رادیو اسلام Radio Islam

سایت مشاوره وپاسخ گویی به شبهات وسوالات دینی و اعتقادی

رادیو اسلام Radio Islam

سایت مشاوره وپاسخ گویی به شبهات وسوالات دینی و اعتقادی

باعرض سلام
پاسخ گوی سوالات وشبهات اعتقادی هستیم.

*********************

تبصره :

استفاده از مطالب بدون منبع هم از نظرمااشکالی ندارد.

آخرین نظرات

۱۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است


اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم‌الله الرحمن الرحیم. البته بحث تفصیلی دیه زن و برابری آن با دیه مرد در جزوه‌های فقه و زندگی آمده است. اما به طور اجمال از این قرار است.

اولا‌ تفاوت میان دیه زن و مرد بر خلا‌ف اصول و قواعد اسلا‌می است که بر برابری همه انسان‌ها اعم از زن و مرد و سیاه و سفید، عرب و عجم در تمامی حقوق و امتیازات دلا‌لت دارد چرا که در منشأ خلقت و آفرینش یکسان‌اند و همه انسان آفریده شده اند<یاایها الناس انا خلقناکم من ذکر وأنثی> و به عنوان <بنی آدم> گرامی داشته شده‌اند <لقد کرمنا بنی آدم> و زن نیز همانند مرد خلق شده یعنی طینت و سرشت او از همان چیزی است که مرد از اوست. <یا أیها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده وخلق منها زوجها> و این اصول و قواعد چنانکه مشاهده نمودید نص صریح قرآن کریم است که نیازمند تفسیر و توجیه و تأویل نیست و در مقابل آن اسرائیلیاتی است که زن را در منشأ خلقت و سرشت متمایز از مرد می‌داند و معتقد است که زن پس مانده و اضافی است و یا برای خدمت به مرد آفریده شده که بر خلا‌ف قرآن کریم و باطل است که با کمال تأسف گاهی در کلمات بزرگان ما نیز این نگرش و یا آثار آن یافت می‌شود. ‌

 

 

ثانیا با پذیرش این اصل محکم و غیرقابل خدشه هر سخن یا قانونی که در تعارض و تقابل با آن قرار گیرد و بر خلا‌ف آن باشد بنا بر فرمایش معصومین (علیهم السلا‌م) مطرود خواهد بود مگر آن که این تفاوت با دلیل قطعی و قابل توجیه ثابت گردد مانند قانون ارث فرزند پسر که به صراحت قرآن مجید که دو برابر ارث دختر است <‌للذکر مثل حظ الا‌نثیین>‌و با اینکه مستند به خود قرآن کریم بوده در عین حال باز می‌بینیم به دلیل اهمیت آن با اعتبارات عرفی از جانب ائمه معصومین(علیهم السلا‌م) توجیه شده است به نحوی که باز با عدالت و اصول مسلمه اسلا‌می موافق گشته است. ‌

 

 

 علا‌وه بر آنکه آنچه در قرآن کریم در قصاص و دیات مورد توجه قرار گرفته حرمت نفس انسانی و جان اوست <من قتل نفسا بغیر نفس أو فساد> و یا <من قتل مظلوما> و <و من قتل مؤمنا> و تفاوت و تمایز میان جان زن و جان مرد مخالف این بخش از آیات قرآن کریم نیز هست. ‌

 

 

ثالثا روح تربیت و فرهنگ اسلا‌می نیز دلیل دیگری بر برابری زن و مرد در تمام اموری است که به نفس و جان او مربوط است و نوعی احترام و ارزشگذاری بر او محسوب می‌شود. در نتیجه اصل و قاعده و دلیل همه حکایت از برابری دیه زن و مرد دارد و هر سخنی در برابر آن محتاج به اقامه دلا‌یل بسیار محکم است که بتواند در مقابل چنین دلا‌یلی مقاومت کند و بر آن تبصره بزند و اکتفا به چند روایت مخدوش که دارای اشکالات فراوان است که درجای خود ذکر شده و یا تکیه بر بعضی اعتبارات و تحلیل‌ها در مباحث فقهی که جای اقامه و حجت و استنباط از دلایل و اصول است، نمی‌تواند مستمسک و مستند صحیحی برای ما در نسبت دادن این حکم به اسلا‌م و فقه باشد. ‌

 

 

توجیهاتی هم در این زمینه وجود دارد که بر نان‌آوربودن مردان و مسوولیت آنها در اداره زندگی تاکید دارند و این موضوع را دلیل نابرابری دیه می‌دانند. البته این حکم کلی در جامعه امروز موارد نقض بی‌شماری دارد و ما زنان زیادی را داریم که سرپرست و اداره‌کننده اصلی خانوار هستند.‌

 

 

اوایل انقلا‌ب این بحث دیه زن و مرد مطرح شد. این تحلیل که <زن نان آور نیست> و در مقابل <مرد نان آور است> اول بار از سوی شهید بهشتی (قدس سره) مطرح شد و البته در آن شرایط که ایشان با تمام فضل و به دلیل نبود فرصت، در بحث فقهی آن وارد نشدند و طبق مبنای معروف پاسخ می‌دادند توجیه مناسبی بود. ‌

 

 

اما بعد از طرح مسائل جدیدی مانند شطرنج و معادن زیرزمینی توسط امام (سلا‌م‌الله علیه)باب جدیدی در فقه باز شد که اگر ایشان و بزرگانی نظیر شهید مطهری امروز حضور داشتند دیگر خودشان هم چنین تحلیلی را تمام نمی‌دانستند. تحلیلی که موارد نقض بی‌شماری برای آن وجود دارد مثل همین زنان شاغل در کنار مردان بیکار و زمینگیر و یا کودکی که تازه متولد شده. ضمن اینکه بحث دیه ارتباطی با مسأله نان آوری و نان‌خوری ندارد و اثری از این تحلیل را هم در روایات نمی‌یابیم چرا که دیه مربوط به جان آدمی است و جبرانی برای خسارتی است که بر آن وارد گردیده است و همانگونه که گفتم اساسا فقه جای اقامه دلیل و حجت است و با چنین تحلیل‌هایی نمی‌توان حکم شرعی استنباط نمود. ‌

 

 

آیا در باب دیه نابرابر زن و مرد چالشی هم در طول تاریخ اسلا‌م وجود داشته ؟ ‌

 

 

اتفاقا یکی از مواردی که نظریه ما را تایید می‌کند همین است که چرا هیچ توجیهی در خصوص تفاوت دیه زن و مرد از ائمه وجود ندارد با این که درخصوص تفاوت ارث زن و مرد که در آیات قرآن کریم وارد شده سوالا‌تی از ناحیه دوستان ودشمنان مطرح شده و ائمه (علیهم‌السلا‌م) هم با کمال بردباری پاسخ گفته اند. آیا مسأله دیه این اندازه روشن بوده است؟ و تنها سوال و جواب موجود در روایات مربوط به صورتی است که زنی مردی را کشته که زن را می‌کشند و چیزی به مرد نمی‌دهند و در صورت عکس آن نصف خون‌بها را به مرد می‌دهند که تازه در آنجا هم روایات معارض وجود دارد. با آنکه مسأله دیه و خون بها به دلیل وجود نداشتن آن در قرآن کریم و ارتباط وسیعش با حوزه اجتماع و مسائل اجتماعی بستری به مراتب چالش‌زاتر از مسأله ارث است که در عین حال مورد سوال و جواب در روایات قرار نگرفته است. بنابراین ما باید آنقدر این مساله را تکرار کنیم و در باب آن بحث کنیم که دیه زن برابر دیه مرد است تا ان‌شاءالله به صورت قانون تصویب بشود. ‌

 

 

همین مساله نابرابری دیه حتی در مورد جراحات زن و مرد هم وجود دارد و این هم یکی از مواردی است که به نظر می‌رسد باید در آن بازنگری شود.

 

 

بله. در باب جراحت‌ها هم این تفاوت وجود دارد. یعنی دیه تا ثلث برابر است و در مازاد بر آن، دیه زن نصف دیه مرد است و بسیار مشکل است که بپذیریم که چشم و گوش زن و مرد با یکدیگر متفاوت است و نسبت دادن چنین قوانین به خداوند با آنکه منشأ آن برداشت ما از کتاب و سنت است که در برابر آن برداشت‌های دیگری نیز وجود دارد اگر به معنی تمسک به حجت شرعی باشد مانعی ندارد همانگونه که فقهای زیادی چنین برداشت کرده‌اند و معذور و مأجور‌ند اما اگر به وسیله‌ای جهت تکفیر دیگران و نظریات دیگر تبدیل شود خطاست چرا که در فقه شیعه آرا و نظرات فقیهان برای فقیه دیگر هیچ اعتباری ندارد و اجماع در شیعه معمولا‌ دلیلی جدلی است که در مقابل اهل سنت و در کتاب‌هایی نظیر خلا‌ف شیخ طوسی به آن تمسک شده است و جالب آنکه ایشان در مساله‌ای مانند قضاوت زن که می‌گوید زن نمی‌تواند قاضی شود و قضاوت مختص مردان است به دلا‌یلی غیر از اجماع تمسک نکرده است. به هر حال باید به گونه‌ای دین و احکام اسلا‌می را بیان کرد که هم قابل فهم باشد و هم قابل پذیرش و باور و ایمان که این از معانی سهولت دین است. چرا که از امتیازات اسلا‌م این است که دین سهولت است یعنی قوانین آن قابل پذیرش است. مردم باید باور کنند که این قانون، قانون خداست. بنابراین اگر ما برداشتی کردیم و عده‌‌ای آن را باور نکردند نمی‌توانیم تکفیرشان کنیم بلکه باید برگردیم و در برداشت خود تجدید نظر کنیم. چرا که دانش به افراد ارتباط ندارد. دانش به دانش ارتباط دارد. به هر حال اسلا‌م دین سهولت است و مردم باید باورشان بیاید به قوانین اسلا‌می. ‌

 

 

اگر اسلا‌م دین سهولت است و قوانین باید بتوانند مردم را قانع کنند، پس شما جواب نیمی از جامعه را که بر ضرورت بازنگری در قوانین منبعث از اسلا‌م تاکید دارند و مثلا‌ در بحث ممنوعیت قضاوت زنان یا در باب ازدواج مجدد مردان به اقناع نرسیده‌اند را چطور می‌دهید؟ ‌

 

 

ببینید سهولت دین به معنای آسان وقابل پذیرش و عمل بودن آن است وخب اگر قانونی این قابلیت را نداشت نیازمند بازنگری است. پس اگر من که وارد احکام اسلا‌م شدم و قانونگذار شدم حکمی دادم که برای توده مردم قابل پذیرش نیست یا برای آنهایی که ذی‌سهم هستند قابل پذیرش نیست؛ باید در آن بازنگری کنم. نظیر همین لا‌یحه تعدد زوجات[دولت احمدی نژاد] که در آن آمده است که اگر مرد دارای تمکن مالی است و از نظر مالی می‌تواند عدالت را میان همسران خویش رعایت کند می‌تواند بدون رضایت همسر اول، همسری دیگر اختیار نماید که به نظر بنده چنین رفتاری با همسر خلا‌ف معاشرت به معروفی است که در قرآن کریم به آن امر شده است مگر در جایی که رسم و فرهنگ مردم به گونه‌ای است که زن از این عمل اذیت نشده و می‌داند که هوو برایش خواهد آمد؛ اما در جایی که زن این عمل را توهین و تحقیر برای خود می‌داند به گونه‌ای که دست به خودکشی می‌زند چگونه می‌شود چنین حکمی را داد و چنین قانونی را تصویب کرد قانونی که به متلا‌شی‌شدن بنیان خانه و بر هم خوردن آرامش زندگی‌ها و بی‌سرپرست‌شدن کودکان خواهد انجامید و مسوولیت آن هم با همین حکمی است که بنده و جنابعالی داده‌ایم. یا همین مسأله خون‌بها که در دنیای امروز به چالشی عظیم برای قوانین و احکام اسلا‌می تبدیل شده است و دنیا دارد به آن اشکال می‌کند. حالا‌ در مواجهه با این مسائل چه باید کرد و چه راهکاری برای برون رفت از این مسائل باید اندیشید؟ آیا با این پاسخ که <به کسی ربطی ندارد> می‌توان مسأله را حل نمود؟ ما یک چیزی را برداشت کرده‌ایم که قابل پذیرش نیست. نباید اگر کسی به ما اشکال کرد برداشتمان را به خدا نسبت بدهیم. خدا که با کسی قوم و خویش نیست. گفتند یک شخصی رفت مسجد خواست از خودش تعریف کند، گفت من پسر خواهر خدا هستم و مردم هم به او احترام گذاشتند. آخر شب شد گفت من جا ندارم کجا بمانم؟ یک مستمع زرنگی جواب داد: <خوب برو خانه دایی‌ات بخواب> ‌ (خنده جمع)راهکار حضرتعالی برای خروج از این بن‌بست چیست؟ ‌

 

 

برای حل این مسائل می‌توانیم با استفاده از روش‌های فقهی و به قول حضرت امام (سلا‌م‌الله علیه) فقه جواهری، اسلا‌م را از این بن بست پیش آمده که حاصل آرا و اندیشه‌های مجتهدان بزرگوار سابق (قدس‌الله اسرارهم) است بیرون بیاوریم و مانند مقدس اردبیلی(رحمه‌الله علیه) از قواعدی نظیر سهولت و نفی حرج و با توجه کامل به کتاب و سنت بهره‌گیری کنیم و قانونی قابل پذیرش به مردم ارائه نماییم...

 

 

حضرت آیت‌الله سوال مشخص من این است: جنابعالی قبول دارید که قوانین موجود در حوزه زنان از معیار سهولت برخوردار نیست و گروه بزرگی از زنان نسبت به این قوانین نقد دارند؟ ‌

 

 

نسبت به کدام قوانین نقد دارند؟ ‌

 

 

نسبت به قوانین موجود در زمینه دیه، ارث، طلا‌ق، قضاوت، حضانت و... از آنجا که قوانین ما از فقه اسلا‌می گرفته می‌شود و شما هم می‌فرمایید هرگز در فقه شیعه به بن‌بست نرسیده‌اید، پس چطور است که تا به حال همراهی و یا اجماعی مثلا‌ در میان مراجع عظام برای بازنگری در این قوانین انجام نشده؟ ‌

 

 

اینجانب حدود 15 سال پیش به بعضی از بزرگان گفته‌ام در قانون اساسی طبق اصل چهارم که مترقی‌ترین اصل برای اسلا‌می کردن قوانین است بر مسأله موازین و متدهای فقهی تأکید شده که راه اصلی برای خروج از این بن بست‌هاست. به این معنی که اگر فقیهی مانند <ابن جنید> هزار و صد سال قبل می‌گوید زن از همه اموال منقول و غیر منقول شوهر ارث می‌برد و یا فقیه عارفی نظیر <حاج آقا رحیم ارباب> برای زن حق‌الا‌رث از همه اموال شوهر قائل است و نمایندگان مجلس بر این اساس قانونی را تصویب کردند که به‌نفع همه مردم و جمعیت زنان جامعه است فقهای شورای نگهبان نباید آن را به دلیل مخالف با شرع [نظرخودشان] رد کنند چرا که این نظریه بر اساس موازین اسلا‌می صادر شده و فقیهی آن را بر اساس موازین استنباط نموده و به آن فتوا داده است.یا مسأله ازدواج مرد با اجازه همسر اول که بر اساس متد اسلا‌می صادر شده است و یا مسائل دیگری که در خصوص احکام و حقوق زنان مانند قضاوت زن،‌حضانت و... که ما آن را حل کرده‌ایم،‌با این روال نیازی به اجماع فقها در رابطه با مساله قانونگذاری نیست و روشن است که موازین اسلا‌می که در قانون اساسی آمده فراتر از فتواست چرا که در صورت اختلا‌ف فتوا و یا فوت صاحب فتوا و یا تغییر فتوا هیچ خللی در نظام قانونی جامعه پیش نخواهد آمد اما در غیر این صورت با مشکلا‌ت فراوانی روبه رو خواهیم بود. چنانکه الا‌ن هم هستیم. این حرف‌ها را گفته‌ام. خب این سخنان را هم ما بارها گفته‌ایم و بزرگان هم شنیده‌اند به هر حال خودشان صلا‌ح نمیبینند و من هم نمیگویم مقصرند اما راه را برای شما عرض می‌کنم.

