یک دانشمند امریکایی بیخدایان مشکل روانی دارند؟!
دیلی میل [۱] گزارشی از یک تحقیق جدید راجع به دین، دینداران و بیخدایان ارائه داده است که به مطالعه و بررسی آن میپردازیم:
- ۴ نظر
- ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۲۶
دیلی میل [۱] گزارشی از یک تحقیق جدید راجع به دین، دینداران و بیخدایان ارائه داده است که به مطالعه و بررسی آن میپردازیم:
ویژگیهای جامعه دینی درگفت وگو با صادق آیینهوند/
چندی پیش آقای قرائتی گفته بود نیمی، یا بیش از نیمی از جوانان ما نماز نمیخوانند. ایشان مسئولیت ستاد اقامه نماز را بر عهده دارند و به همین دلیل حرفی که میزنند و آمار و ارقامی که ارائه میدهند حتی اگر منطبق بر واقعیت نباشد به آن بسیار نزدیک است. به نظر شما چنین آماری در کشور ما که مدعی حکومت اسلامی است چه معنایی دارد و اساسا میتوان چنین چیزی را معیار دینی بودن یا نبودن جامعه دانست؟
جامعه دینی با حکومت دینی فرق دارد، ممکن است در کشوری حکومتی دینی برقرار باشد اما مردم آن کشور چندان ملتزم به دین نباشند، یا برعکس در کشوری حکومتی دینی روی کار نباشد اما مردم آن دیندار باشند، مثلا کشور ما قبل از انقلاب همین حالت را داشت. یا مردم سوریه اغلب دیندارند اما حکومت سوریه یک حکومت سکولار است. نباید تصور کنیم با تشکیل حکومت دینی، لزوما همه مردم دیندار میشوند. در مجموع در کشور ما بعد از انقلاب کنشهای دینی بیشتر شده است. من این حرف را قبلا هم زدهام که در دوره دانشجویی از تبریز میآمدیم، وقت نماز صبح که اتوبوس توقف داشت فقط بنده و دوست دانشجوی دیگری برای نماز خواندن از اتوبوس پیاده شدیم. اما الان اینطور نیست و وقتی اتوبوس یا قطاری در ساعت نماز توقف میکند تعداد بسیار زیادی از مسافران برای اقامه نماز پیاده میشوند.
البته الان جمعیت هم خیلی بیشتر از سی و چند سال پیش است و طبعا تعداد کسانی که نماز میخوانند بیشتر شده اما این به این معنا نیست که همه مردم اهل نماز و روزهاند. آقای قرائتی حتی شاید در ارائه آمار خویشتنداری کردهاند چون واقعیت این است که نه فقط جوانان بلکه بیشتر مردم، امروز نه نماز میخوانند و نه روزه میگیرند. شاهدش همین ماه رمضانی که گذشت؛ در در ایام ماه مبارک من به همراه چند نفر از دوستانم قبل از افطار به کوه میرفتیم و تا وقت افطار آنجا بودیم. بنده میدیدم که اکثر کسانی که آنجا هستند روزهخواری میکنند. شاید الان غلبه با جمعیتی باشد که اهل نماز و روزه نیستند اما مساله این است که نماز و روزه ملاک و معیار مذهبی بودن یا نبودن اشخاص نیست. ابوعلی سینا هم نماز نمیخواند اما او یکی از بزرگترین موحدین تاریخ اسلام است. او یک فیلسوف بزرگ الهی است و کسی نمیتواند تاثیر علمیاش را در فلسفه اسلامی و در گسترش الهیات منکر شود. اساس دین دو چیز است؛ توحید و تسلیم. پس اگر مردم یک جامعه موحد باشند و تسلیم امر خدا باشند آن جامعه یک جامعه دینی خواهد بود.
