظر داشت هنگامى که پیامبر (ص) قیام نمود، فصاحت و بلاغت کلام، اهمیتى به
سزا داشت، و شعر و خطابه به اوج اعتبار رسیده بود. قرآن تا آن حد معجزه جاوید شناخته
شده است که محمد (ص) آن را دلیل قوى و مؤید رسالتش اعلام نمود، و آشکارا فصیحترین
مردان آن روز عربستان را به مبارزه دعوت کرد، تا یک سوره مانند قرآن بیاورند
و نتوانستند بیاورند.»
جان دیون پورت در کتاب عذر تقصیر به
پیشگاه محمد و قرآن میگوید :
« درباره تحصیل و آموزش ، آنطوری که در
جهان معمول است ، همه معتقدند که محمد تحصیل نکرده و جز آنچه در میان قبیلهاش
رایج و معمول بوده چیزی نیاموخته است.»
جان دیون پورت باز می گوید:
« قرآن محسّنات زیادی دارد و
دو نکته آن بسیار مهم است. اول تکریم
و تعظیم
نسبت به خداوند و منزه دانستن او از صفات نقص و جنبه های اغراض نفسانی. دوم، وارستگی
قرآن از بیان و اندیشه مخالف تقوا، حیا و عفت. در حالی که این نواقص در کتب یهود
زیاد دیده می شود.»
کونستان ورژیل گیورگیو در کتاب محمد
پیغمبری که از نو باید شناخت میگوید :
« با اینکه امّی بود ، در اولین آیات
که بر وی نازل شده صحبت از قلم و علم ، یعنی نوشتن و نویسانیدن و فرا گرفتن و
تعلیم دادن است . در هیچیک از ادیان بزرگ این اندازه برای معرفت قائل به اهمیت
نشدهاند و هیچ دینی را نمیتوان یافت که در مبدا آن ، علم و معرفت اینقدر ارزش و
اهمیت داشته باشد . اگر محمد یک دانشمند بود ، نزول این آیات در غار تولید حیرت
نمیکرد ، چون دانشمند قدر علم را میداند ، ولی او سواد نداشت و نزد هیچ آموزگاری
درس نخوانده بود . من به مسلمانها تهنیت میگویم که در مبدا دین آنها کسب معرفت
اینقدر با اهمیت تلقی شده»
ادموند بورگ
ADMOND BORG
شخصیت سیاسى انگلستان
«
قرآن یا قانون محمدى قانونى است که شامل تمام
طبقات
اجتماع گردیده و آن ها را به یکدیگر پیوند مىدهد، قانونى است که به عالىترین
نظام قضائى و بهترین روش علمى و بزرگترین رسم قانونگذارى ترتیب و تنظیم یافته
است»
پرفسور مونتگمرى وات
monte gmary watt
محقق انگلیسى
« قرآنى که فعلاً در دست است خواه به
زبان اصل عربى باشد یا ترجمه انگلیسى آن مجموعهاى است از وحى و الهاماتى که محمد
(ص) دریافت داشته است به طور کلى خدا گوینده است و مخاطب آن ها محمد (ص) یا مسلمانان
یا عموم خلایق مىباشند. بنابر عقیده مسلمانان قرآن کلام خداست و محمد (ص) خود نیز
با این دید به آن مىنگریسته. مخاطب قرآن عرب قرن هفتم است لذا نه تنها مىبایست
کاملاً به زبان عربى باشد بلکه مىبایست خود به خود به شما نمایانده شود، و
همین خود ارزش مهم غیر از ارزش ادبى است.اگر کتابى از قلب بیرون
آمده باشد به تمام قلب ها نفوذ خواهد کرد. تمام
صنایع و شاهکارهاى نویسندگى در مقابل آن بسیار کم ارزشند، مىتوان
گفت: که اولین صفت مشخص سادگى و روشنى قرآن است و با چنین طرزى آغاز مىگردد.
حقیقت و واقعیت به تمام معنى به نظر من یکى از شؤون بزرگ قرآن است. بالاخره
این اولین و آخرین هنر کتابى است که موجب بروز انواع هنرها مىگردد و هرگونه
ارزش و احترام را براى پیرو خود به وجود مىآورد.»