 

 

شاید من متوجه نمی‌شوم. از یک طرف در مواردی مثل لباس ورزشی زنان و اساسا حضور زنان در مجامع ورزشی جهانی یا درباره ورود زنان به استادیوم‌ها گفته می‌شود که آیات عظام باید نظر نهایی را بدهند و از طرف دیگر حضرتعالی به عنوان یک مرجع مجتهد نظریه‌پرداز می‌فرمایید که علما درباره قوانین منبعث از فقه تنها راهکارها را ارائه می‌دهند؟

 

 

ما فقط فتوا می‌دهیم. قانون را که ما نمی‌نویسیم. من نمی‌دانم اطلا‌عات حقوقی شما در چه حدی است؟ البته مقاله‌هایتان را در روزنامه می‌خوانم ‌

 

 

شما بفرمایید بنده اگر متوجه نشوم حتما می‌پرسم. ‌

 

 

بله این خیلی هم خوب است. ببینید در فقه ما هست که حاکم بر مبنای فقهی خودش حکم می‌کند و از نظر دلیلی شما یا قبول می‌کنید اسلا‌م نظام حکومتی دارد و یا نه. مامی‌گوییم اسلا‌م نظام حکومتی دارد. پس محکمه و قوه مجریه و مقننه می‌خواهیم و این هم یعنی حکومت. پس متد فقهی را باید در نظر گرفت نه فتاوای مختلف را. هم قانون اساسی چنین می‌گوید و هم اگر غیر از این باشد اصلا‌ نمی‌شود مملکت را اداره کرد. ‌

 

 

شما می‌فرمایید زن و مرد در دین اسلا‌م برابرند و جایگاه زن در قرآن جایگاه والا‌یی است ولی در عمل، من به عنوان یک زن مدام با تضییع حقوقم در قوانین نوشته شده بر اساس اسلا‌م رو به رو می‌شوم... ‌

 

 

شما بفرمایید که در کجا مشکل وجود دارد تا ما حل کنیم. به هر حال این مشکل، مشکل شماست و شما بهتر می‌دانید.

 

 

عرض کردم خدمتتان قبلا‌.... ‌

 

 

ما در بسیاری از مسائل مانند دیه گفته‌ایم حتی بالا‌تر از آن ما می‌گوییم زن می‌تواند امام جمعه و امام جماعت و ولی فقیه بشود. شما دیگر چه می‌خواهید؟ اما این وظیفه قانونگذار است که بر این اساس قانون وضع کند و اگر قانونگذار دلش نخواست که این قوانین را وضع کند، در آن صورت مقصر ما نیستیم.

 

 

پس نقش مراجع عظام درانطباق قوانین با موازین اسلا‌م که شما می‌فرمایید جانبدار زن هستند چیست؟ ‌

 

 

لا‌ اله الا‌ الله.... مرجع تقلید فتوا می‌دهد. هر فرد هم در حوزه فردی تا به قانون نرسیده است، فتوای مرجع تقلید خود را عمل می‌کند... ‌

 

 

به نظر شما الا‌ن ضرورت تغییر در قوانین وجود دارد یا ندارد؟ ‌

 

 

بله وجود دارد. لا‌زمه این تغییر هم در درجه اول آزادی مراجع تقلید (حفظهم الله) در فتوا است که فقه شیعه بر این آزادی استوار است اما میان قانون و فتوا تفاوت وجود دارد چرا که فقیه برداشت خود را از فقه بیان می‌کند و این قانونگذار است که باید با رعایت مصالح بر اساس فتوا قانون بنویسد و آنچه در نظر فقیه مطرح است دلا‌یل اعم از کتاب و سنت و عقل است که بر اساس متدهای فقهی استنباط خود را از آن بیان می‌کند اما قانونگذار باید از میان این فتاوا آنچه را که نفع اجتماع و مردم در آن است به عنوان قانون بنویسد. حالا‌ شما بروید ببینید ازنظر آقایان چه چیزبرای جامعه انفع است. من نمی‌دانم. خودشان می‌دانند.

 

 

در ادامه بحث جایگاه والا‌ی زنان در اسلا‌م و قرآن سوال دیگری هم دارم که مربوط به سوره نساء است که گویا توصیه‌ای در این سوره به مردان شده است که زنانتان را بزنید!

 

 

(سر تکان می‌دهد) آنچه در این سوره راجع به زدن زنان وجود دارد همان گونه که امام باقر (علیه السلا‌م) فرموده است زدن با چوب مسواک است. شما مکه مشرف شده‌اید؟ ‌

 

 

خیر. ‌

 

 

خدا قسمت کند. این چوب در مکه وجود دارد. چوبی است کوچکتر از همین خودکاری که در دست من و شما است و این توصیه هم به نظر بیشتر به شوخی و ایجاد الفت شبیه است تا زدن به معنی تازیانه زدن. ‌

 

 

یعنی چه ؟ اصلا‌ با هر وسیله‌ای چرا باید زن را بزنیم و بعد هم عده‌ای بیایند تفسیر کنند که مثلا‌ جوری زده شود که جای کبودی نماند و... ‌

 

 

حالا‌ من می‌گویم خدمتتان. آخر شما صبر کنید. این قدر عجله نکنید... ببینید اصلا‌ زدن مطرح نیست. گفته شده که بعد از موعظه و پشت کردن به زن، از دری دیگر وارد شوید و زدن در اینجا آنگونه که تصور شده نیست. چرا که باید به گونه‌ای باشد که نه خون بیاید و نه سرخ شود که باید پرسید این اصلا‌ چگونه زدنی است؟

 

 

به نظر شما اگر امام خمینی(ره) امروز در قید حیات بودند با تغییر در قوانین مربوط به زنان موافقت می‌کردند؟ ‌

 

 

به نظر من اگر امام (سلا‌م‌الله علیه) بود با توجه به هوش سرشار و دانش عمیق و عشق و دلسوزی وافری که نسبت به اسلا‌م داشتند که برای آن از همه چیز گذشتند و حاضر به تبعید و تحمل زندان شدند، بی‌تردید با هر آنچه که در خصوص تغییر قوانین در جهت حل معضل و رفع مشکل مردم و بیشترکردن علا‌قه مردم به اسلا‌م و کارآمد نشان‌دادن احکام اسلا‌می نوشته می‌شد، ولو با نظر فقهی شخص ایشان موافق نبود، مخالفتی نداشت چرا که ایشان اسلا‌م خواه واقعی بود و بارها در زمان خود ایشان اتفاق افتاد که جهت خروج از بن بست و حل مشکل، نظرات فقهی دیگر بزرگان را در تغییر قوانین پذیرا بود و اینجانب هم در برخی مواقع که مشکلا‌تی پیش می‌آمد و به ایشان نامه می‌نوشتم با توجه به عنایت و لطف ویژه‌ای که به بنده داشت می‌پذیرفتند و دستور عمل می‌دادند و این معنی را در تعریف‌هایی که فرموده‌اند می‌توانید ببینید. امام همه چیزش را برای اسلا‌م داد. ایشان به غیراز کسانی هست که اسلام برایشان تماما منفعت بوده است.

 

 

نظر حضرتعالی درباره احکامی مثل پرتاب از کوه یا قطع عضو یا سنگسار که اخیرا صادر شده است چیست؟ ‌

 

 

خارج نشوید از بحث. من نمی‌توانم جواب بدهم.

 

 

این فقط یک سوال است در حوزه بازنگری بر قوانین که قبلا‌ نظر مثبت خودتان را درباره آن داده‌اید و می‌فرمایید اگر امام هم بودند نظرشان موافق بود. حالا‌ من در ادامه همین بحث سوال دارم. خارج نیست. ‌

 

 

چیزی نگویید که من نتوانم جوابش را بدهم.

 

 

من برای نمونه درباره اجرای مجازات سنگسار باید از شما جواب بگیرم. این خارج از بحث نیست. آیا این نوع مجازات‌ها منسوخ نشده؟

 

 

خیر منسوخ نشده و همانگونه که بارها گفته‌ام ولی گوش شنوایی وجود ندارد و فریاد ما نیز به جایی نمی‌رسد ایجاد تغییرات در قانون مجازات اسلا‌می ضروری است اما نه به دلیل نسخ، بلکه بر همان مبنایی که میرزای قمی(ره) فرموده که حدود تنها اختصاص به زمان حضور امام معصوم (علیه‌السلا‌م) دارد که از چند و چون آن آگاه است اما در زمان غیبت،تنها راهکار مقابله با جرائم در بخش مجازات‌ها تکیه بر تعزیزات است که در آن مجلس می‌تواند با استفاده از کارشناسان روانشناس و جامعه‌شناس و رعایت تناسب بین جرم و جزا، مجازات‌ها را معین کند. شیوه‌ای که در همه دنیا اعمال می‌شود و در کاهش جرم هم تاثیرگذار است.

 

 

حدود را که می‌فرمایید شامل اعدام هم هست؟

 

 

بله. در بخش تعزیرات اعدام هم وجود دارد، به‌عنوان مثال کسانی که با وارد کردن مواد مخدر و ترویج آن باعث ایجاد فساد شده و جوانان را از راه به در می‌کنند؛ چنین افرادی به دلیل ایجاد فساد مستحق اعدامند و اینکه اعدام موثر نیست هم سخن صحیحی نیست. ‌

 

 

پس پرتاب از کوه یا سنگسار که الا‌ن انجام می‌شود در زمان غیبت امام (ع) مجاز نیست؟ ‌

 

 

طبق مبنای میرزای قمی مجاز نیست و از طرف دیگر هم طبق آیین دادرسی اثبات اموری که منجر به اجرای چنین مجازات‌هایی شود بسیار مشکل است چرا که اقامه شهادت توسط افراد متدین و معتدلی که از نگاه به صحنه وقوع چنین جرائمی پرهیز می‌کنند قابل تحقق نیست و تنها راه آن، چهار مرتبه اقرار خود فرد آن هم اقراری که از روی وجدان دینی و متأثر از ایمان به قیامت و فرار از عذاب آخرتی باشد و چنین افرادی بسیار نادرند هرچند در زمان ائمه گاهی اتفاق می‌افتاده و در روایات مذکور است که در آن صورت هم محکمه می‌تواند او را عفو کند. ‌

 

 

حتی اگر حکمش سنگسار باشد؟ ‌

 

 

هر چه می‌خواهد باشد. در صورت اثبات، به‌وسیله چنین اقراری که از روی وجدان باشد نه دوز و کلک، قابل بخشش است. ‌

 

 

خب این هم که چندان قابل تشخیص نیست و لا‌بد به علم قاضی بستگی دارد. ‌

 

 

بله نمی‌شود. هنوز فرهنگ بشر آنقدر بالا‌ نرفته که مجرم آزادانه بیاید اقرار کند و برخلا‌ف آنچه که در آیین دادرسی در مورد حجیت علم قاضی آمده است ما علم قاضی را در این بخش از حدود حجت نمی‌دانیم، چگونه حجت باشد و حال آنکه به حسب طبع با اقرار دو مرتبه یا سه مرتبه با شرایط ذکر شده موجب علم می‌شود ولی در عین حال باید اقرار مرتبه چهارم هم باشد تا حد جاری شود، پس معلوم می‌شود که علم قاضی و حاکم در حدود،‌حجت نیست و برای اطمینان زیادتر به این معنی باید به روایتی که در مورد اقرار زنی در نزد امیر مؤمنان در کتب روایی ما وارد شده که شاهد محکمی است بر عدم حجیت علم قاضی در حدود، توجه نمود؛ چرا که در این داستان با آنکه با یک یا دو مرتبه اقرار برای قاضی علم حاصل می‌شود، اما حضرت چهار مرتبه اقرار را لا‌زم دانست و علا‌وه بر آنکه بعد از دستور به تحقیق در مورد عقل زن و سلا‌متی او در هر مرتبه هیچ اقدام تأمینی انجام نداد بلکه بعد از اطلا‌ع از حامله بودن زن به او فرمود برو تا وضع حمل کنی و بعد از وضع حمل که زن دوباره نزد حضرت آمد به او فرمود برو تا بچه‌ات بزرگ شود و راه و چاه را یاد بگیرد و بعد از آنکه از محضر امام خارج شد فردی به دلیل ناآگاهی ـ که متأسفانه عاملی از عوامل بدبختی‌ها است ـ ضمانت کرد که از فرزند زن نگهداری می‌کند زمانی که به محضر حضرت برگشتند با صورت برافروخته و چشمان غضبناک امام روبه‌رو شد؛ چرا که حضرت مقصودش از آن کار این بود که فرد از اجرای حد بر خودش آن هم بعد از ثبوت در محکمه منصرف شود و برود و برنگردد.

 

 

حال با توجه به این روایت که عمل حضرت را نشان می‌دهد آیا می‌توان گفت حضرت با سه بار اقرار علم و یقین پیدا نکرده؟ یا اینکه با توجه به یقین به وقوع جرم می‌فرمودند برو که دلیل بر عدم حجت علم قاضی در حدود است و یا با شهادت سه نفر عادل که تردیدی در عدالتشان نیست اجرای حد جایز نیست با آنکه برحسب عادت چنین شهادتی علم آور است بلکه در مقابل برای جلوگیری از تضییع آبروی دیگران سه شاهدی که شاهد چهارمشان به هر دلیل مانند ترافیک و یا تمام شدن سهمیه بنزین تأخیر کرده و یا نیامده است را شلا‌ق می‌زنند. ببینید تفاوت این حکم را با رفتاری که ما انجام می‌دهیم و نوار می‌گذاریم، ضبط می‌کنیم و با شنود تلفنی و هزار بازی دیگر زمینه اجرای حد را فراهم می‌کنیم. ‌

 

 

دقیقا برعکس تعجیلی که امروز در اجرای چنین احکامی می‌شود. ‌

 

 

البته من این نقد شما را قبول ندارم. چون آنچه که شما می‌گویید جوابش این است که <لیس فی الحدود نظره ساعه.> یعنی بعد از اثبات حدود به آن طریقی که بیان شد معطل‌کردن آن صحیح نیست. پس نمی‌توان با بخشنامه جلوی اجرا را گرفت چنانکه در خصوص مجازات سنگسار گفته شده به قاضی می‌گوییم اجرا نکند اصولا‌ نمی‌توان گفت چنین راهی صحیح است یعنی بعد از قانونی کردن مساله، دیگر معطل‌کردن اجرا جایز نیست بلکه راه ثبوت را می‌توان منحصر کرد. ‌

 

 

پس اینکه حکم سنگساری صادر می‌شود و بعد گفته می‌شود که بخشنامه صادر کرده‌اند که حکم اجرا نشود با موازین اسلا‌م سازگاری ندارد؟ ‌

 

 

به نظر من این کار با موازین فقهی نمی‌خواند چرا که قانونش وجود دارد و لذا باید مشکل را ریشه‌ای حل کرد و راه چاره این مشکل تغییر در آیین دادرسی و انحصار ادله اثبات در همان دو راه که تحققش مشکل است خواهد بود و یا برحسب نظریه میرزای قمی قانونی وضع شود که حدود مربوط به زمان غیبت نیست و در زمان غیبت باید به تعزیر اکتفا کرد و این راه حل با قانون اساسی که موازین اسلا‌می را مطرح می‌کند سازگار است، نمی‌دانم چرا برخی اصرار دارند گره‌ای را که می‌توان با دست باز نمود با دندان باز کنند این شیوه که با بخشنامه جلوی اجرای قانون گرفته شود علا‌وه بر آنکه خلا‌ف دموکراسی و منطق قانونگذاری در دنیای امروز است، راه حلی اساسی نیست.