در زمان رسول خدا (ص) شخصی کار قبیحی انجام داده بود و حد بر او جاری شده بود، مردم دور او جمع شده بودند و به او توهین میکردند. رسول خدا وقتی رفتار مردم را در قبال آن شخص دید فرمود او را لعنت نکنید، برایش دعا کنید، چون دو چیز در دل او هست؛ یکی حب خدا و دیگر حب پیغمبر خدا و همین کافی است که شما برایش دعا کنید و بدانید به مسیر در ست برمیگردد. استاد حکیمی هم همیشه میگفت ما نباید به ظاهر جوانها نگاه کنیم و بر اساس ظاهرشان درباره آنها قضاوت کنیم چون محبت خدا و پیغمبر خدا در دل آنها هست. اگر از این منظر نگاه کنیم بله جامعه ما دینی است، از قدیم هم همینطور بوده و خواهد بود. اما اگر به جامعه از منظر شریعت نگاه کنیم و ببینیم فروع دین یعنی نماز و روزه و... تا چه حد در آن اجرا میشود، ممکن است به همین آمار و ارقامی برسیم که به آن اشاره کردید. بنابراین جناب آقای قرائتی - حفظه الله- از منظر شریعت نگاه کردهاند در حالی که ما برای بررسی دینی بودن یا نبودن جامعه باید به اصل توحید بپردازیم و ببینیم به لحاظ معنوی مردم ما موحد هستند یا نه.
در این صورت تکلیف احادیثی از این دست چه میشود که فاصله کفر و دین نماز است؟
اگر مردم یک جامعه در دل موحد باشند و تسلیم امر خدا باشند، مرحله اصلی را طی کرده و جامعه موحد و دینی را تشکیل دادهاند. در همین جامعه اگر کنش الهی و دینی هم داشته باشیم یعنی به شرائع دینی هم وفادار باشیم و آنها را عملیاتی کنیم، نور علی نور است اما نمیتوانیم بگوییم کسی که نماز نمیخواند کافر و ملحد است مگر اینکه منکر باشد. «کاهل نماز» یعنی کسی که در خواندن نماز تنبلی به خرج میدهد از دین خارج نمیشود مگر اینکه انکار کند و بگوید اصلا برای چه باید نماز خواند؟ که این بحث دیگری است ولی جامعهای که نماز نمیخواند لزوما جامعه غیر دینی نیست. آنها هم که نماز نمیخوانند انشاءالله بعدا میخوانند. یک نفر را دیدم که نماز نمیخواند به او گفتم چرا نمیخوانی؟ گفت من یک مقداری سنم که بالاتر برود نماز را شروع میکنم. یعنی نیت او خواندن بود. خب چنین کسی مسلمان و موحد است و اعتقاد به نماز دارد. یا بعضی افراد به روزهداران میگویند خوشا به حال شما، کاش ما هم توان روزه گرفتن داشتیم.
این نیت، نیت درستی است و خدا دست این افراد را انشاءالله به خاطر نیت درستشان میگیرد. اما جامعهای که علاوه بر نیت درست آداب و احکام شریعت نیز در آن جاری و ساری باشد، جامعه مطلوب اسلام است که البته حتی در زمان پیغمبر (ص) هم محقق نشده. در زمان حکومت علی ابن ابیطالب علیه السلام در ماه مبارک رمضان عدهای روزه میخوردند و بر پشت بام شرابخواری میکردند و آواز میخواندند که یعنی بله خبری نیست. اینطور نیست که جامعه زمان پیغمبر بهتر از جامعه ما بوده باشد. من قبلا هم این حرف را زدهام که مردم ما از مردم عهد پیغمبر مذهبیتر و متدینترند. مردم عهد رسولالله پیغمبر را میدیدند، شاهد نزول وحی بر ایشان بودند اما بسیاری از آنها مرتکب گناه و اشتباه میشدند درحالیکه مردم زمان ما چیزی ندیدهاند و «تابعون باحسان» هستند و باید قدر آنها را دانست.