لادین کوبولد
Isdien Kobold
انگلیسى
«
تأثیر قرآن در پیشرفت عرب و ایجاد تمدن بزرگ
قانون
قابل انکار نیست. قرآن عرب ها را به جهانگردى وادار نمود، به آن ها
نیرو و توانائى الهى بخشید تا توانستند به سهولت امپراطوری هاى بزرگى را نابود سازند
و در مقابل، حکومت عادلانهاى را تشکیل دهند . بزرگ ترین فاتحان و جنگجویان با سال
ها صدمات و فداکاری ها نتوانستند چنین قدرتى را از خود در تاریخ باقى گذارند. به
راستى قرآن را جمال و زیبائى خیره کننده است که زبان از تقریر و خامه از تحریر آن
عاجز است زیبائى، گیرائى، شیرینى و نظم صحیح که تأثیر آن را هیچ کتابى ندارد. این
کتاب از بسیار خواندن کهنه نمىشود، کلمات با وزن و سجع دارد ولى در آن سجع و وزنى
پیدا نیست، شیرینتر از شعر است ولى شعر نیست این اعجاز فقط از آن قرآن است.»
سر ویلیام موئیس
SIR WILLIAM MAUIES
دانشمند و مورخ انگلیسى (1819 - 1905 م)
«
قرآن محمد (ص) کتابى است پر از دلائل واضح
منطقى
و مسایل بى شمار علمى و قوانین قضائى و حقوقى و دستورات عالیه که براى حفظ حیات
اجتماعى و مدنى در این کتاب مقدس با عبارات ساده و در عین حال محکم و منظم آمده
است که خوانندگان را مجذوب مىنماید.»
لورد هیدلى
LOARD HEADLY
متفکر و دانشمندان بزرگ انگلیسى
«
قرآن بزرگ ترین فضیلت تقوا و نیکوکارى را به
برادران
مسلمان و پیروان اسلام مىآموزد در این موضوع پاى حقیقت و عدالت را سخت بالا
گرفته مىگوید: مبادا نفرت و خصومت شما اى گروندگان به اسلام نسبت به تقوى از اجراى
عدالت و انصاف بازتان دارد، سعى کنید عدل را در هر نقطه و درباره هر کس مىباشد
مراعات کنید.
در قرآن مکرر از توحید سخن مىراند
ظاهراً چنین فهمیده مىشود که خداوند
گذشته از توحید و یگانگى خودش نظر دیگرى داشته است: او
مىخواهد
یک حس اصالت بزرگ و وحدت خلقت و تساوى مردمان را به بشر تعلیم دهد تا اجتماع
کنونى «سوسیالیزم و یا کمونیزم و دموکراسى» که امروزه ضمانت زندگى بشر را عهدهدار
شدهاند جمله از این قانون و مساوات و تعمیم او سرچشمه گرفتهاند. بنازم به
عظمت قرآن و قوانین متین و بى نظیر او.»
برسورت اسمث
ber sort smess
عالم انگلیسى (1815 - 1892 م)
«
معجزه خالده پیامبر که مدعى آن بود قرآن است و
پیامبر
با قرآن فرستاده شده است در حالى که این کتاب مشتمل بر دستور شرائع و عبادات،
اخبار امم، روشن کننده مملکت و حقائق است، و این بزرگ ترین معجزه براى پیامبر،
حضرت محمد (ص) بود و الحق مىتوان گفت این معجزه است.»
فردگیوم
Fred Gium
استاد دانشگاه لندن، دانشمند انگلیسى
(متولد 1888 م)
«
قرآن، کتابى است جهانى، که ادبیات خاصّى دارد که
نمىتوان
تأثیر آن را در ترجمه حفظ کرد. قرآن آهنگ خاص و زیبائى عجیب و تأثیر عمیقى دارد،
که گوش انسان را نوازش مىدهد. بسیارى از مسیحیان عرب، تحت تأثیر شیوه ادبى قرآن
قرار گرفتهاند. قرآن بسیارى از مستشرقین را نیز به خود جلب کرده است، هنگامى که
قرآن خوانده مىشود ما مسیحیان مىبینیم که اثرى جادویى دارد که توجه شنونده را به
سوى جملات عجیب و اندرزهاى عبرتانگیز خود، جلب مىکند. وجود چنین امتیازاتى این طرز
تفکر را مىبخشد که قرآن قابل رقابت نیست. و حقیقت این است که در ادبیات عربى با
آن همه گستردگى که در نثر و شعر دارد چیزى که بتواند مقارنه و موازنه با قرآن کند
یافت نمىشود.»