 

 

در فرمایشاتتان به ضرورت بازنگری در قوانین اشاره کردید. با توجه به اینکه در شرایط حاضر موضوع تعامل با جهان هم برای تمام کشورها بسیار اهمیت پیدا کرده و ما هم به هر حال باید بتوانیم در حوزه حقوق بین‌الملل و با توجه به رویکرد جهان امروز به موضوع حقوق بشر پاسخگو باشیم؛ درباره جایگزینی مجازات‌هایی مثل اعدام که خشن توصیف شده، چه نظری دارید؟ ‌

 

 

اعدام خشن است نه قصاص. ‌

 

 

موضوع، انجام عمل اعدام است. ‌

 

 

خیر. اعدام در همه موارد خشن و زشت نیست برعکس در برخی موارد مانند قصاص هیچ خشونتی نداشته بلکه از زیباترین دستورات و قوانین اسلا‌م است که اگر دو قانون اسلا‌م را زیبا فرض کنیم یکی همین قانون قصاص است و اگر یکی باشد همین قانون است و این را بنده با تمام وجود یافته‌ام و تک تک سلول‌های بدنم به آن گواهی می‌دهد با این توضیح که اگر قتل عمدی صورت گرفت قرآن کریم با آیه <و لکم فی القصاص حیاهِ یا أولی الا‌لباب> سه دسته را در این باب مسوول دانسته است. ‌

 

 

یکم: اولیا، دوم: حکومت و سوم: مردم. در این قانون آنچه بر آن تأکید شده حق حیات اجتماع و آزادی آن است که اسلا‌م با وضع این حکم هم حق صاحبان خون را حفظ کرده و هم پای حکومت را در جهت حفظ حقوق مردم به میان کشیده است و تا آنجا که توانسته کمتر در حدود آزادی بشر دخالت نموده و کمتر به سلب آن اقدام کرده که خود امتیازی برای قانون اسلا‌م در مقابل برخی ممالک غربی است؛ به عنوان نمونه، حکم قاتل را قتل یا زندان معین نکرده بلکه به اولیای دم حق انتخاب داده است که یا مقابله به مثل کنند و یا دیه وخسارت بگیرند و یا عفو نمایند و در عین حال حق اذیت و آزار و شکنجه قاتل را به آنها نداده است و حکومت نیز مسوول مراقبت از حقوق قاتل و مقتول و اولیای دم است و آنانکه می‌گویند مجازات قاتل به عنوان قصاص خشونت است باید توجه کنند که عمل فرد قاتل خشونت است که عواطف کسانی که عزیزشان را به قتل رسانده جریحه دار کرده و حق بزرگی از آنان را پایمال نموده است، البته خداوند در کنار این حق برای صاحبان خون و اولیای دم به آنان سفارش نموده و آنان را به عفو و گذشت با قدرت ترغیب نموده است تا حقوق همه حفظ شود. ‌

 

 

به نظر شما انجام مجازات اعدام باعث ترویج خشونت نمی‌شود؟ ‌

 

 

نخیر. اینکه می‌گویند خشونت دارد باید توجه کنید که اتفاقا کار آن قاتل است که خشونت است. به هر حال ما باید پاسخگوی عاطفه کسی باشیم که عزیزش را کشته‌اند. چون او هم انسان است و حق دارد. شما می‌گویید ترویج خشونت است؟ من می‌گویم بیایید در جامعه کار فرهنگی کنید تا مردم بیشتر تمایل به بخشش داشته باشند. کجای این خشونت است؟ خسته شدیم ما... ‌

  • مm نصراصفهانی

معمای شاه یا معمای بهائی ها؟

مm نصراصفهانی | شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۱۹ ب.ظ



علی افشاری عضو سابق دفتر تحکیم وحدت در واکنش به پشخ سریال معمای شاه رابطه رضا شاه با بهائی ها را که در این سریال به زعم او به شکلی نادرست بیان شده مورد نقد قرار داد.

افشاری در صفحه فیسبوک نوشته است:  یکی از محور های تبلیغی ارتباط دادن بهائی ها به بریتانیا و حمایت رضا شاه از آنان است !در بخشی از سریال محمدرضا شاه به پدرش توصیه حسین فردوست را منتقل می کند که حساسیت علماء نسبت به بهائی ها را در نظر بگیرد. رضا شاه در پاسخ می گوید اعتنایی نکن و بهائی ها به ما خدمت کرده اند! و ما هوای آنها را داریم.

د رصورتی که این مدراس جزو مدراس جدید بودند در زمان قاجار ها مشکلی نداشتند. عائله های موقتی بپا می شد ولی در مدت کوتاهی فرو می نشست.

این ادعا در حالی مطرح می شود که یکی از مهم ترین مشخصات رژیم پهلوی نفوذ بهائیان در بدنه و ساختار حکومت و اشغال حساس ترین پست ها از سوی آنها ز جمله مهم ترین و بانفوذترین چهره های یهودی که در پشت پرده سیاست فعالیت های گسترده ای را انجام می داد عبد الکریم ایادی بود. ایادی از مشهور ترین بهائیان ایران، پزشک مخصوص شاه بود و از این حیث ارتباطی بسیار نزدیک با شاه داشت. بدیهی است چنین شخصی تا چه میزان می توانست بر مزاج شاه تأثیر گذار باشد. به گفته آگاهان و نزدیکان شاه

عبد الکریم ایادی بیش از هشتاد شغل داشته و دارای ثروتی بی حد و حصر بوده است. وی با استفاده از نفوذ فوق العاده خود در دستگاه های دولتی بهائیان را در قسمت های مختلف در ادارات و سازمان های دولتی جای می داد و از این طریق ادارات و سازمان های کشور را در خدمت بهائی ها در می آورد. از دیگر فعالیت های ایادی قاچاق مواد مخدر بوده و در زمینه قاچاق تریاک ید طولایی داشته است.

علاوه بر این ایادی از جمله مهره هایی بود که بیگانگان از نفوذ او بهره های فراوان می بردند. حسین فردوست در مورد نقش مهم ایادی گفته است: «نقشی را که ایادی تا پایان حکومت پهلوی برای غرب داشت مجموع مهره های غرب نداشتند»

بهائیت در دوره پهلوى‏ در ایران از جایگاه ویژه‏اى برخوردار بود. رضاخان با بهائیت داراى روابطى حسنه بود و بر همین اساس اسداللّه‏ صنیعى را ـ که از بهائیان طراز اول بود ـ به عنوان آجودان مخصوص محمدرضا برگزید. صنیعی در سال 1307 دانشکده افسری را به پایان برد. در این زمان به عنوان آجودان ولیعهد وارد دربار شد.

  • مm نصراصفهانی

جیغ بنفش مسیح علی نژاد از دستگیری نفوذی ها

مm نصراصفهانی | شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۱۹ ب.ظ

مسیح علی نژاد خبرنگار مقیم آمریکا که مدیر کمپین آزادی های یواشکی است و سال ها در پی آن است که زنان ایران را به کشف حجاب ترغیب کند در صفحه فیس بوک خود از دستگیری نفوذی های رسانه های غربی در ایران ابراز نگرانی کرده و با پرخاش و عصبانیت این دستگیری ها را ناشی از بی خبری عاملان دستگیری دانسته!!!

روز دوشنبه مقامات قضایی برای اجرای حکم دو سال پیش هادی حیدری وی را دستگیر و به زندان منقل کردند . هادی حیدری کاریکاتوریست اصلاح طلبی است که با شرکت در تجمعات و آشوبهای غیر قانونی به جمع براندازان نظام جمهوری اسلامی پیوست و بیرون از زندان، با کشیدن طرح‌ها و کاریکاتورهای اهانت‏آمیز و تحریک کننده، مسیر دیگری را در فتنه دنبال کرد. وی به عنوان دبیر سرویس طرح و کاریکاتور روزنامه‌ های زنجیره ای متعلق به جریان به اصطلاح اصلاح‌طلب فعالیت کرده است.

 مهر ماه سال ۹۱، هادی حیدری به اتهام کشیدن کاریکاتوری توهین آمیز در مورد رزمندگان دفاع مقدس به دادسرا احضار شد .این کاریکاتور در روز سه شنبه ۴ مهر ماه در روزنامه شرق منتشر شد. در طرح، صف طویلی از مردانی دیده می شود که پشت سر هم ایستاده اند و بندی را که با سربند و چشم بند هم اندازه است، برای فرد جلویی می بندند.لذا سمبل ها عبارتند از «صف» و «بند» و فعل «بستن از پشت سر توسط فرد ماقبل».زمان انتشار این کاریکاتور، «هفته دفاع مقدس» است و مشهور است که در جریان جنگ تحمیلی، بسیجیان در «صفوف» اعزام، «سربند»های یاحسین(ع)، یازهرا(س)، یا مهدی(عج) و… را از پشت به پیشانی رزمنده جلوی خود می بستند.در پی این اقدام بسیاری از خانواده های شهدا از وی شکایت کردند .

از دیگر اقدامات ضد امنیتی وی در دوران فتنه می‌توان به برنامه ‌ریزی برای تجمعات عناصر ضد انقلاب به بهانه دعای کمیل و دیدار با خانواده‌های محکومان امنیتی اشاره کرد. او این کار را با همکاری فاطمه عرب‌ سرخی دختر فیض الله عرب‌ سرخی و علیرضا طاهری و محمد شفیعی انجام می‌داد.

مسیح علی نژاد که نتوانسته عصبانیت خود را از دستگیری رفیق و هم پیالگی قدیمی خود پنهان کند در پست خود نوشته :”خاک بر سرتان که از چند تا روزنامه نگار می ترسید و با حرف رمز «نفوذی» به آنها حمله می کنید. خاک بر سرتان که انقدر ترسخورده و بی ثبات و متزلزل شده اید، هه، زندانی کنید، ممنوع از کار کنید، تبعید کنید، حواس تان نیست که تک تک مردم تبدیل به خبرنگار شد ه اند.”

هادی حیدری

وی در ادامه با اشاره به داشتن نفوذی های دیگر در کشور که مدام به او خبر رسانی می کنند و از کاه، کوه می سازند نوشته :”کوته فکرهای ساده لوح! دنیا دارد به شما می خندد، این رخت آبروی شماست که از دروازه ی شهر آویزان است، خبر را نمی توانید خاک کنید.”

البته این میزان عصبانیت علی نژاد با واکنش منفی مخاطبان او مواجه شد و وی را به دلیل به کار بردن کلمات سخیف سرزنش کردند .

  • مm نصراصفهانی

افزایش مزاحمت خیابانی، مقصر زنان یا مردان؟

ا



طبق معمول و عادت روزانه گوشه خیابون بودم که دیدم او با مانتوی تنگ و کوتاه و آرایش غلیط از نزدیکی من رد شد و برق این همه زرق و برق چشمانم را کور کرد و عقل و هوشم را با هم برد، همین امر باعث شد تا پشت سرش راه بیفتم، و.....
این جوان که در چنگال قانون گرفتار شده بود می گفت: من وقتی دختری را بدون چادر ببینم این گونه فکر می‌کنم: او برای خودش ارزشی قائل نیست و هدفش از این گونه پوشش رسیدن به شهوت است ولی وقتی خانمی در حصار چادر باشد اصلا جرات نگاه کردن به او را هم به خودم نمی‌دهم..

بله شاید روزی صدها نمونه از این اتقاقات در گوشه گوشه جهان می‌افتد، مرکز "مقابله با بحران تجاوز سانتا باربارا" در گزارش خود می‌نویسد: در هر دقیقه ۱/۳ زن آمریکایی مورد تجاوز واقع می‌شود. تمام این تجاوزات، تجاوز به عنف است و با این حساب در هر ساعت ۷۸ زن، در هر روز ۱۸۷۱ زن و در هر سال ۶۳۸ هزار زن مورد تجاوز قرار می‌گیرند. [۱]

گوشه ی خیابان ایستاده ای و منتظر تاکسی هستی. ماشین ها یکی یکی عبور میکنند و انگار نه انگار که تو را دیده اند؛ با سرعت رد میشوند و همزمان با رد شدنشان بادی دوست داشتنی به سرت میخورد و برای چند ثانیه از گرمای تابستان جدایت میکند. یک ماشین مدل بالا نزدیک میشود و سرعتش را کم میکند؛ خوشحال میشوی که بخت و اقبال یارت شده و تا سر خیابان میتوانی سوارش بشوی و در طول عمر با برکتت یک بار هم سوار این ماشین ها شده باشی.

در همین فکر و خیالها هستی که آرام از جلویت عبور میکند و چند متر جلوتر می ایستد؛ شیشه سمت شاگرد را پایین میدهد و با لحنی خودمانی به خانمی که کمی آنطرفتر ایستاده میگوید: «برسونمت!»

زن لبخند میزند و رو بر میگرداند ولی راننده ماشین دست بردار نیست.

به آنطرف خیابان نگاه میکنی که دو مغازه دار ایستاده اند به تماشای ماجرا و همینطور که لبخند میزنند با هم پچ پچ میکنند.

کمی آنطرفتر یکی دو نوجوان و کمی آنطرفتر یک دختر بچه ماجرا را به تماشا ایستاده اند.

نگاهت را برمیگردانی سمتِ ماشین ولی زنی که کنار خیابان ایستاده بود را نمی بینی!

صدای ضبطِ ماشین از حد معمول بلندتر میشود و ماشین آرام  آرام به راه می افتد و نگاه مردمی را که به نظاره ایستاده اند با خود همراه میکند. ماشین اولین خیابان فرعی را به راست میپیچد، از نگاه مردم دور میشود و زندگیِ مردم دوباره به حالت عادی بر می گردد. انگار نه انگار اتفاقی افتاده، انگار نه انگار ناهنجاریی صورت گرفته و انگار نه انگار گناهی جلوی چشم مردم به وقوع پیوسته.

با خودت فکر میکنی چرا اینقدر این صحنه ها برای مردم عادی شده که حتی یک نفر هم ناراحت نیست، یک نفر اعتراض نمیکند و یک نفر اخمهایش را به نشانه ی اعتراض نشان نمی دهد. در همین فکرها هستی که یک تاکسیِ غراضه جلوی پایت می ایستد و داد میزند: «کجا میری داداش؟»


به نظرتان علت این همه ظلم و تجاوز چیست؟
آیا برهنگی و بدحجابی و آرایش های غلیظ باعث به وجود آمدن این همه قتل و تجاوز و بی‌آبرویی نیست؟

بى شک، یکى از امورى که به شهوت جنسى دامن مى‏‌زند، «برهنگى و خودآرایى زنان و مردان» براى یکدیگر است که تأثیر آن، به خصوص در میان جوانان مجرّد، قابل انکار نیست، به گونه‏‌اى که مى‏‌توان گفت: آلودگى به بى عفّتى رابطه مستقیمى با بى‏‌حجابى، برهنگى و خودآرایى در انظار عموم دارد؛ حتى طبق بعضى از آمارهاى مستند، هر قدر این مسئله تشدید شود، به همان نسبت آلودگى به بى‏‌عفتى بیشتر مى‏‌شود؛ مثلًا، در تابستان که به خاطر گرمى هوا، برهنگى زنان بیشتر مى‏‌شود، به همان نسبت مزاحمت‏‌هاى جنسى افزایش مى‏‌یابد و به عکس، در زمستان که زنان، پوشش بیشتر دارند؛ این گونه مزاحمت‏‌ها کمتر مى‏‌شود.

بدیهى است که برداشتن حجاب، مقدّمه برهنگى، آزادى جنسى و بى‌بند و بارى است که مشکلات و مفاسد ناشى از آن، در عصر و زمان ما بر کسى پوشیده نیست.
بى‏‌حجابى سبب مى‏‌شود که گروهى از زنان، در یک مسابقه بى پایان، در نشان دادن اندام خود و تحریک مردان هوسباز شرکت کنند. این امر در عصر و زمان ما که به خاطر گرفتارى‏‌هاى تحصیلى و اقتصادى سن ازدواج بالا رفته و قشر عظیمى از جامعه را جوانان مجرّد تشکیل مى‏‌دهد، آثار بسیار زیانبارى دارد.

بى حجابى، علاوه بر این که از نظر اخلاقى سبب ناامنى خانواده‏‌ها و بروز جنایات مى‏‌شود، ضمناً سبب ایجاد هیجان‏‌هاى مستمر عصبى و حتّى بیمارى‏‌هاى روانى نیز مى‏‌گردد که ثمره آن سستى پیوند خانواده‏‌ها و کاهش ارزش شخصیت زن در جامعه است. [۲]
پس خواهرم با حجابت به سوی آرامشی دل نشین و گوارا قدم بردار و برادم با کنترل نگاهت دلت را از محل تاخت و تاز برجستگی های بدن زنان حفظ کن.