استانلى لین پول
stanley lane poole
دانمشند انگلیسى (1832 - 1895 م)
«
پیامبر اسلام یکى از بزرگ ترین و
عالىمقامترین
شخصیت هاى تاریخ جهان است و کتابش همان قرآن مىباشد که مجموعهاى از
وحىهاى الهى و شاهکار زبان عربى است.بر مبنا و اساس این کتاب
(قرآن)، فرهنگ و تمدنى به وجود آمد که مغرب زمین
هم به آن مدیون است.»
جان ویلیام در پر
Draper .G.W
دانشمند انگلیسى
«
قرآن تذکرات عالى اخلاقى و دستورات زیادى دارد. سبک انشاء قرآن طورى تنظیم
شده است، که ما به هیچ صفحهاى مراجعه نمىکنیم جز آنکه
عالىترین
چیزى را که همه کس بایستى پسندیده و تصدیق کند، در آن خواهیم یافت، این بنیاد
مخصوص که به صورت تکههاى کوتاه کوتاه است، مطالب، شعارها و قوانینى را به ما مىآموزد
که به خودى خود کامل بوده و براى عموم در تمام حوادث و احتیاجات زندگى مناسب
و قابل استفاده است.»
کرنیکو
Kernico
دانشمند انگلیسى
«
«کرنیکو» در حضور اساتید ادبیات، در پاسخ کسى
که
درباره اعجاز بلاغى قرآن سئوال کرده بود، گفت: براى قرآن، برادر کوچکى است، به نام
نهجالبلاغه، آیا براى کسى امکان دارد، مانند نهج البلاغه که برادر کوچک تر قرآن
است بیاورد؟ تا ما را مجال گفتگو در امکان آوردن کلامى بلیغ، نظیر قرآن باشد.»
پرفسور آرتور آربرى
artur gan arberi
دانشمند و خاورشناس انگلیسى (1905 -
1969 م)
«
زمانى که به پایان ترجمه قرآن نزدیک مىشدم
سخت در
پریشانى بسر مىبردم، اما در طول ایام پریشانى، قرآن نویسنده را چنان آرامشى مىبخشید
و چنان حفظ مىکرد که براى همیشه رهین منّتش گردید. از این جهت، من سپاس خود را به آن قدرتى که به بشر
الهام نمود و به آن پیامبرى که نخستین بار این صحیفه را ابلاغ کرد تقدیم مىدارم.
... در
تمام این مدت که وظیفه مطلوب خود را
انجام
مىدهم خاطرات آن شب هاى رمضان را به یاد مىآورم؛ آن هنگامى که در ایوان خانه
جزیره مانند خود نشسته بودم در حالى که مدهوش و شیفته و فریفته الحان خوش قرآن شیخ
ریش سفید همسایه بودم که با لذت زیاد و اشتیاق تمام براى مؤمنان و پرهیزکاران قرآن
تلاوت مىکرد. و من در حالى که دیانت اسلام ندارم، قرآن را خواندم تا آن را درک
کنم و به تلاوت آن گوش دادم تا مجذوب آهنگ هاى نافذ و مرتعش کنندهاش شوم و تحت تأثیر
آهنگ هایش قرار گیرم و با همان کیفیت که مؤمنان نخستین و واقعى داشتند نزدیک گردم
تا آن را بفهمم. در برابر آن زحمات، این نعمت عظمى که درک قرآن است
برایم حاصل شد، لذا این اثر ناقص - یعنى ترجمه خود - را به یاد آن خاطرات رؤیاانگیز
شبهاى مصر اهدا مىکنم .»