منابع:
[۱] . Santa Barbara Rape Crisis Center
[۲] .برگرفته از کتاب شریف اخلاق در قرآن، ج‏۲، ص: ۳۲۸ تالیف مرجع عالی قدر حضرت آیت الله مکارم شیرازی «دامت برکاته»


افزایش مزاحمت خیابانی، مقصر زنان یا مردان؟

  • مm نصراصفهانی

تعریف ناپذیر بودن خداوند

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۱۳ ب.ظ

اگر یک امری بسیط بود و اساسا جزء نداشت، ما آن را دیگر نمی توانیم به اجزائش تعریف کنیم؛ همچنانکه اگر شیئی غایت نداشت (یعنی برای یک غایت دیگر به وجود نیامده بود یا حتی غایتش با فاعلش یکی بود) آن را از راه اثر و غایتش نمی توانیم تعریف کنیم و اگر یک شیء تنها فاعل داشته باشد، یگانه راهی که ما می توانیم آن را تعریف کنیم این است که آن را به فاعلش تعریف کنیم.
حال اگر یک شیء فاعل نداشته باشد، جزء هم نداشته باشد، غایت هم نداشته باشد، طبعا غیرقابل تعریف است و به همین دلیل ما خدا را نمی توانیم تعریف کنیم؛ یعنی یک تعریف واقعی، تعریفی که به اصطلاح ذاتی باشد.
ما خدا را از راه اثر (اثر غیر از غایت است) می توانیم بشناسیم ولی خدا را نمی توانیم تعریف کنیم به آن معنا که اشیاء دیگر را تعریف می کنند، چون خدا نه جزء دارد که بگوییم خدا آن چیزی است که از فلان شیء و فلان شیء به وجود آمده است و نه فاعل دارد که بگوییم خدا آن چیزی است که آن را برای فلان هدف به وجود آورده اند. طبعا هیچیک از آن چیزهایی که در باب تعریف از آنها استفاده می شود، در مورد خدا نمی توان از آنها استفاده کرد.

  • مm نصراصفهانی

نقد شهید مطهری بر نظر مترلینگ در مورد وحی و انکار خدا

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۱۲ ب.ظ



موریس مترلینگ کتابهای زیادی دارد. کتابی راجع به زنبور عسل و کتابی راجع به موریانه نوشته، و شاید همه کتابهایش درایرا ن ترجمه شده چون نویسنده زبردستی بوده است. او در ایران ما بعنوان یک فیلسوف بزرگ به اصطلاح قالب زده شده و معرفی گردیده، ولی به هر صورت مردی دانشمند و نویسنده بسیار مقتدری بوده است. در دنیای اروپا، ادبیات و فلسفه با یکدیگر آمیخته شده. از آن جا که آمیختن ادب و فلسفه، ادبیات را که بیشتر بر اساس ذوقیات و تخیلات است، یعنی بیشتر به ذوق انسان ارتباط دارد تا به فکر غنی می کند و فلسفه را فقیر، این آمیختن ادب اروپائی را غنی کرده است و فلسفه اروپائی را فقیر. این مرد آنچه هست این است که یک نویسنده مقتدر است. من  همیشه گفته ام که محمد مسعود ایرانی ما اگر در اروپا می بود، حتماً به نام یک فیلسوف معروف می شد، چون او برای خودش یک نویسنده ای بود که مانند مترلینگ می توانست به همدیگر ببافد. ولی در ایران ما هیچ وقت این ها را به عنوان فیلسوف نمی شناسد و نمی توانند بشناسند.
آقای موریس مترلینگ در کتاب زنبور عسل اعجابها و شگفتی های زنبور عسل را بیان می کند ولی وقتی می رسد به این اعجابها که این معلومات از کجاست؟ می گوید: روح کندو وحی می کند. فکر کنید چقدر این حرف احمقانه است! کندو جز این زنبورهای عسل که چیزی نیست. اگر این زنبورهای عسل را بگیریم، کندو یک عده جمادات بیشتر نیست. روح کندو یعنی چه؟ می گوید: روح کندو به اینها الهام می کند. خوب روح کندو خودش از کجا فهمید؟ تازه روح کندو که از روح عسل بالاتر نیست. چرا این را می گوید؟ برای اینکه خدای ناخواسته مسئله خدا در میان نیاید و بعد نگویند آقای موریس مترلینگ! پس قطعاً خدایی در عالم وجود دارد و در این صورت قصه الف است و دنبالش ب و دنبالش ت و دنبالش ث و دنبالش ج و هزاران مسئولیت، و دیگر تو آقای موریس مترلینگ نمی توانی آزاد به آن گونه که دل خودت می خواهد زندگی کنی.
کودک باهوشی را به مدرسه بردند. معلم به او گفت: بگو الف سکوت کرد. معلم می گفت: این که ساده است بگو الف نمی گفت. هر چه معلم گفت بگو نگفت. دیگران آمدند، پدر و مادرش آمدند. بچه جان! تو که بچه باهوشی هستی، خوب می گوید الف بگو الف نمی گفت. آخر کار گفتند: چرا نمی گوئی؟ گفت: آخر اگر بگویم الف این جا که تمام نمی شود، باز می گوید بگو ب تا بگویم ب می گوید بگو ت بگویم ت می گوید بگو ث، از همان اول الف را نمی گویم که تا آخرش راحت باشم، زیرا مرا از مدرسه برمی دارید و خیالم راحت می شود، همین که بگویم الف دیگر از اینجا رفته ام تا آنجا که دوران جوانی من باید در مدرسه و مکتب صرف شود. حالا این آقای موریس مترلینگ برای فرار از اینکه فکر خدا در میان بیاید می گوید: روح کندوست که به زنبور عسل وحی می کند.

  • مm نصراصفهانی

امتیازات فرمان امام علی علیه السلام به مالک اشتر و اعلامیه حقوق بشر

مm نصراصفهانی | يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۴۷ ب.ظ
فرمان امام علی به مالک اشتر نسبت به اعلامیه جهانی حقوق بشر دارای امتیازاتی است. در سال 1948 میلادی مقداری مواد حقوقی به عنوان اعلامیه جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب 48 از 58 عضو آن زمان در سازمان ملل رسید، و 8 عضو دیگر (روسیه شوروی، بیلوروسی، اوکرائین، چکسلواکی، یوگوسلاوی، لهستان، آفریقای جنوبی و عربستان حجاز که هریک برای خود دلیلی داشت، به این اعلامیه رای ممتنع دادند، و رای مخالف وجود نداشت، البته برای بررسی علل به وجود آمدن این اعلامیه تحقیقاتی جداگانه مورد نیاز است ولی در این مقداری مشروح در معانی این اعلامیه بحث خواهیم کرد، امتیازات بسیار مهمی که فرمان مبارک اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد، فوق العاده جالب توجه است از آن جمله:
1- نخستین امتیاز در محتویات فرمان مبارک مشاهده می شود که هم کلیات حقوق زندگی اجتماعی انسان ها را در بر دارد و هم حقوق جان های آدمیان را که برای وصول به هدفی والاتر از زندگی طبیعی محض در این دنیا شگفته اند تامین می نماید. این همان مسئله رشد و کمال معنوی انسان ها است که مورد دستور و تاکید امیرالمومنین (ع) درفرمان مبارک است.
2-بنا به نقل «جرج جرداق» واضع اعلامیه جهانی حقوق بشر بیش از دو هزار متفکر جوامع و ملل مختلف دنیا بوده است، در صورتی که واضع فرمان مبارک یک نفر است که آن هم وجود نازنین امیر المومنین (ع) است.
3- اغلب وضع کنندگان اعلامیه مردمانی بوده اند که بار معیشت سالیان عمرشان را بر دوش ملل و جوامع خود حمل نموده، و بدون تحمل مشقت های تولید و استخراج معیشت از سنگلاخ طبیعت و روابط همنوعان خود، زندگی کرده اند، زندگی اینان کجا و زندگی واضع فرمان مبارک با کمر لیف خرمائی و کفش ها و پیراهن وصله خورده و تغذیه از نان جو و دیگر مواد پایین معیشت کجا؟!!
4- آگاهی و مراتب علمی و حکمی همه جانبه واضع فرمان مبارک درباره انسان به هیچ وجه با اطلاعات محدود واضعین اعلامیه که حقوقدانان معمولی بوده اند، قابل مقایسه نمی باشد حتی با قطع نظر از امامت و فوق طبیعی بودن پیشوایی آن بزرگوار، زیرا که او در همه ابعاد و طوفانهای زندگی، از کارگری در مزرعه و آبیاری آن و حفر چشمه های آب گرفته تا سخت ترین میدان های کارزار و محراب عبادت و مقام زمامداری با داشتن انواعی از قدرت، غوطه ور گشته و با ناب ترین و پر فروغ ترین چهره انسان کمال یافته بیرون آمده و در همه آن ابعاد و طوفانها علی بن ابیطالب (ع) بوده است، لذا مقام معرفتی و عملی و تکاپوی کمالی واضع فرمان مبارک به هیچ وجه با آن واضعین اعلامیه قابل مقایسه نمی باشد.
5- امیرالمومنین (ع) فرمان مبارک را در حدود 1329 سال پیش از زمان وضع اعلامیه صادر فرموده است
6- هزاران مجلد کتاب های مربوط به قانون و حقوق و دیگر قراردادهای اجتماعی و میلیونها مجلد کتاب مربوط به علوم انسانی در اختیار واضعین اعلامیه بوده است، آنان پس از بروز کاروانی انبوه از محصولات فکری نوابغ قرون و اعصار طولانی از «افلاطون» گرفته تا «ژان ژاک روسو» و «منتسکیو» و هزاران قانونگذار و حقوق دان اقدام به وضع اعلامیه کرده اند، در صورتی که امیرالمومنین (ع) یک معلم و مربی (پیامبر اعظم اسلام) و یک کتاب (قرآن) را در اختیار داشت.
7- شاید بتوان گفت: از با اهمیت ترین امتیازات فرمان مبارک این است که واضع فرمان مبارک یعنی امیرالمومنین (ع) پیش از همه تسلیم و مطیع فرمانی بوده است که خود آن را صادر فرموده است، یعنی آن بزرگ بزرگان در عین اعتلای مقام انسانی که داشته است و پس از پیامبر اکرم با شخصیت ترین و با عظمت ترین انسان تاریخ بوده در برابر قانونی که صادر فرموده همان تسلیم و خضوع را داشته است که از دیگر مردم جامعه آن را انتظار داشته است.
8- امتیازیست که همه آگاهان از وضع سیاسی و حقوقی شخصیت امیرالمومنین (ع) و دولت های امضا کننده اعلامیه جهانی حقوق بشر، می پذیرند و آن همان امتیازیست که آقای جرج جرداق تحت شماره (4) متذکر می شود و می گوید: اما تفاوت چهارم اینست که عمده و بزرگترین دولت های متحد که در وضع اعلامیه حقوق بشر شرکت نموده و آن را پذیرفته اند، همانان هستند که حقوق انسان ها را از آنان سلب می کنند. در صورتی که فرزند ابیطالب هر جا که قدم گذاشت و سخنش شنیده شد و شمشیرش با نور خورشید درخشیدن گرفت استبداد و انحصارطلبی را متلاشی ساخت، و زمین را برای حرکت انسان ها هموار نمود، سپس خودش در دفاع از حقوق افراد و جوامع شهید شد پس از آنکه در طول زندگیش هزار بار شهید شده بود.
منـابـع محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 109-110
  • مm نصراصفهانی

اسلام دین رحمانی، فقه انسانی

مm نصراصفهانی | شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۸ ق.ظ

یکی از پرسش‌های کلیدی که هر جریان فکری باید به آن پاسخ گوید، نحوة برخود با جریان‌های فکری رقیب یا مخالف خویش است. این پاسخ، دورنمایی که آن  جریان برای آینده ترسیم می‌کند را به خوبی روشن و قابل پیش‌بینی می‌سازد. در برابر پرسش فوق، همه جریان‌های فکری اسلامی، یک پاسخ آماده و واحد دارند که از قرآن کریم اخذ کرده‌اند و با خواندن این آیه: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ»[۱] (فتح،۲۹) برخورد با کافر را شدید و برخورد با خودی‌ها را محبت‌آمیز اعلام می‌کنند. زمانی که از فقها، مرزبندی روشنی، برای مشخص کردن کسانی‌که باید با آنان برخورد شدید داشت و کسانی‌که باید با آنان با رحمت و شفقت برخورد کرد، خواسته شود، پاسخ‌ها به این پرسش نه تنها یکسان نیست بلکه از کثرت شگفت آوری برخوردار است. اولین اختلاف در پاسخ به پرسش یاد شده مربوط به مواضع شیعه و سنی نسبت به یکدیگر است.

این نوشته سعی دارد که مواضع شیعه نسبت به مخالفان خود را بررسی و مطالعه کند. پاسخ‌های داده شده به این موضوع در شیعه را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد. نظر فقهای قبل از صفویه، بعد از صفویه و معاصر. دیدگاه اکثر فقهای معاصر کم و بیش ادامه دیدگاه دوران صفوی است چون مبانی آنها، مبانی واحدی است. با توجه به اینکه به نظر نگارنده، پاسخی که آیت الله منتظری در اواخر عمر خود به این پرسش داده‌اند را می‌توان طلیعة انقلابی در کل فقه شیعه دانست، لازم دید دیدگاه ایشان در این خصوص با دیگر فقها مقایسه کرده و آثار و لوازم آن را مورد بررسی دقیق قرار دهد. در این نوشتار ابتدا پاسخ پنج تن از فقهای عظام شیعه در سه قرن اخیر را جویا می‌شویم آنگاه دیدگاه فقیه عالیقدر را به عنوان ششمین نظر مطرح کرده و آثار و در انتها پیامدهای اجتماعی هر یک از آن نظریات را مورد بحث قرار خواهیم داد.

شیخ یوسف بحرانی (۱۱۰۷-۱۱۸۴ ه.ق)

صاحب «حدائق» در کتاب خویش بحث مفصلی در این خصوص دارد. عنوان بحث این است: «فی هجاء المؤمن و الغیبة و حکم غیبة المخالفین‌» یعنی در هجو و غیبت مؤمنین و حکم غیبت مخالفین. از نظر اکثریت قاطع فقهای شیعه، «مخالفین» طیف وسیعی از مسلمان و غیر مسلمان را تشکیل می‌دهند که همگی تنها یک وجه مشترک دارند و آن این است که شیعه دوازده امامی نیستند، اعم از اینکه شیعه سیزده امامی، یازده امامی، ده امامی، هفت امامیِ اسماعیلی، چهار امامیِ زیدی، خوارج، اهل سنت و مشرک و کافر و غیره باشند. از نظر آنان اطلاق «مؤمن»، تنها بر شیعه دوازده امامی مجاز است. «هجو» را بدگویی و بیان معایب در شعر و غیر شعر دانسته‌اند. «غیبت» را اظهار چیزی دانسته‌‌اند که در عین اینکه حق است یعنی در آن شخص وجود دارد، بیان آن باعث ناراحتی و موجب خشم فرد مقابل شود.

صاحب «حدائق»، هجو و غیبت شیعه دوازده امامی را مطلقاً حرام و هجو و غیبت و لعن غیر شیعه دوازده امامی را مطلقاً مجاز اعلام می‌کند. او بر شهید ثانی اعتراض کرده است وی نمی‌بایست غیبت و هجو فاسق مؤمن را جایز می‌دانست و شاید علت جواز غیبت او به جهت نهی از منکر بوده باشد. پس در این صورت چنین هجوی باید تنها محدود به همان حد عمل گنهکار باشد. به نظر ایشان مؤمن تنها شیعه دوازده امامی شناسنامه‌ای است که اگر فاسق هم باشد نباید هجو شود یا از وی غیبت شود.