سرکوویلیام
SIR KUE WILLIAM
شخصیت مشهور انگلیسى
« به
گفته تمام خاورشناسان دنیا قرآن به منتهاى
درجه
فصاحت و بلاغت نازل گشته و سبک و اصول انشاء آن به پایه اعجاز رسیده
»
ج. م. رود ویل
Rodwel .G.M
اسلامشناس انگلیسى
« رود ویل، در مقدمهاى که بر ترجمه
قرآن نوشته و در سال 1876 م به طبع رسیده، چنین نظر داده
است:
باید اعتراف کرد که قرآن، بواسطه ارشادات
عالیه و نظریات عمیقش سزاوار است
که مورد توجه کامل قرار گیرد.این کتاب، همان روح قوى
مىباشد که یک ملت نادان و فقیر را منقلب ساخت
و تمدن نیرومندى را که رونقى کامل داشت به وجود آورد. تمدنى که بال هاى خود را از
سمت مغرب تا اسپانیا و از سمت مشرق، به حدود هند گسترش
داد و
در اندک زمانى امپراطورى بزرگى را تأسیس نمود. قرآن، مقام والائى دارد، زیرا نام خداوند و خالق
جهان و ستایش او را در میان ملل بت پرست، نشر داد و آن را به همه کس اعلام نمود.اروپا
باید فراموش نکند که مدیون قرآن است. همان کتابى که آفتاب علم را
در میان تاریکى قرون وسطى در اروپا، جلوهگر
ساخت»
مرمادوک
mermadok
محقق انگلیسى
« آیات
و کلمات قرآن در قلب و زبان ما جاى گرفته
و با
گوشت و خون و استخوان ما و آنچه در وجود ماست در آمیخته
است»
جورج سیل
sale .G
دانشمند انگلیسى( 1697 - 1736 م)
اسلوب قرآن زیبا و فیاض است و در اکثر
موارد، اسلوب را شیرینتر و
لطیفتر و با جلالتر مىیابیم، به خصوص در جائیکه پاس صحبت از عظمت
و بزرگى و جلالت خداوندى به میان باشد.عجب این که قرآن با همین
اسلوبش اذهان همه شنوندگان را اسیر و پایبند
خود مىکند اعم از این که آنان از مؤمنان به قرآن باشند
یا از
معارضان و مبارزانش؛ منتهى دسته اخیر مجذوبیت و دلباختگى خود را این گونه توجیه
مىکنند که آنان به وسیله قرآن و اسلوب بدیعش، سحر مىشوند لذا با سکوت محض و اعجاب
و تحسین تام به قرائت و تلاوتش گوش مىدهند.» (قرآن بر فراز آسمانها، ص 65 )
دکتر مارکس
Marks .Dr
دانشمند انگلیسى (1818 - 1883 م(
« قرآن
شامل تمام پیام هاى خدایى است که در تمام
کتب
مقدسه عموماً براى جمیع ملل آمده و آن از جمله مسائلى است که فکر و اندیشه خداشناسى
و یگانه پرستى را تأیید نموده و وحدانیت مصدرى را تثبیت مىکند که راهنمایان
بشر و معلمان بزرگ تعلیمات خود را از آن فرا گرفته و از آن استمداد مىجویند. » ؛ «در قرآن آیاتى موجود است که
اختصاص به طلب علم و دانش و تفکر و بحث و
تدریس دارد و چارهاى جز این اعتراف ندارم که این کتاب محکم بسیارى
از اشتباهات بشر را تصحیح کرد».
کینت گریک
Kent Greak
استاد دانشگاه کمبریج انگلستان
« من
مسلمان نیستم تا بگویم قرآن کلام خدا
مىباشد.