محقّق اردبیلی (متوفای ۹۹۸ ه.ق) در کتاب «شرح ارشاد» خود نگاه انسانی‌تری به موضوع داشته است چون وی معتقد بوده است که ظاهر و عموم کتاب و سنت حاکی از آن است که هجو، غیبت و لعن مؤمن و غیر‌مؤمن یعنی همه مسلمانان حرام است، هرچند این امور را برای کافر بی‌اشکال دانسته است. به نظر او آبروی مسلمان، همچون خون و مال آنها محترم است چنانکه مصادره اموال و کشتن کافر هم بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشد، جایز نیست. مقدّس اردبیلی معتقد بود همانگونه که نمی‌توان مال مخالف را گرفت و قتل وی هم جایز نیست، خوردن آبروی او هم، که غیبت است، حرام است. البته به نظر وی عدم جواز غیبت مخالف دلیل بر درستی عقیده او نیست.[۲] این مواضع مقدس اردبیلی، بسیاری از فقها از جمله صاحب حدایق را آشفته ساخت و به خشم آورد به طوری که نوشت: ناپسندی کلام محقّق اردبیلی آنچنان گسترده و بدیهی است که قابل بیان نیست. او در کتاب «حدائق» شش دلیل در دیدگاه مقدّس اردبیلی آورده است: ۱- مسلمان بودن غیر شیعه دوازده امامی، قابل اثبات نیست و اخبار مستفیض عریض طویلی بر کفر آنان دلالت دارد. (ان ما ادعاه من الحکم بإسلامهم مردود، للأخبار المستفیضة و الآیات الطویلة العریضة، الدالة على الکفر) وی برای تأیید نظر خود اخباری را آورده است. ۲- به نظر او «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً» دلالت بر این دارد که غیبت برادر مؤمن جایز نیست و بین شیعه و مخالف شیعه که در وی بویی از ایمان نیست برادری، قابل اثبات نیست. اخبار مستفیضه دلالت بر این دارند که دشمنی با آنان و اعلام برائت از آنها شرعاً واجب است: (لاستفاضتها بوجوب معاداتهم، و البراءة منهم.) او در اینجا هم، روایات مدّ نظر خود را ذکر نموده است. ۳- به نظر ایشان با توجه به نصّ آیات و اخبار، که دلالت آن چون عین‌الیقین واضح و روشن است، امامت از اصول دین است و هیچ فرقی بین کسی که به خدای سبحان و رسول او (ص) کفر می‌ورزد با کسی که به ائمه (ع) کفر می‌ورزد وجود ندارد. بنابراین مخالفین شیعه کافر هستند و هیچ بویی از اسلام به هیچ وجه من الوجوه از آنها برنمی‌خیزد: (انک قد عرفت ان المخالف کافر، لاحظ له فی الإسلام بوجه من الوجوه) ۴- به نظر ایشان دلیل مقدّس اردبیلی برای نفی غیبت لفظ «مسلم» در روایات است، حال آنکه هر جا در روایات لفظ «مسلم» هست، باید حمل بر مؤمن می‌کرد و مؤمن هم جز بر شیعه دوازده امامی قابل اطلاق نیست. ۵- به نظر صاحب حدائق با توجه به روایات بسیار که به آن اشاره کرده است، زنازادگی مخالفین از بدیهیات است. ۶- به نظر او اینکه مقدس اردبیلی گفته است، گرفتن مال مخالفین و قتل آنها جایز نیست، سخن بی‌پایه‌ای است، چون به اقتضای کفر آنان و همچنین دلالت اخبار بسیار، گرفتن مال و کشتن آنان جایز است ولی این کار به شرط این است که امنیت جانی خود شیعیان به خطر نیفتد: (ان الاخبار قد جوزت قتله و أخذ ماله مع الأمن و عدم التقیة) اگر چنین نمی‌شود نه به دلیل حرام بودن آن بلکه تنها به دلیل تقیه است. روایاتی که صاحب حدائق در اینجا به آن استناد کرده است همه مربوط به ناصبی است. البته به نظر او کلیه کسانی که همه دوازده امام از اهل بیت را قبول نداشته باشند و امکان آگاهی از آن را هم داشته باشند، ناصبی هستند: «ان الناصب عبارة عن المخالف غیر المستضعف» وجه روشن‌تر ناصبی از نظر او کسی است که اعتقاد به تقدم امامت ابوبکر و عمر بر حضرت علی (ع) داشته باشد: «ان مظهر النصب و العداوة، هو القول بإمامة الأولین»[۳]

محمد حسن نجفی (۱۱۶۶- ۱۲۲۸ه.ق)

صاحب جواهر بر حرمت هجو مؤمن، ادعای اجماع کرده است و می‌گوید به همین دلیل هم آزار مؤمن، ظلم به مؤمن، هتک حرمت مؤمن، عیب جویی مؤمن، میل به افشای فحشای مؤمن، غیبت مؤمن و سخن چینی از او نیز حرام است چرا که جان و مال و آبروی مؤمن محترم است. ایشان می‌افزاید در صورتی که کسی در کتابی و دیوان اشعاری مؤمنی را هجو کرد، محو آن و انکار آن هجو، بر مسلمانان واجب کفایی است. منظور صاحب جواهر نیز از مؤمن در اینجا، شیعه دوازده امامی شناسنامه‌ای است چون از نظر او هجو شیعه دوازده امامی فاسق را، تنها می‌توان به جهت مصلحت بالاتری جایز دانست و جز برای نهی از منکر که مصلحتی بالاتر است، هجو او جایز نیست.

به نظر ایشان، شیعه فاسق و گنهکار به مراتب بهتر از مؤمن مسیحی یا یهودی و یا مشرکِ درستکار است. از نظر صاحب جواهر، هیچ اختلافی بین علمای شیعه در جواز بدگویی، سب، لعن و شماتت مشرکین وجود ندارد: «لا خلاف فی جواز هجوهم و سبهم و لعنهم و شتمهم» از این جهت فرقی هم نیست که مشرک با مسلمان در حال جنگ باشد یا جنگی هم در کار نباشد. به نظر صاحب جواهر غیر شیعه دوازده امامی هم از نظر فقهی به مشرکین ملحق است. او تفاوتی نیز بین مخالفین قائل نیست و همه را با مشرکین در کفر اسلامی و ایمانی متحد اعلام می‌کند. صاحب جواهر می‌نویسد: غیبت مخالفینِ منکرِ حتی یکی از ائمه (ع) جایز است، به دلیل آشکاری و ظاهر بودن فسق آنان، چون آن‌چه آنان بر آن هستند بدترین فسق بلکه کفر است و هر آن‌که چنین باشد غیبتش بی‌اشکال است چه در مورد آن‌چه مرتکب شده و چه در مورد آن‌چه مرتکب نشده است یعنی تهمت زدن به وی نیز جایز است. ایشان می‌گوید اگر با آنها معامله مسلمان می‌شود صرفاً از سرناچاری و ضرورت است. اگر تقیّه مانع نشود بد‌گویی علنی از آنان از بزرگ‌ترین عبادات است: (هجاوهم علی رووس الاشهاد من افضل العباده العباد ما لم تمنع التقیه) غیبت از مخالفین، سیرة مستمرّ شیعه، در همة اعصار و همه شهرها بوده است و چه کاغذهایی که از آن پر نشده است چرا که این کار برای آنان از بزرگ‌ترین عبادات و عاملی برای تقرّب محسوب می‌شده است به‌طوری‌که این کار از ضروریّات و قطعیّات محسوب می‌شود: (یمکن دعوی کون ذلک من الضروریات، فضلاً عن القطعیات.)

صاحب جواهر، از فتوای مقدّس اردبیلی که غیبت کلیة مسلمانان را حرام دانسته است، اظهار شگفتی می‌کند. او می‌گوید شاید این سخنان وی ناشی از شدت تقدّس و ورع وی بوده است، حال آنکه تقدّس ایجاب می‌کند که انسان خبیر، از هم پشت شدن نصوص بلکه تواتر اخبار، لعن، سب و شتم آنان را عین تقدّس بداند چون در این اخبار این افراد مجوس امت اسلامی معرفی شده و شرّ آنان از مسیحیان بیشتر و از سگ هم نجس‌تر هستند: (تظافرت به النصوص، بل تواترت من لعنهم و سبهم و شتمهم و کفرهم و انهم مجوس هذه الامه, و اشر من النصارا و انجس من کلاب). او با اشاره به برداشت مقدّس اردبیلی از آیه حرمت غیبت می‌نویسد: چگونه برادریِ بین مؤمن و مخالف قابل تصوّر است در حالی که روایات متواتر و جمع آیات دلالت بر دشمنی و برائت از آنان دارد: (کیف یتصور الاخوه بین المومنین و المخالف، بعد تواتر الروایات و تضافر الایات فی وجوب معاداتهم و البرائه منهم). در انتها صاحب جواهر اظهار تعجب کرده که چقدر دور است فاصله مقدّس اردبیلی و امثال خواجه نصیر و علّامه حلی که معتقد به لزوم کشتن مخالفین بودند. سپس اظهار تأسف کرده و می‌گوید: حیف از وقت و عمری که صاحب حدائق، صرف ردّ نظریات سخیف محقّق اردبیلی کرد.[۴]

شیخ مرتضی انصاری (۱۲۱۴-۱۲۸۱ه.ق)

هجو «مؤمن» از نظر شیخ انصاری به ادلّه اربعه، حرام است چنانکه عیب جویی، طعنه‌زنی، خوردن گوشت (غیبت)، ملامت، افشای راز مؤمن همه گناه کبیره هستند و مهلک. از نظر ایشان بیان عیوبی که وجود دارد و آن‌چه وجود ندارد «هجو» است و هجو منحصر به شعر نیست. به نظر ایشان، هجو فساق از مؤمنین نیز حرام است چون روایات دالّ بر هجو، مربوط به اشخاص خارج شده از ایمان و کسانی است که فسق و گناه علنی دارند. به نظر شیخ، هجو شیعه فاسقِ بدعت‌گذار جایز است البته به‌شرطی که، در هجو اکتفا به عیوبی شود که در او موجود است، چون بهتان زدن به شیعه فاسق جایز نیست و نسبت به او نباید مبالغه کرد.

از نظر شیخ، هجو مخالف جایز است چون اصولاً مخالف حرمت ندارد و بهتان زدن به غیرشیعه بی‌اشکال است چون مصلحت نفرت ایجاد کردن از بدعت‌گذار از مفسدة دروغ بیشتر است: «فإنّ مصلحة تنفیر الخلق عنهم أقوى من مفسدة الکذب»

شیخ انصاری در بخش دیگری از کتاب «مکاسب»، غیبت از مخالف را همچون لعن مخالف جایز می‌داند چون به نظر او برادریِ مطرح شده در آیه غیبت شامل کسانی که برائت از آنها واجب است نمی‌شود. به نظر او آن‌چه از روایات استفاده می‌شود این است احکام اسلامی بر مخالف بار نیست: «عدم جریان احکام الاسلام علیهم» مگر کمی از آن، که چاره‌ای از آن نباشد و نظام اسلامی بر هم نخورد.[۵]

چنانکه مشاهده شد، اخباری‌گری صاحب حدائق تأثیر خود را بر اصولیون بزرگی چون صاحب جواهر و شیخ انصاری گذاشت و عملاً اندیشه اصولی مقدّس اردبیلی از صحنة فقه شیعه رخت بربست. از آن به بعد دیگران که در حوزه‌های علمیه مشغول درس خارج جواهر و مکاسب شدند تغییر محسوسی در نظرات صاحب جواهر یا شیخ انصاری ندادند. بد نیست در اینجا نظریات دو نفر از تأثیرگذارترین شخصیت‌های فقهی معاصر یعنی آیت الله خوئی و امام خمینی (ره) را هم به صورت مختصر بررسی کنیم.

آیت الله سید ابوالقاسم خویی (۱۲۷۸- ۱۳۷۱ه.ق)

آقای خویی شدت و حدّت مواضع سنتی فقها را نسبت به مخالفین حفظ کردند. به نظر ایشان هم مؤمن شخصی است که تنها به ائمه دوازده‌گانه ایمان داشته باشد و از اعوان و انصار آنان باشد و اگر تنها یکی از آنها را قبول نداشته باشد، غیبت وی جایز می‌شود: به نظر ایشان هجو، لعن، برائت، دشنام بسیار و تهمت بر آنها جایز است: (جواز لعن المخالفین، و وجوب البراءة منهم، و إکثار السب علیهم، و اتهامهم، و الوقیعة فیهم: أی غیبتهم.) از نظر ایشان در کفر این افراد شکی وجود ندارد چون بر طبق اخبار متواتر انکار ولایت ائمه (ع) حتی یکی از آنها و اعتقاد به خلافت غیر آنها و عقاید مخالف آنان مثل جبر و غیره همه موجب کفر، شرک و زندقه است: (بل لا شبهة فی کفرهم، لأن إنکار الولایة و الأئمة حتى الواحد منهم، و الاعتقاد بخلافة غیرهم، و بالعقائد الخرافیة، کالجبر و نحوه یوجب الکفر و الزندقة.) چنانکه که در روایات هست که ناصب اهل بیت، از یهود و نصارا بدتر است. خداوند پلیدتر از سگ خلق نکرده است و ناصب اهل بیت، از سگ پست‌تر و نجس‌تر است: (الناصب لنا أهل البیت شر من الیهود و النصارى، و أهون من الکلب، و أنه تعالى لم یخلق خلقا أنجس من الکلب، و أن الناصب لنا أهل البیت لأنجس منه.) به نظر آقای خوئی، غیبت آنان کمتر چیزی است که روایات بر آن به روشنی دلالت دارد. دلیل ایشان بر جواز غیبت مخالفان، سیره مستمر بین عوام و علمای شیعه است. سب و لعن ایشان در همه اعصار و امصار برای شیعه جایز و از ضروریات بوده است: (قیام السیرة المستمرة بین عوام الشیعة و علمائهم على غیبة المخالفین، بل سبهم و لعنهم فی جمیع الأعصار و الأمصار. بل فی الجواهر أن جواز ذلک من الضروریات‌) ایشان به کار بردن اصطلاح مسلمانی برای آنان را نوعی تقیه و تنها برای آسان شدن کار مسلمانان و حفظ جان شیعه دانسته‌اند. به نظر ایشان غیر شیعه دوازده امامی، فسقشان ظاهر و اعمالشان باطل است و هیچ برادری و پیوندی بین شیعه و آنان قابل تصور نیست.[۶]

امام خمینی (۱۲۸۱-۱۳۶۸ه.ق)

شدت موضع گیری امام خمینی در تئوری نسبت به دیگر علما کمتر و در عمل بسیار کم بود. این موضع به ویژه بعد از انقلاب تغییر محسوسی داشت. امام خمینی هم در خارج درس مکاسب خود، غیبت مؤمن را حرام ولی غیبت مخالف را جایز می‌دانند مگر به دلیل تقیه یا ملاحظه اموری دیگر. ایشان در نقدی به صاحب حدائق عنوان می‌کنند و می‌گویند: ما با صاحب حدائق در کافر یا مشرک قلمداد کردن مخالفان موافق نیستیم. نجاست آنها را نیز قبول نداریم چون اسلام با شهادتین ثابت می‌شود و برای مسلمانی ولایت اهل بیت شرط نیست. البته به نظر ایشان آنان مؤمن نیستند چون ایمان تا قبل از فوت رسول الله در اعتقاد به خدا و رسول خدا (ص) محدود می‌شد و بعد از پیامبر (ص) اعتقاد به امیر المؤمنین (ع) هم به موضوع ایمان افزوده شده است، بنابراین چون غیبت مؤمنان جایز نیست تنها غیبت شیعیان جایز نخواهد بود. به نظر ایشان غیر ما برادر ما نیستند ولو اینکه مسلمان هستند: «فغیرنا لیسوا بإخواننا و إن کانوا مسلمین» چون اخبار و روایات و اصول مذهب، برادری بین ما و اهل سنت را اثبات نمی‌کند. بین ما و آنها نه تنها برادری وجود ندارد، بلکه برائت از آنان و مذهب آنان و ائمه آنان بر ما واجب است: «الأخ لا تشملهم أیضا لعدم الأخوّة بیننا و بینهم بعد وجوب البراءة عنهم و عن مذهبهم و عن أئمّتهم، کما تدلّ علیه الأخبار و اقتضته أصول المذهب.» ایشان با استناد به سخنان صاحب جواهر می‌فرمایند: بنا بر آن‌چه ضروری مذهب ماست اهل سنت هیچ احترامی ندارند: «فلا شبهة فی عدم احترامهم بل هو من ضروریّ المذهب کما قال المحقّقون.» ظاهر ادلّه هم به نظر ایشان بر جواز افترا و قذف آنها دلالت دارد ولو مشکل بتوان آن را قبول کرد لذا افترا و قذف آنان انجام نشود بهتر است، با وجودی که سیرة قائم در عصر غیبت بر جواز افترا و قذف بوده است. با توجه به این تردیدها به نظر می‌رسد که ایشان فضا را مناسب بحث نمی‌دیدند لذا اظهار می‌کنند که صاحب جواهر خوب گفته است که بحث زیاد در مورد آنان تلف کردن عمر در واضحات است.[۷]

این سخنان امام مربوط به قبل از انقلاب بود اما در طول رهبری کشور ایشان به خوبی دریافته بودند که با این دیدگاه‌ها در نظام سیاسی بخشی از آن را اهل سنت تشکیل می‌دهند و باید با کشورهای مسلمان و غیر مسلمان تعامل سازنده داشت، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. ایشان نتیجه عمر فقهی و تجربیات اجرایی و سیاسی خود را در اواخر عمر در یک جمله خلاصه کرد و آن این بود که «روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعالت نداشته باشد، نمی‌تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست.» (صحیفه نور، ج۲۱، ص۱۰۰)

آیت الله منتظری (۱۳۰۱-۱۳۸۸)

کار نیمه تمام امام خمینی را شاگرد برجسته و حاصل عمر، ایشان تا حد قابل قبولی به انجام رسانید. با وجودی که عمر استاد به ایشان اجازه نداد تا فقه انسانی خود را کاملاً تدوین کنند با این حال، ایشان چه در زمانی که به بحث مکاسب محرمه شیخ انصاری مشغول شدند و چه در مصاحبه‌های پراکنده اواخر عمر‌، اصول اندیشه فقهی خود را که مبنایی نو در اندیشه فقهی شیعه محسوب می‌شود را مطرح کردند. ایشان در کتاب «انتقاد از خود» از اولین چیزی که اظهار تاسف می‌کنند این است که چرا دیر مبانی حقوق انسانی را وارد فقه کردند. ایشان می‌نویسند: «در بعد علمی یکی از مهم‌ترین اشتباهات ما این بود که حقوق انسان به ما هو انسان را در تحقیقات فقهی مورد عنایت قرار ندادیم و از سنت سلف صالح خود پیروی کردیم و برخی از بحث‌ها در باره کرامت و حقوق ذاتی بشر را سوغات غرب دانستیم، در حالی که بسیاری از این مسائل مأخوذ از شرع بلکه مورد تاکید آیات و روایات است و برخی دیگر لازم است مورد تحقیق و بررسی دقیق گیرد. من در آخرین درسهای خارج خود به طور گذرا به این مهم اشاره کردم.» (کتاب انتقاد از خود، ص۵۳) اصولی که ایشان به آن رسیده بود با اینکه از نظر مبنا با دیدگاه فقهای عظام گذشته یکی نبود ولی از نظر روش، خارج از روش فقهی و اجتهادی شیعه نبود بلکه دقیقاً مبتنی بر روش سنتی انجام گرفت.

ایشان در ضمن بحث از حرمت سب مؤمن، در درس مکاسب با فتوای جواز سب، هجا، هتک و غیبت غیر شیعة دوازده امامی شیخ انصاری و صاحب جواهر که با ارزش‌های پذیرفته شده ایشان از محکمات قرآن سازگار نبود، مواجه شدند. ایشان پس از  طرح نظرات آنان با اشاره به سخنان صاحب جواهر، سوالاتی را که ذهنشان را در خصوص هجو غیر مؤمن می‌گزید را چنین مطرح کردند: آیا نمی‌توان موارد جواز سب یا لعن در روایات را جزء موارد استثنایی تلقی کرد، نه مربوط به کل غیر شیعه دوازده امامی؟ آیا «انسان به ما هو انسان» حق و حرمتی از نظر جان و مال و آبرو ندارد و تنها ارزش موجود در جهان «ایمان» است؟ آری، ما ارزش ایمان را برای آخرت می‌پذیریم ولی از نظرحقوقی شهروندی و حقوق اجتماعی آیا فقط «مؤمن» حق دارد و بقیه انسانها هیچ حقی ندارند؟ چگونه می‌توان مال کافری که زحمت کشیده و چیزی را اختراع کرده است، محترم ندانست؟ آیا به جای تشکر از یک مخترع باید او را لعن کرد؟ آیا اگر انسانی به هیچ‌کس آزاری نرساند و رفتار معقولی هم داشت، حرمت ندارد و باید سب شود؟ آیا این فقه برای امروز قابل اجراست و مسلمانان از فقیه، فقه هزار سال قبل را می‌خواهند یا فقه امروزی را طالبند که حلال مشکلات امروز جامعه اسلامی باشد؟ خود ایشان در پاسخ می گویند: صاحب جواهر خیلی اصرار دارد که «غیرمؤمن» حرمت ندارد ولی ما می‌گوییم «انسانی» که گل سرسبد خلقت است حرمت دارد.[۸] (تقریر مکاسب، ص ۱۹-۳۰) به نظر ایشان آنگونه که از آیات و روایات استفاده می‌شود، انسان به ما هو انسان محترم است و دارای حقوق شهروندی است. از آیات و روایات اینگونه استفاده می‌شود که هجو و سب انسان به ما هو انسان حرام است مگر در موارد استثنایی و این استثنا هم شامل مؤمن و غیرمؤمن با هم است. (تقریر مکاسب، ص۱۹)

مهم‌ترین دلیل فقیه عالیقدر محکمات قرآن است، که متشابهات را به آن ارجاع داده‌اند از جمله این آیه از قرآن که: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً»  (اسراء، ۷۰) از نظر آیت الله صریح آیه فوق آن است که انسان ذاتاً نزد خدا احترام دارد. بنی‌آ‌دم تنها به اعتبار این که بنی‌آدم هستند، کرامت دارند. پس انسان به ما هو انسان شرافت دارد ولو این که این انسان کافر باشد. (تقریر مکاسب، ، ص۱۷) به نظر ایشان در قرآن دو نوع کرامت برای انسان درنظر گرفته شده است یکی کرامت اولیه ذاتی که «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ» بر آن دلالت دارد و دیگری کرامت ثانوی اکتسابی که «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات، ۱۳) بر آن دلالت دارد. بر طبق این آیه کسی که دین حق را قبول کند و دارای تقوای بیشتر باشد نزد خدا از درجات معنوی بیشتری برخوردار است و آنکه از بین ادیاد، دین بهتر را برگزیند از همین کرامت بهره بیشتر دارد. (پرسشهای دینی، ص۱۰۴-۱۰۵) کرامت ثانوی اکتسابی حاصل تلاش در کسب علم، عمل و تحصیل اخلاق حسنه است که از آن به «تقوا» و «قرب به خدا» تعبیر شده است. (همان، ص۳۸۲) به نظر ایشان دلالت آیه «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ» بر کرامت انسان بدیهی است ولی آیاتی دیگری که می‌توان به عنوان پشتوانه کرامت ذاتی به آن توجه کرد عبارت هستند از: ۱) وجود «روح الهی» در انسان. ۲)  احسن الخالقین بودن خداوند به خاطر خلقت «احسن المخلوقین» بودن انسان. ۳) مقام «خلیفة الهی» او است که سبب شد آدم به عنوان انسان، شایسته تکریم و تعظیم ۴) «مسجود فرشتگان» شود. (پرسشهای دینی، ص۱۷)

برداشت عمومی ایشان از آیات و روایات این است که: اسلام برای انسان با قطع نظر از رنگ، نژاد، زبان و مذهب حقوقی قائل است. این حقوق بعضاً طبیعی و فطری است مانند: حق حیات، حق فکرکردن و اظهار آن حق، حق انتخاب شغل، مسکن، همسر و نظایر این‌ها. بعضی از این حقوق هم که طبیعی نیست اجتماعی و مدنی است. در حقوق طبیعی همه افراد مساوی هستند اما در حقوق اجتماعی و مدنی ممکن است چنین نباشد چون بخشی از آن حقوق ناشی از تفاوت افراد در خلقت و استعداد‌های خدادادی و برخی مربوط به تلاش و فعالیت علمی و عملی افراد است. این‌گونه حقوق معمولاً منشا تکالیف و مسئولیت های اجتماعی است. (استفتائات، نشر سایه، ۱۳۸۳، ج۲، ص۴۳۰) از نظر ایشان حقوق بشر و کرامت ذاتی انسان دو اصل مورد احترام و مقبول اسلام است.  (مجازات های اسلامی و حقوق بشر، پاسخ به پرسش های دینی، ۱۳۸۹، ص۸۲)

نتیجه اینکه کرامت ذاتی انسانی، که به اصول انسانیت پاینده است، مستلزم یک سری حقوق مشترک اجتماعی برای «انسان» است. در این جهت تفاوتی بین مسلمان و غیرمسلمان وجود ندارد و انسانی که ایمان قوی‌تری دارد و از این حیث کامل‌تر است از حقوق بیشتری برخوردار نیست. (پاسخ به پرسش‌های دینی، ص ۷۷-۷۸) عرصه ارزش معنوی، ربطی به عرصه حقوقی ندارد به این معنا که ارزش معنوی فرد ( تقوا ) برای او حق ویژه و بیشتری در طبیعت یا جامعه، و از نظر قوانین ایجاد  نمی‌کند. (استفتائات، نشر سایه، ۱۳۸۳، ج۲، ص۴۳۱)

چنانکه امیرالمؤمنین (ع) هم انسان‌ها را دو صنف می‌کردند: یکی برادری دینی و دیگری هم‌نوع بودن بود و به مالک اشتر می‌فرمایند که باید احترام هر دو گروه را داشت: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» (نامه ۵۳) (تقریر مکاسب، ص۱۸) به نظر حضرت علی (ع) هم نوع بودن معادل هم کیش بودن است. (پاسخ به پرسش‌های دینی، ص۷۱) اینکه امام می فرمایند: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ» یعنی از عمق جان خویش مردم را دوست بدار، و قید اسلام در اینجا مدخلیت ندارد. (تقریر مکاسب، ص۱۸( قاعدتاً از روی تقیه هم نمی‌باید باشد.

با توجه به این مقدمات به نظر آیت الله، سب کردن انسان نزد خدا، چه نسبت به مؤمن چه غیرمؤمن، مذموم است. (تقریر مکاسب، ص ۱۷) ادله‌ای که ایشان برای این ادعای خود اقامه کرده ‌است قرآن، سنت و عقل است.

قرآن

۱- انسان صرف نظر از این که چه عقیده‌ای داشته باشد، احسن مخلوقات است: «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» (مؤمنون،۱۴) چگونه می‌توان به چنین مخلوقی تحقیر و توهین روا داشت. (تقریر مکاسب، ص ۲۲ و۲۳)

۲- سب از آشکارترین اموری است که موجب فتنه و عداوت می‌شود و لذا نزد خدا منفور است: «وَ قُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا» (اسرار، ۵۳) (تقریر مکاسب، ص ۲۲ و۲۳)

۳- قرآن کریم می‌فرماید مشرکین را سب نکنید: «وَ لاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ» ( انعام ، ۱۰۸) (پاسخ به پرسش‌های دینی، ص ۱۴۴)

۴- تنقیص دیگران و سب دیگران از آشکارترین مصادیق لغو است و مؤمن مرتکب چنین لغوی نمی‌شود: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (مؤمنون، ۳) اقتضای ایمان این است که مؤمن احدی را سب نکند. (تقریر مکاسب، ص۲۳)

۵- بر طبق این آیه «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ»  (همزه، ۲) هرکس که همز و لمز کند یعنی پشت سر کسی یا رو در روی کسی او را شماتت کند کار ناپسندی انجام داده است.

۶- فقیه عالیقدر به نحو کلی یک مبنای اساسی از قرآن دارند و آن اصل رعایت انصاف و قسط نسبت به کلیه انسانها است. بر اساس این آیه از قرآن که: «لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ، إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنه، ۸ و ۹) یعنی خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند باز نمى‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید زیرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد، فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى‏دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‏هایتان بیرون رانده و در بیرون ‏راندنتان با یکدیگر همپشتى کرده‏اند و هر کس آنان را به دوستى گیرد آنان همان ستمگرانند. به نظر علّامه طباطبایی این آیه که مایه هم زیستی مسالمت آمیز همه انسانهاست بر اساس همان نگاه فقهی رایج با این آیه که بر طبل جنگ دائمی می‌کوبد یعنی این آیه نسخ شده است که: «فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَ آتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (توبه، ۵) یعنی چون ماه‏هاى حرام سپرى شد مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند راه برایشان گشاده گردانید زیرا خدا آمرزنده مهربان است. از نظر فقیه عالیقدر آیه نسخ نشده است چون در این صورت با بخش زیادی از آیات، از جمله سوره ممتحنه یاد شده، که احسان به کفاری را که متعرّض قتال با مسلمانان یا اخراج آنان از دیارشان و یا کمک به اخراج آنان نکرده‌اند را، مجاز می‌شمارد بلکه به آن ترغیب می‌کند، متعارض خواهد بود. ایشان می‌افزاید در صورت نسخ هم باید گفت نمی‌توان با کفاری که هیچ تعرضی به مسلمانان نداشته‌اند ابتدائاً و فقط به دلایل اعتقادی، به جنگ و قتال پرداخت. در این صورت «لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه، ۲۲) و امرت لاعدل بینکم و انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق که با تحمیل عقیده و جنگ و زور و کشورگشایی هرگز سازگار نیست، چه باید کرد؟  (حکومت دینی و حقوق انسانی، ص۶۶)

سنت

۱- در روایت صحیح ابی بصیر از رسول الله (ص) است که: «لا تسبوا الناس فتکسبوا العداوة منهم» ظاهر روایت گویای آن است که نهی ارشادی یعنی توصیه پیامبر (ص) اخلاقی است و ما را نسبت به عواقب عمل که عداوت و دشمنی است هشدار می‌دهد.  (تقریر مکاسب، ص ۱۸)

۲- در صحیحه ابن حجاج از امام در مورد دو نفر که یکدیگر را سب می‌کنند استفتا می‌شود؟ حضرت می‌فرمایند‌: آنکه شروع کننده است ظالم‌تر است: «فی رجلین یتسابان؟ قال البادی منهما اظلم» پس هر یک از سب کنندگان ظالم هستند. در آن قید مؤمن یا مسلمان ندارد. (تقریر مکاسب، ص ۲۳)

۳- در نهج البلاغه است که عدوای از اصحاب در جنگ با معاویه اهل شام را سب می‌کردند: امام فرمودند: من خوش ندارم که آنها را سب کنید: إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی اَلْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی اَلْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اَللَّهُمَّ اِحْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا» ( نهج البلاغه، ۲۰۶) به جای سب دعا کنید خونریزی نشود.

۴- پیشانی پیامبر را می‌شکنند و پیامبر دست به دعا بر می‌دارد که خدایا اینان نمی‌فهمند: اللهم فانه لایعلمون. حضرت آنان را سب نمی‌کند. (تقریر مکاسب، ص ۳۵ (هدف پیامبر اکرم (ص) ارتقاء کرامت های اخلاقی است.

هرفردی با آبرو و حیثیت اجتماعی خود می‌تواند منشا برکات و خدمات فراوانی در جامعه باشد. خرد کردن شخصیت اجتماعی هر فردی در ردیف اعدام فیزیکی او است. (پاسخ به پرسش‌های دینی، ص ۱۴۴)

عقل

۱- سب به حکم عقل، قبیح است و بر اساس قاعدة ملازمه حرام است. (تقریر مکاسب، ص۲۲) پس به حکم اینکه «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» سب و بد از دیگران قبح است و در آن عقل تفاوتی بین مؤمن و غیر مؤمن نمی‌گذارد.