ولى د رمدت چهارده قرن که از آمدن قرآن مىگذرد هیچ کس نتوانسته است در زبان
عربى کلامى بیاورد که با قرآن برابرى نماید. قرآن کتابى نیست که براى یک دوره ی بخصوص آمده باشد،
کتابى است جاوید براى تمام اعصار، و تا جهان است نوع بشر مىتواند و باید که
قرآن را راهنماى زندگى خود قرار بدهد و بر طبق دستورهاى آن رفتار نماید. چرا قرآن براى یک دوره ی ب خصوص
نیامده و هرگز کهنه نمىشود و تا روزى که
نوع بشر بافى است راهنماى انسان خواهد بود؟ زیرا چیزى
وجود
ندارد که در قرآن نیامده باشد. هنگامى که قرآن را براى نخستین بار گشودم و تحت تأثیر
آن قرار گرفتم، تصور کردم اثرى که آن کتاب در من کرده استثنائى است و در سال هاى
بعد که با چندین تن از مترجمان قرآن به زبانهاى اروپائى مکاتبه کردم و بعضى از آن
ها را نیز دیدم، دریافتم تأثیرى که خواندن قرآن در ما اروپائیان مىکند همگانى است،
اما مشروط بر این که قرآن در متن اصلى خوانده شود و ترجمه قرآن در هیچ یک از زبان
هاى اروپائى تاثیر متن اصلى را ندارد» (قرآن و پدیدههاى طبیعت از
دید دانش امروز، ص 19)
دیوید ساموئل مارگولیوس
David Samuel Margoliooth
استاد دانشگاه آکسفورد (1858 - 1940 م)
«
قرآن قطعاً مقام بزرگى در بین کتاب هاى این
جهان
دارا مىباشد. هر چند که تازهترین و آخرین کتاب الهى است اما اثرى که بر روى تودههاى
بشریت بخشیده است قابل قیاس با سایر آن ها (که عمر طولانىتر دارند) نیست.این
کتاب یک مرحله جدیدى در فکر بشریت ایجاد
کرده و
یک نوع اخلاق تازهاى بوجود آورده است.» (قدمى در شناخت قرآن، ص 44 )
آلبرت اینشتین
بزرگترین
فیزیکدان
قرن
« قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست؛ بلکه مجموعه ای از قوانین
است که بشر را به راه راست ، راهی که بزرگترین فلاسفه دنیا از تعریف و تعیین آن
عاجزند ، هدایت می کند.» (راه تکامل، ج 6، ص 53)
آلبرت اینشتین(فوت 1955 م) در رساله ی
پایانی عمر خود با عنوان « دی ارکلرونگ Die Erklärung - von: Albert
Einstein – 1954 ، یعنی « بیانیه
» که در سال 1954 آن را در
امریکا و به آلمانی نوشته است - اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح
میدهد و آن را کاملترین و معقولترین دین می داند. این رساله در حقیقت همان
نامه نگاری محرمانه اینشتین با آیت الله بروجردی (فوت1340ش=1961م) است که توسط مترجمین
برگزیده ی شاه ایران محرمانه صورت پذیرفته است. اینشتین در این رساله « نظریه ی نسبیت » خود را با آیاتی از
قرآن کریم و احادیثی از(نهج البلاغه) وبیش از
همه
(بحارالانوار) علامه ی مجلسی (که از عربی به انگلیسی توسط حمید رضا پهلوی(فوت1371ش)
و... ترجمه و تحت نظر آیت الله بروجردی شرح می شده) تطبیق داده و مینویسد
که :هیچ
جا درهیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی
شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی
پیچیده ی نسبیّت را ارائه داده ولی اکثر
دانشمندان نفهمیده اند.
فردریش دیتریشی
اسلام شناس
« همین علوم و معارف مسلمین بود که اروپا را در قرن دهم میلادی جلو
برد همان علومی که سرچشمه آن ها قرآن
کریم بود و اروپا از این حیث به اسلام مدیون است.»
فیلیپ.ک.حِتّى
دانشمند معاصر و استاد دانشگاه پرینستون آمریکا
که در باره تاریخ عرب تحقیقات ارزندهاى کرده
و چندین کتاب در این زمینه نوشته است، در یکى از کتب خود
به نام
«تاریخ عرب» مى نویسد:
« قرآن از تمام معجزات بزرگتر است و اگر سراسر اهل عالم
جمع بشوند بى تردید از آوردن مثل آن عاجز خواهند بود.»