۲- «آن‌چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران نیز نپسند»، شامل کافر و مشرک و غیره هم هست لذا همانگونه که دوست نمی‌داریم به مقدسات ما بد گفته شود نباید به مقدسات آنها بد بگویم و با خود آنان نیز باید با اخلاق خوب برخورد کنیم. (پاسخ به پرسش های دینی، ص ۱۴۴)

بیشترین تکیه فقهای سنتی شیعه در مورد سب، هجو، تهمت و غیبت مخالف، روایاتی است که فقها نسبت به آن ادعای تواتر کرده‌اند. فقیه عالیقدر در این خصوص می‌فرمایند: آیت الله خوئی گفته‌اند که روایات در این مورد متواتر است ولی ما یک روایت بیشتر نیافتیم که «باهتوهم» داشته باشد و این هم به معنای مباحثه برای مبهوت کردن است. آقای خوئی «باهتو» به معنای خلاف واقع نسبت دادن را مسلّم گرفته است. من همه روایات را در وسائل، کافی و مستدرک دیده‌ام. ما یک روایت صحیح بیشتر نیافتیم که «باهتوهم» داشته باشد و این هم به معنای مباحثه برای مبهوت‌کردن آنها است. (تقریر مکاسب، ص ۳۵) درمورد اهل بدعت «فاظهروا البرائة» زیاد داریم یعنی اظهار برائت کنید. یعنی همنشین آنان نشوید و از آنان دوری کنید ولی این که او را زیاد فحش دهید روایتی جز این یک روایت نیست: « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلَا یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یَحْذَرَهُمُ.» این روایت مربوط به کسانی است در صدد خاموش کردن نور اسلام هستند و مانع هستند تا دیگران به حقیقت دست پیدا کنند. «باهتو» دو معنا دارد یکی تهمت زدن و معنای دیگر آن مبهوت کردن است تا طمع نکند که در اسلام فساد کند. به نظر ما باهتوه مثل این آیه از قرآن است «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (بقره، ۱۸۵) و این هم مربوط به کسی است که قصد داشته باشد که در اسلام فساد ایجاد کند. مُبدع یا بدعتگذار در اینجا کسی است که می‌خواهد به اصل اسلام ضربه بزند. اما اگر یک مسأله اختلافی را مطرح کند که بدعت نیست. کاشف الغطا گفته است که اشرار مؤمن هم سبشان جایز نیست. (تقریر مکاسب، ص ۳۲). بدعت هم در جایی است که چیزی ضروری دین باشد چیزی که از ضروریات نیست، شخص، مُبدع تلقی نمی‌شود تا مشمول این روایت شود. اینجا که شک داریم کدام معنا را بگیریم، اصل عدم جواز سب است. علاوه بر این تشخیص مبدع بعد از پیامبر(ص) با جانشین پیامبر است لذا نمی‌توان گفت که هر کسی نسبت به هر نویسنده‌ای یا شخصی بتواند به عنوان مبدع اقدام کند. احکام اسلامی، عام مجموعی است یعنی می‌گوید باید چنین شود، نه اینکه هر کسی چنین کند. اینجا حاکم اسلامی باید نسبت به مبدع چنین کند. (تقریر مکاسب، ص ۳۳)

مرحوم ایت الله بروجردی می‌فرمود: با یک روایت ولو صحیح نمی‌توان فتوا داد. أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ بَاهِتُوهُمْ، در هیچ روایتی دیگر نیامده است. روشن نیست که آیا این روایت دقیقاً با همین تعابیر به کار رفته است یا خیر؟ اگر روایات زیاد بود می‌شد حدس زد ولی با یک روایت نه. نمی‌شود با یک روایت آیه قرآن: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ» (اسراء، ۷۰) را کنار بگذاریم. (تقریر مکاسب، ص۳۴)

تناقض درونی در این دیدگاه آیت الله منتظری به ویژه از زمانی که این مبنا را پذیرفتند به ندرت قابل مشاهده است و ایشان لوازم منطقی این دیدگاه را نیز پذیرفتند و بر مبنای آن فتوا دادند که بر خورد با مخالف جهت سرکوب عقیده انحرافی و وادار کردن مردم کافر به عقیده توحید و یا کشورگشایی و توسعه قلمرو حکومت اسلامی در اسلام وجود ندارد و اساساً در قرآن جهاد ابتدایی به آن معنا وجود ندارد. دستور جهاد و قتال پس از شروع قتال توسط دشمنان یا نقض پیمان و اخراج پیامبر (ص) از مکه و ایجاد فتنه نظامی و برای نجات مظلومان از دست ظالمان بوده است. (حکومت دینی و حقوق انسانی، ص۶۰) با توجه به اینکه امروزه کشورها قانون عدم دخالت در امور دیگر کشورها را امضا کرده‌اند حمایت از مظلومان را باید از طریقی غیر از دخالت نظامی انجام دهند چون مخالفت با معاهدات تعهد شده حرام است. (حکومت دینی و حقوق انسانی، ص۶۷ و ۷۳) برخورد و مقابله و مقاتله نسبت به مخالف در جایی است که مخالفین اقدام به اعمالی می کردند که حقوق دیگران را پایمال نموده و متعرض جان و مال یا ناموس مردم می شد. (حکومت دینی و حقوق انسانی، ص۵۰) ایشان معتقد هستند که اهل کتاب بالذات پاک هستند. (استفتائات ج۱، ص ۱۶۹) یا با اینکه بهائی‌ها اهل کتاب نیستند و احکام آنها را ندارند ولی آنان نیز مانند مانند سایر شهروندان انسان هستند و کسی حق ندارد بدون ارتکاب جرمی مزاحمتی برای آنان ایجاد کند. (استفتائات، ج ۳ ص ۴۱۳ و پاسخ به پرسش های دینی، ص۱۰۶)

نکته بسیار مهم در نوع برخورد با مخالفین چنانکه گفته شد، به نظر نگارنده آثار و چشم اندازی است که عمل به آن، جامعه را گرفتار خود می‌سازد و این نکته‌ای بود که فقیه عالیقدر هم به آن اشاره داشتند. ایشان می گویند: آیت الله خویی متوجه نیست که اگر به کسی تهمت زدیم و بعد مردم متوجه شدند ما بهتان زده‌ایم چه می‌شود. در این صورت مردم طرفدار شخص بدعت گزار می‌شوند و او را مظلوم می‌دانند. (تقریر مکاسب، ص ۳۵) آنان باید توجه کنند که پس از کشف خلاف، چه آثار سوئی برای اهل حق ایجاد شده و مقام و اعتبار و جایگاه آنان تا چه حد سقوط و تزلزل پیدا می‌کند.

کافی است که نظام از رسانه‌های خصوصی مثل منبرها و یا رسانه‌های عمومی مثل روزنامه‌ها و رادیو تلوزیون، بخواهد شیوه فقهایی غیر از آیت الله منتظری را پیشه خود سازند؛ در این صورت آنان چگونه می‌توانند اعتماد افکار عمومی را به خود جلب کنند. دیگر چه کسی روایات آنان نسبت به مخالفین را باور خواهد کرد و به اخبار و تحلیل‌های آنها اعتماد خواهد نمود. اجرایی شدن چنین فقهی چه آشوب، بحران و بی‌اعتمادی به بار خواهد آورد.

باز شدن راه فحش، لعن، نفرین تهمت و دیگر بداخلاقی‌ها، دیگر چه چیزی را برای هدف بعثت رسول خدا (ص) به جای می‌گذارد که می‌خواست خود و امتش کرامت‌های اخلاقی را تکمیل کنند. آیا با روش باطل می‌توان به حق رسید و هدف وسیله را توجیه می‌کند؟ در این صورت هر کس می‌خواهد مخالف خود را با تهمت و افترا از میدان به در کند و هتک حرمت و اسرار پنهان مردم آفتابی شود و چون طرف مقابل هم دست بسته نیست حرمتی برای مؤمن و غیر‌مؤمن و هیچ انسانی باقی نخواهد ماند.

به نظر می‌رسد شدّت و حدّت این فتاوا به تحریک دولت صفوی و در مقابل دولت رقیب خود یعنی دولت عثمانی انجام شده است. زمانی که محقق کرکی برای خوشایند شاه طهماسب صفوی کتاب «اسرار اللاهوت فی وجوب لعن الجبت و الطاغوت» را نوشت و همراهان وی به نوشته صاحب روضات الجنات در شرح حال ایشان، در کوچه و خیابان به بنی تیم و عدی لعن می‌فرستادند و معروف شده بود که شیعه مذهب جدیدی آورده است. خطر این فتاوا تنها شرایط بسیار مناسبی را برای فساد جامعه و گسترش جرم و جنایت و جنگ و خونریزی بین مسلمانان فراهم خواهد کرد، چنانکه امروز هم در خاورمیانه شاهد آن هستیم. چگونه ما ادعای حسن و قبح عقلی داریم و دروغی و تهمتی که ذاتا قبیح است را تنها حرمتش را اختصاص به شیعه دوازده امامی می‌دهیم؟ می‌خواهیم با غیر شیعه دوازده امامی مثل زیدی یمنی، اسماعیلی لبنانی، علوی سوری، وهابی عربستانی، سنی ایرانی، پاکستانی و فلسطینی، مشرک ژاپنی، چینی، هندی، مسیحی و یهودی اروپایی و آمریکایی چگونه تعامل کنیم. آیا باید آنان را مستحق سب، لعن، هجو، غیبت و تهمت بدانیم یا با آنان همچون یک انسان محترم برخورد کنیم تا آنها نیز با ما همچون انسانی محترم تعامل کنند.

آری، زمان جنگ  و رویارویی اقتضائات خاص خود را دارد و به نظر می‌رسد همه آیات و روایاتی که در آن توصیه به برخورد تند و خشن با مخالف شده است هم مربوط به همان شرایط استثنایی رویارویی و بر اساس قاعده مقابله به مثل بوده است اما ما نباید خشونت در اسلام را به عنوان قاعده تبلیغ کنیم بلکه باید راه آیت الله منتظری در دین رحمانی و فقه انسانی را پی گرفته و تکمیل کنیم.

البته که نباید پیگیری دین رحمانی و فقه انسانی به این صورت انجام گیرد که به همه جریان‌های فکری مخالف نمره صد داده شود. نمرات افراد همیشه بین صفر و صد است. طیفی نگاه نکردن آفتی است که متاسفانه همه کم و بیش گرفتار آن هستیم. شیوه فقهای گذشته این بود که به یک‌باره مرز قاطعی می‌کشیدند و می‌گفتند هر کس حتی یک امام را انکار کند نمره‌اش صفر است. کافر، مشرک، ناپاک، جایز القتل، جایز اللعن، قذف، غیبت، تهمت و غیره است. این نوع برخورد با شیوه قرآنی سازگار نیست. زمانی که گفته می‌شود «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ»[۹] (فتح، ۲۹) به این معنا نیست که انسان‌ها را به دو دسته مؤمن و کافر تقسیم کنیم و با همه مؤمنان با هر میزان وجه مشترک رحمت و شفقت و با همه کافران بدون در نظر گرفتن وجوه مشترک با شدت و حدّت برخورد کنیم چون کفر، شرک، نفاق و ایمان، توحید، صداقت و انسانیت ذو مراتب است. نوع برخورد با افراد، به میزان مراتب کفر و ایمان باید متفاوت باشد. علاوه بر این تنها ارزش و ضد ارزش در اسلام کفر و ایمان نیست و وجوه مشترک انسانی هم خود ارزش والایی است. خداوند برای انسان به ما هو انسان ارزش، شرافت و کرامت قائل است. زمانی که قرآن کریم می‌فرماید اگر پدر و مادر شما مشرک بودند و خواستند شما را به شرک متمایل کنند از آنها اطاعت نکنید و زیر بار زور نروید، نمی‌فرماید که با آنان با شدت هم برخورد کنید بلکه می‌فرماید حق ندارید که انسانیت را زیر پا بگذارید و با آنها برخورد غیر انسانی داشته باشید، باید با آنان برخورد پسندیده و انسانی داشته باشید: «وَ إِن جَاهَدَاکَ عَلى أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا» (لقمان، ۱۵) این آیه به معنای این نیست که این حکم اختصاص به پدر و مادر دارد و عمو و خاله و دایی و همسر و فرزند و همسایه و همشهری و هم‌نوع را شامل نمی‌شود. آری همین پدر و مادر و عمو و خاله و همنوع اگر خواستند با زور سلاح شما را به شرک مجبور کنند باز شما نپذیرید و از حق آزادی دین و کرامت خود با سلاح دفاع کنید. زمانی که گفته می‌شود: «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ» (ضحی، ۹-۱۰) در مورد خانواده یتیم و نیازمند مشرک و کافر  و مؤمن فرمان می‌دهد. بنابراین اساس برخورد و میران رحمت و شدت باید بر میزان وجوه مشترک استوار باشد. هر چه وجوه ایمانی و انسانی بیشتر شفقت و مهربانی بیشتر: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (آل عمران، ۶۴) مهم‌ترین وجه مشترک بین انسانها، وجوه مشترک انسانی است. رعایت حقوق مشترک انسانی که حق دین داری هم یکی از آنهاست می‌تواند جهانی با کمترین خشونت را به وجود آورد. هدف روابط اجتماعی هم باید در عین قیام برای توحید قیام برای تحقق حقوق انسانی باشد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَ لاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (مائده،  ۸ ) آیه فوق قسط و عدل یعنی رعایت حقوق بشر را عین تقوای الهی دانسته است. هیچ کس نباید به خود حق دهد که به حقوق انسانی دیگری تعدی و ظلم روا دارد و هر کس مرتکب بی‌عدالتی و ظلم شد، چه مؤمن و چه کافر، باید به میزان ظلم وی با او با شدت عمل برخورد شود. جاذبه توحید برای مردم عصر پیامبر، به دلیل حساسیت پیامبر رحمت(ص) نسبت به حقوق و کرامت انسانی بود و این سنت تاریخ است که همواره این عباد رحمان بوده‌اند که با عملکرد خود مردم را به خدای رحمان جذب می‌کردند.


[۱]  محمد [ص] پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند.

[۲]  الظّاهر أنّ عموم أدلّة تحریم الغیبة من الکتاب و السّنّة یشمل المؤمنین و غیرهم، فإنّ قوله تعالى «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» إمّا للمکلّفین کلّهم، أو‌ المسلمین فقط، لجواز غیبة الکافر و لقوله تعالی بعده «لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً» و کذا الأخبار فإنّ أکثرها بلفظ النّاس أو المسلم. عموم أدلّة الغیبة و خصوص ذکر المسلم یدلّ على التّحریم مطلقا، و أنّ عرض المسلم کدمه و ماله، فکما لا یجوز أخذ مال المخالف و قتله لا یجوز تناول عرضه الّذی هو الغیبة، و ذلک لا یدلّ على کونه مقبولا عند اللّه، کعدم جواز أخذ ماله و قتله کما فی الکافر. و لا یدلّ جواز لعنه بنصّ، على جواز الغیبة مع تلک الأدلّة …و هو ظاهر. و أظنّ أنی رأیت فی قواعد الشهید ره «أنّه یجوز غیبة المخالف من حیث مذهبه و دینه الباطل و کونه فاسقا من تلک الجهة لا غیر، … و لا شک أنّ الاجتناب أحوط. (اردبیلى، احمد بن محمد، مجمع الفائده و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، ۱۴ جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم – ایران، اول، ۱۴۰۳ ه‍.ق، ج‌۸، ص ۷۶-۷۹‌.)

[۳]  بحرانى، آل عصفور، یوسف بن احمد بن ابراهیم، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، ۲۵ جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم – ایران، اول، ۱۴۰۵ ه‍.ق، ج ۱۸، ص۱۴۶-۱۵۹٫

[۴]  النجفی، محمد حسن, جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، موسسه المرتضی العالمیه، بیروت، ۱۴۱۲، ج۸، ص۳۴-۳۵٫

[۵]  انصارى دزفولى، مرتضى بن محمد امین، کتاب المکاسب، ۶ جلدی، کنگره جهانى بزرگداشت شیخ اعظم انصارى، قم – ایران، اول، ۱۴۱۵ ه‍.ق، ج۱، ص۳۱۵-۳۱۹ و ج۲، ص۱۱۷-۱۲۱٫

[۶]  خویی، سید ابولقاسم، مصباح الفقاهه، المطبعة الحیدریه، نجف، ۱۹۵۴م و ۱۳۷۴ق. ج۱، ص۳۲۳-۳۲۴

[۷]  خمینى، سید روح اللّه موسوى، المکاسب المحرمة، ۲ جلد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدس سره، قم – ایران، اول، ۱۴۱۵ ه‍ ق، ج۱، ص۳۷۶-۳۸۰

[۸]  حقوق بشر یا حقوق مومنان، تقریر درس ایت الله منتظری از مکاسب محرمه، تنظیم از عماد الدین باقی که خلاصه آن هم در روزنامه شرق شماره ۷۹ در تاریخ ۱۱/۹/۱۳۸۲منتشر شد.

[۹]  محمد [ص] پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند.


http://www.m-nasr.com/

  • مm نصراصفهانی

جنگ در قلب پاریس180 نفر کشته شدند/

مm نصراصفهانی | شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۲۴ ق.ظ
رادیو اسلام :داعش رسما مسئولیت اقدامات تروریستی پاریس را بر عهده گرفت.
پلیس پاریس اعلام کردکه دراثر دو تیراندازی و سه انفجار در حدود ساعت 22 جمعه شب به وقت محلی درناحیه های 10 و 11 پاریس، دستکم 30 نفر کشته شدند که بامداد شنبه تعداد کشته ها به 180 نفر و تعداد گروگانها به 100 نفر افزایش یافت، رییس جمهوری فرانسه و وزیرخارجه آلمان در استادیوم بودند.
رسانه‌های فرانسه، بامداد شنبه از وقوع دو انفجار در نزدیکی «ورزشگاه استاد دو فرانس» خبر داده‌اند. همچنین سومین گزارش‌ از بحران پاریس مربوط به تیراندازی دو مرد مسلح به شرکت‌کنندگان در یک کنسرت موسیقی منتشر شد.