دکتر گرینیه
فرانسوى:
« من آیات قرآن را که به علوم پزشکى و
بهداشتى و طبیعى ارتباط داشت دنبال کردم و از کودکى آنها را فراگرفتم و کاملاً به آن
آگاه بودم.بنابراین دریافتم که این آیات از هر نظر با معارف و علوم جهانى منطبق است...هر
کس دست اندرکار هنر یا علم باشد و آیات قرآن را با هنر و علمى که آموخته است
مقایسه کند به همان صورت که من مقایسه کردم بدون تردید به اسلام خواهد گروید، البته
اگر صاحب عقلى سلیم و بى غرض باشد.»
تنورد
خاورشناس آلمانى:
« قرآن با نیروى برهان خود، شنونده را
مجذوب و شیفته خود می سازد و قلوب را تسخیر می کند.همین
قرآن
بود که ملّت وحشى عرب را معلّم جهانیان کرد.»
هـ .ج .ولز
دانشمند و مورخ انگلیسى (1946 ـ 1866)
« در قرآن بهترین عبارات و عالیترین جملات نازل گردیده و اسلوب
فصاحت و بلاغت آن به حدّى زیباست که
عقول عقلا را حیران ساخته است.قرآن کتابى است ابدى و
جهانى.»
دکتر «ماردیس» به دستور وزارت خارجه
و وزارت فرهنگ فرانسه 63 سوره از قرآن را در مدت نُهْ سال با رنج و زحمت متوالى
به زبان فرانسه ترجمه کرد که در سال 1926 منتشر شد.وى در مقدمه اش مى نویسد:
« سبک قرآن بى گمان سبک کلام خداوند
است،
زیرا این سبک که مشتمل بر کنه وجودى است که از آن صادر شده، محال است که جز سبک
و روش خداوندى باشد...از کارهاى بیهوده و کوششهاى بی نتیجه است که انسان در صدد باشد
تأثیر فوقالعاده این نثر بى مانند را به زبان دیگر ادا کند، مخصوصاً به فرانسه که
دامنه اش بسیار محدود است.»
کارلتون
اس کون آمریکایى، دانشمند معروف آنتروپولوژى
استاد دانشگاه ایالت پنسلوانیا ، در کتاب خود به نام کاروان مى نویسد:
« یکى از مزایاى عظیم قرآن بلاغت آن است.
قرآن هنگامى که درست تلاوت شود چه شنونده به لغت عرب
آشنایى داشته باشد و آن را بفهمد یا نداشته باشد و آن
را
نفهمد تأثیر شدیدى در او گذاشته در ذهنش جاگیر مى شود. این مزیت بلاغتى قرآن ترجمه
شدنى نیست.»
نون گرونبوم NON
GUNBEAUM
استاد معاصر (1909 - 1971 م)
« قرآن معجزه بدیهى محمد (ص) است، اعجاز و انحصار کتاب از جهات
مختلفى جلوه میکند. پیش بینى آینده ، اطلاعات درباره وقایع مجهول گذشته، ناتوانى
مردم از آوردن مشابه آن با وجود مبارزه طلبیهاى مکرر و بالاخره زیبایى بى سابقه
و فصاحت مافوق اعلاى انشاء آن.»
ژوزف
هور دویچ Gosef hordvich
دانشمند و خاورشناس
« قرآن، عامل بسیار شگرفى در
بالا بردن فکر مسلمانان بود. قرآن، آنان را به
تحقیقات
علمى و پدید آوردن اندیشه ها سوق داد. قرآن، موجب و انگیزه پیشروى
مسلمانان،
در سرزمینهاى اروپا گردید .در آنجا هنگامى که تاریکى
ها همه جا را فرا گرفته بود اینان مشعلهاى
انسانیّت
را بر افروختند و به آستان علم، خدماتى شایان کردند.علوم گذشتگان را دگربار
نیرو بخشیدند و به شرق و غرب، فلسفه، پزشکى، ستاره شناسى و معمارى آموختند و ما
را در مسیر نهضت جدید علمى قرار دادند. از این رو ما هر بار که
سقوط غرناطه)پایتخت مسلمانان اسپانیا) را به خاطر
می آوریم، نمی توانیم از ریختن اشک، خوددارى
کنیم...»