گروه تروریستی داعش در صفحات اجتماعی خود با به عهده گرفتن مسئولیت این اقدام تروریستی اعلام کرده است که «این حملات ۱۱ سپتامبر فرانسه است.»

گزارش‌ها حاکی از کشته شدن ده‌ها نفر در حملاتی است که به طور همزمان در چندین نقطه از پاریس به وقوع پیوسته‌اند. اولین اتفاق، هنگامی رخ داد که یک مرد مسلح به کلاشنیکف، چندین نفر را در رستورانی پرازدحام به قتل رساند و هفت نفر را زخمی کرد.

پس از آن گزارش شد دست‌کم دو انفجار در نزدیکی ورزشگاه «استادو فرانس»، جایی که مسابقه فوتبال بین آلمان و فرانسه در حال برگزاری بود، به وقوع پیوسته است. این اتفاق در حالی رخ داد که ساعاتی پیشتر گزارش شده بود که به دنبال تهدید تروریستی تیم فوتبال آلمان، هتل محل اقامت بازیکنان تیم ملی این کشور تخلیه شده بود.

سومین گزارش‌ از بحران پاریس مربوط به تیراندازی دو مرد مسلح به شرکت‌کنندگان در یک کنسرت موسیقی منتشر شد. گزارش‌ها حاکی است این دو مرد مسلح دست‌کم ۲۰ گلوله به سمت جمعیت شلیک کردند و نزدیک به ۱۰۰ نفر از حاضران را گروگان گرفتند. این گروگان‌گیری در نزدیکی مرکز هنری «باتاکلان» انجام شده است.

پلیس فرانسه، ساعت‌ها بعد، اعلام کرد که حملات تروریستی دست‌کم در هفت نقطه پاریس به وقوع پیوسته است.

شمار تلفات، لحظه به لحظه تغییر کرد. اولین گزارش‌ها از کشته شدن دست‌کم ۱۸ نفر در جریان این اتفاقات حکایت داشت، اما این رقم، تقریباً هر لحظه تغییر کرد.

گزارش زیر، تحولاتی است که لحظه به لحظه از وقایع بامداد شنبه پاریس در رسانه‌های معتبر بین‌المللی منتشر شده است.

۶:۳۳: «اشتون کارتر»، وزیر دفاع آمریکا در بیانیه‌ای، حوادث بامداد شنبه پاریس را «وحشتناک و وحشیانه» خواند و گفت: «این حملات، فراتر از حمله به ملت یا مردم فرانسه بوده‌اند، بلکه آنها تهاجم به ارزش‌های انسانی مشترک ما هستند.»

۶:۳۱: خبرگزاری فرانسه، نقشه مربوط به هفت نقطه‌ای که در آنها حملات تروریستی انجام شده را منتشر کرد.

 

 

 06:20: پلیس آمریکا در برخی از شهرهای آمریکا تدابیر امنیتی اتخاذ کرده است. نیویورک، شیکاگو و بوستون، از جمله شهرهای هستند که این تدابیر در آنها اتخاذ خواهد شد. 

06:08: «اسپوتنیک» از قول پلیس فرانسه به جزئیات بیشتری از کشته شدن حمله‌کنندگان به سالن کنسرت «باتاکلان» اشاره کرد. به گفته پلیس، گروگان‌گیرها در این سالن کنسرت چهار نفر بوده‌اند که سه نفر از آنها همزمان با نزدیک شدن نیروهای امنیتی فرانسه، خود را با کمربندهای انفجاری منفجر کرده‌اند.  

05:51: خبرگزاری فرانسه، گزارش‌های پیشین مبنی بر کشته شدن چهار افسر پلیس در جریان آزادسازی مرکز هنری «باتاکلان» را رد کرد و گفت که منظور از چهار نفر کشته شده، نفرات گروگان‌گیر بوده است. 

05:48: «جان کری»، وزیر خارجه آمریکا، حملات پاریس را محکوم کرد و آن را «تهاجم به بشریت و انسان‌های آزادی‌دوست» خواند.

وزیر خارجه آمریکا اضافه کرد کشورش از فرانسه حمایت خواهد کرد. 

05:41: چراغ‌های مرکز تجارت جهانی در نیویورک، برای اعلام همبستگی با فرانسه به رنگ پرچم این کشور در آمد. 

 

05:29: روزنامه انگلیسی گاردین گزارش داده چهار نفر از مقامات فرانسه - که احتمالاً پلیس هستند - در عملیات آزادسازی گروگان‌ها از مرکز هنری «باتاکلان» کشته‌ شده‌اند. 

گزارش‌های اولیه می‌گویند چهار افسر پلیس کشته شده‌اند، اما این اخبار هنوز تأیید نشده است. (برای مشاهده اخبار تکمیلی، خبر ساعت 5:51 را هم ببینید).

05:10: خبرگزاری فرانسه از قول دادستان این کشور گزارش داد پنج نفر از افراد مهاجم در مناطق مختلف تحت حمله «احتمالاً» کشته شده‌اند. 

پیشتر شبکه خبری العربیه گزارش داده بود که دو نفر از مهاجمان در مرکز هنری «باتاکلان» کشته شده‌اند.

گزارش‌های پیشین همچنین حاکی است که دست‌کم یکی از حملات انجام شده در نزدیکی ورزشگاه «استادو فرانس»، حمله انتحاری بوده است. گزارش‌ها درباره تعداد نفرات مهاجم و اینکه چه تعداد از آنها ممکن است متواری باشند، هنوز متناقض است. 

05:08: مردم با حضور در خیابان‌های پاریس پلاکاردهایی به دست دارند که روی آنها نوشته شده است: «نترسیده‌ایم.»

 

05:03: تصاویری از آتش‌سوزی در اردوگاه پناهندگان فرانسه منتشر شده است. برخی از کاربران اجتماعی با انتشار تصاویری نظیر تصویر زیر مدعی هستند اردوگاه پناهندگان فرانسه در شمال این کشور به آتش کشیده شده است. 

 

04:49: فرانسوا اولاند، در مرکز هنری «باتاکلان» حضور یافت و گفت فرانسه در نبرد با تروریست‌ها، مماشات نخواهد کرد.

04:48: جولیان بی‌شاپ، وزیر خارجه استرالیا حوادث پاریس را «جمعه سیاه» برای جهان خواند. 

04:43: اولاند ارتش این کشور را برای مقابله با این حملات فراخواند. بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه، آقای اولاند، دستور اعزام 1500 سرباز به پاریس را صادر کرد. 

04:40: عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهور مصر حملات پاریس را محکوم کرد و گفت تروریسم شکست خواهد خورد. 

04:37: عربستان سعودی، خواستار همبستگی بین‌المللی با پاریس شد. 

04:37: کویت با صدور بیانیه‌ای حملات تروریستی پاریس را محکوم کرده و آن را مغایر با ارزش‌های ادیان آسمانی دانست. 

04:33: به گزارش الجزیره، اتحادیه سازمان‌های اسلامی اروپا، حملات پاریس را محکوم کرد. شورای مسلمانان فرانسه هم با «نفرت انگیز و ذلت‌بار» خواندن این حملات آنها را محکوم کرد.

04:21 شبکه تلویزیونی فرانس بیست و چهار در خبری گزارش داد حملات پاریس در هفت نقطه مختلف صورت گرفته است. (نقشه مربوط به این هفت نقطه را در خبر ساعت 6:31 ببینید.)

04:19: ناتو حمایت خود را از دولت فرانسه در مبارزه با تروریسم اعلام کرد. 

 04:16: شرکت «امریکن‌ ایرلاینز» آمریکا با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد یکی از پروازهای خود به مقصد فرودگاه «شارل دوگل» پاریس را لغو کرده است. 

04:04: آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، حملات فرانسه را محکوم و با دولت پاریس اعلام همبستگی کرد. 

04:00: شبکه خبری العربیه اعلام کرد سه فرد مهاجم به مرکز موسیقی فرانسه کشته شده‌اند. 

03:54: آسوشیتدپرس از قول یک مقام پلیس فرانسه گزارش داد دست‌کم 100 نفر در داخل مرکز کنسرت پاریس کشته شده‌اند. خبرگزاری فرانسه هم لحظاتی بعد این خبر را تأیید کرد. در صورتی که این خبر تأیید شود، شمار کشته‌شدگان دست‌کم 143 نفر است. 

 

03:50: وزارت خارجه فرانسه اعلام کرد فرودگاه‌های این کشور باز خواهند بود و پروازها و حرکت قطارها متوقف نخواهد شد.

03:44: گروگان‌گیری پایان یافت و گروگان‌ها در حال خروج هستند. اولین تصاویر از آزادسازی گروگان‌ها از مرکز هنری «باتاکلا» در زیر منتشر شده است.  

 03:42: جاستین ترودو، نخست‌وزیر کانادا حملات پاریس را محکوم کرد. 

03:37: سفر اولاند به ترکیه برای شرکت در نشست گروه 20 لغو شد.

03:25: رسانه‌ها از کشته شدن دو نفر از گروگان‌گیران در سالن کنسرت باتاکلان خبر داد. 

03:17: شبکه خبری سی‌ان‌ان، تعداد کشته شدگان، را 43  نفر اعلام کرد. 

03:10: شبکه العربیه در خبری فوری شمار گروگانگیران در سالن کنسرت باتاکلان پاریس را حدود 12 نفر اعلام کرد.

03:08: بان‌کی‌مون، حملات فرانسه را محکوم کرد و آن را به خانواده‌های قربانیان تسلیت گفت. 

03:02: در آلمان، مردم به خیابان آمده و فریاد می‌زنند: «آلمان با فرانسه است.»

 02:59: ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، حملات پاریس را تسلیت گفت و اضافه کرد مسکو آماده است به فرانسه برای تحقیق در زمینه این حمله تروریستی کمک کند. 

02:58: رئیس فدراسیون فوتبال فرانسه می‌گوید سه نفر در بمب‌گذاری و حمله انتحاری در نزدیکی ورزشگاه محل برگزاری مسابقه فوتبال فرانسه و آلمان کشته شدند. 

02:54: تماشاگران در حال خروج از ورزشگاه هستند. 


02:52: این اولین بار است که در سر تا سر فرانسه، اعلام وضعیت اضطراری می‌شود. 

02:44: فرانس‌24 گزارش داد انفجار در نزدیکی استادیوم حمله انتحاری بوده است. مطابق این گزارش، در نزدیکی این ورزشگاه، دو حمله انتحاری و یک بمب‌گذاری به وقوع پیوسته است. 

 

02:43: فرانس 24 گزارش داد برخی از نفرات گروگان گرفته شده پیام‌هایی در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده‌اند مبنی بر اینکه تروریست‌ها در حال کشتن مردم، یکی پس از دیگری هستند. برخی از رسانه‌های بین‌المللی همچنین از قول برخی از نفراتی که توانسته‌اند از محل گروگان‌گیری خارج شده‌اند، اظهاراتی مشابه مطرح کرده‌اند. 

02:35: رسانه‌ها از قول یک شاهد عینی مدعی شده‌اند یکی از افراد حمله‌کننده، هنگام تیراندازی فریاد زده: «این برای سوریه است.»

 

02:29: فرانسوا اولاند، رئیس‌جمهور فرانسه با اعلام وضعیت اضطراری در سر تا سر این کشور اعلام کرد مرزهای این کشور، بسته خواهد شد.  وی گفت هدف از این اقدام، جلوگیری از خروج تروریست‌ها از فرانسه است. 

اولاند با بیان اینکه ما به دنبال آن هستیم که حمله جدید روی ندهد اضافه کرد نیروهای ویژه، عملیات برای یافتن مرتکبان این حمله را آغاز کرده است. 

اولاند همچنین گفت که می‌داند مهاجمین از کجا آمده‌اند. اولاند ارتش را برای مقابله با تروریسم در پاریس فراخواند. 

02:13: «باراک اوباما»، رئیس‌جمهوری آمریکا، حملات پاریس را محکوم کرد. وی گفت: «شاهد تلاشی ظالمانه برای ایجاد رعب و حشت در میان شهروندان بی‌گناه هستیم. این نه فقط حمله به پاریس، نه حمله به مردم فرانسه، بلکه حمله به بشریت و ارزش‌های جهانی‌ای است که ما در آن سهیم هستیم.»

رئیس‌جمهور آمریکا گفت دولت این کشور آمادگی دارد هر کمکی که فرانسه می‌خواهد را در اختیار آن کشور قرار دهد. وی فرانسه را قدیمی‌ترین متحد آمریکا خواند که همواره در کنار این کشور بوده است و بر آمادگی آمریکا برای کمک به پاریس در نبرد با تروریسم تأکید کرد.

رئیس‌جمهور آمریکا گفت: «ما هنوز نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاده؛ ما با مقامات فرانسه در تماس بوده‌ایم تا به خانواده‌های کشته‌شدگان تسلیت بگوییم.»

اوباما با بیان اینکه وضعیت هنوز سیال است تصریح کرد: «من ترجیح داده‌ام هنوز با رئیس‌جمهور اولاند تماس نگیرم چون انتظارم این است که او در حال حاضر بسیار پرمشغله باشد.» 

02:12: برخی رسانه‌های بین‌المللی، از جمله العربیه می‌گویند دست‌کم 60 نفر در حملات پاریس کشته شده‌اند. رسانه‌های فرانسه کماکان، تعداد کشته‌شدگان را 35 نفر اعلام می‌کنند. 

02:10: فیلمی منتشر شده که صدای لحظه انفجار در حین برگزاری مسابقه فوتبال آلمان و فرانسه را نشان می‌دهد.

01:56: شمار تلفات در بحران فرانسه به دست‌کم 40 نفر افزایش یافته و گزارش‌هایی از خشونت در داخل پاریس و حومه آن وجود دارد. 

01:50: دیوید کامرون، نخست‌وزیر انگلیس می‌گوید از حوادث امشب در پاریس، «شوکه شده است.»

01:49- خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش داد شمار تلفات حملات فرانسه، اکنون به 30 نفر افزایش یافته است.

01:38- تلویزیون فرانسه می‌گوید استادیوم «استاد دو فرانس»، به دلایل امنیتی تعطیل شده و از خروج ده‌ها هزار تماشاگر جلوگیری به عمل آمده است. تماشاگرها وارد زمین بازی شده‌اند.

01:33:  دیدار دوستانه فرانسه و آلمان در ورزشگاه «استاد دو پاریس» که از ساعت 23:30 دقیقه آغاز شده بود با نتیجه دو بر صفر به سود فرانسه به پایان رسید. 

01:32- پلیس فرانسه می‌گوید دست‌کم 26 نفر در این حملات کشته شده‌اند. 

01:09: خبرگزاری فرانسه گزارش می‌دهد فرانسوا اولاند، رئیس‌جمهوری فرانسه از ورزشگاه استادو فرانس خارج شده است.


  • مm نصراصفهانی

مهم‌ترین مشکل این روزهای مردم ایران چیست؟

مm نصراصفهانی | پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۰ ق.ظ
مهم‌ترین دغدغه این روزهای شما چیست؟ خیلی‌ها از مشکلات اقتصادی در کشور سخن می‌گویند. جوانان مسائل مهم‌تری چون اشتغال، ازدواج و مسکن را مطرح می‌کنند. رکود در بازار و کاتالیزورهایی که دولت برای خروج از رکود در نظر گرفته، این روزها دغدغه خیلی‌هاست.

البته مسائل اقتصادی همواره و در هر دولتی، مهم‌ترین دغدغه مردم بوده؛ اما بسیاری دیگر هم فارغ از مسائل اقتصادی با استناد به آمارهای عجیب و غریبی که هر ازگاهی از سوی مسئولان مطرح می‌شود، مسائل فرهنگی را مهم‌ترین مشکل این روزهای جامعه می‌دانند. آمارهای وحشتناک طلاق، افزایش جرم و جنایت و بی بندو باری‌های اخلاقی تنها بخش کوچکی از دریای بزرگ این موضوعات است که توجه بخشی از جامعه ایرانی را به خود اختصاص داده است.

به جز مسائل اقتصادی و فرهنگی موضوعاتی مانند عدم توسعه‌یافتگی، نبود زیرساخت‌‎ها و بسترهای مناسب در کشور و هدر رفت استعدادها و پتانسیل‌های ناب کشور، مشکلات جامعه مدنی و تلاش‌هایی برای حل و فصل آن‌ها و ... شاید مهم‌ترین موضوعات از دریای بزرگ دغدغه‌های مردم ایران باشد که در محاوره‌های عمومی به آن اشاره می‌شود.
  • مm نصراصفهانی