تئودور نولدکه Theodor Noeldke
دانشمند و خاورشناس (1836 - 1930 م)
« قرآن با
منطقی
علمى و روش اطمینان بخش و قانع کننده ای که دارد دلهاى شنوندگان خود را به سوى
خویش توجه داده و آنها را طرف خطاب قرار میدهد، و همواره بر دلهاى کسانى که از دور
با آن مخالفت می ورزند تسلط یافته و آنها را به خود می پیوندد .فضیلت
قرآن با داشتن سادگى و بلاغت خاص خود به اوج کمال
رسیده است . این کتاب توانست از مردمى وحشى و بى تربیت
، ملتى متمدن ایجاد کند که تعالیم و تربیت دنیاى خویش را برعهده گرفتند .»
کوسن دوپر سوال مى گوید:
« مردم شرق عموماً اعتراف دارند که فکر بشر از
آوردن مانند قرآن از حیث لفظ و معنا ناتوان خواهد بود، و آن آیاتى است که وقتى جعفر
بن ابى طالب آن را براى نجاشى خواند اشک از دیدگان پادشاه حبشه سرازیر گردید، خردها
به شگفتى مى افتد که چگونه این آیات روشن حکمت آمیز از زبان مردى درس نخوانده بیرون
آمده باشد.»
بلر، Beller
خاور شناس
معروف
آلمانى
« لغت قرآن فصیحترین
لغات
عرب و اسلوب بلاغت آن طورى است که افکار را بسوى خود جذب میکند . قرآن داراى
مواعظى آشکار است و به زودى براى همیشه بى معارض خواهد بود، هر کس که از این کتاب
به خوبى پیروى کند زندگى آرام و گوارایى خواهد داشت .»
سدیو مورخ معروف فرانسوی :
« قرآن کتابی است جامع که خواننده را متخلق به فضائل انسانی
و متّصف به کلمات روحانی می نماید. این کتاب شامل تمام اصول مذهبی است، احکام استوار
آن دیدگان انتقاد کنندگان را کور ، زبان عیب جویان را لال ، گوش مغرضین را کر
و در عوض قلب بشر را به حقیقت اسلام روشن کرده است.»
رنبورت مستشرق معروف :
« باید اعتراف کرد که علوم طبیعی ، فلکی ، فلسفه
، ریاضیات که در قرن دهم اروپا را زنده کرد از قرآن گرفته شده و اروپا رهین منّت
اسلام است.»
ودن
هامر Wooden Hammer
دانشمند آلمانى
« ما قرآن را به عنوان کتاب محمد (ص) با همان عظمت و اطمینانى می
نگریم که مسلمین آن را کتاب خدا می دانند» .
راکستون اسکاتلندی :
« سالیان درازی در جستجوی حقیقت بودم تا اینکه حقیقت
را در اسلام یافتم .سپس قرآن مقدس را دیدم و شروع به خواندن آن کردم او بود که
تمام سوالات مرا جواب گفت . قرآن ابّهت و ترس را در انسان الهام می کند و درعین حال
ثابت می کند که هر چه می فرماید راست است .»
جان ناس
مورخ معروف ادیان
« قرآن مکمّل و متمم حقایقی است که به
طور ناقص در مذاهب و ادیان سلف وجود
داشته است.»
ــ منابعی که می
توانید اصل این سخنان و آدرسشان را همراه با مطالبی دیگر در باب قرآن کریم در آنها
بیابید.
نظریه دانشمندان جهان درباره قرآن و
محمد (ص)
اعترافات دانشمندان بزرگ جهان
حقیقت اسلام در نظر دیگران
قرآن و دیگران
قرآن در نظر اروپائیان
عذر تقصیر به پیشگاه محمد (ص)، و قرآن
اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان
پیامبر اسلام (ص) از نظر دانشمندان شرق
و غرب
قرآن و کتابهاى دیگر آسمانى
آنچه باید از قرآن بدانیم
ترجمه تصویرى و تفسیرى آهنگین سوره
فاتحه و توحید، عبدالکریم بى آزار
شیرازى
اسلامشناسى غرب
تاریخ قرآن
تاریخ و علوم قرآن
قرآن از دیدگاه
۱۱۴ دانشمند، محمد مهدى علیقلى.