گروهی بر این عقیدهاند که اجرای قوانین و اصول شریعت خیلی مهم نیست، مهم این است که در یک جامعه دروغ رواج نداشته باشد، ریا و نفاق نباشد و اینکه مردم نماز بخوانند یا نه خیلی اهمیت ندارد. از طرف دیگر گروهی منتقد این عقیده هستند و میگویند چنین برخوردی با دین راه را برای اباحهگری باز میکند و بنیانهای اعتقادی مردم را سست میکند و شریعت را در جامعه کمرنگ میکند. نظر جنابعالی دراین باره چیست؟
قرآن میفرماید «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» اما آیا هر نمازی این قابلیت را دارد؟ نماز اگر نماز واقعی باشد ما را از فحشا و منکرات دور نگه میدارد. اگر مشکلی هست در نحوه ادای نماز است. طرف فرشفروش بود و فرشهایش را گم کرد، هر چه فکر کرد به خاطر نیاورد که فرشها را کجا گذاشته. شاگردش به او گفت وقت نماز دارد میگذرد. وضو گرفت و نماز خواند و سر نماز به یاد آورد که فرشها را کجا گذاشته است. نماز که نباید اینطور باشد. نماز باید معنوی باشد و موجب امید و اتصال به قدرت لایزال الهی شود؛ چنین نمازی تحولآفرین میشود و اعتقاد و توحید را تقویت میکند، چنین نمازی انسان را از فحشا و منکرات باز میدارد اما نمازی که ما میخوانیم غالبا چنین نیست. نماز درست، آدم را از دروغ و ریا و نفاق محفوظ نگه میدارد. ممکن است کسی نماز هم بخواند اما گرفتار چنین بلایایی باشد.
حضرت رسول در حدیثی علامات منافق را اینگونه برشمردهاند: اول اینکه «اِذا حَدَّثَ کَذِبَ»؛ وقتی که حرف میزند دروغ میگوید، این حرف زدن ابعاد مختلفی دارد. چنین شخصی ممکن است در حرف زدن با مردم، در مصاحبه، در آمار دادن، در تعریف از خودش، در نوشتن و... دروغ بگوید. دوم اینکه «اِذَا ائتُمِنَ خانَ»؛ یعنی اگر شخصی به او امانتی بسپرد در آن خیانت میکند. سوم اینکه «إذا خاصَمَ فَجَرَ»؛ وقتی دشمنی بورزد از حد و مرز میگذرد و طغیان میکند. قرآن کریم میفرماید «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ»؛ یعنی هر کس بر شما تعدى کرد همانگونه که بر شما تعدى کرده بر او تعدى کنید.
اما متاسفانه در موارد بسیاری میبینیم که اینطور عمل نمیشود و اگر شخصی به دیگری تعدی بکند، طرف مقابل برای انتقام گرفتن به هر چیزی متوسل میشود و حتی به خانواده و آبروی طرف رحم نمیکند. طرف در جایی یک جمله میگوید و در مقابل صدتا مقاله علیه او مینویسند. این مرز شکستن و از حد گذشتن یکی از علامات نفاق است. چهارم اینکه «اِذا وَعَدَ اَخلَفَ»؛ یعنی وقتی قولی میدهد و عهدی میبندد به آن عمل نمیکند. اگر نفاق و نشانههای آن در جامعهای وجود نداشته باشد، آن جامعه سالم است اما اگر ما نماز بخوانیم و این کارها را هم انجام بدهیم که دیگر نماز ما نماز نیست. نماز یعنی استمرار ارتباط و اتصال با خدا. اگر این اتصال برقرار نشود نماز ما دیگر نماز نیست و در واقع یک جور خودفریبی است.
در بند شریعت نبودن معمولا حرفی است که عرفا و صوفیه و دراویش مطرح میکنند و بعضا میگویند کافی است دل آدم پاک باشد و مگر نمیشود به جای نماز یک ساعت فکر کرد؟ بله ما در احادیث داریم که «تفکرُ ساعةٍ خیر من عبادة سبعین سنةٍ»، اما باید دید در اینجا منظور از تفکر چیست و اصلا مگر نماز و تفکر منافاتی با هم دارند؟ تفکر هم باید تفکری باشد که ما را به خداوند متصل کند، حقیقت را بر ما بنمایاند و در تشخیص درست از غلط به ما کمک کند. عمل به فروع دین -اگر درست به آنها عمل شود- نتیجهبخش است.
این راه را انبیا و اولیا رفتهاند و قرنها تجربه شده و دیگر لازم نیست ما از پیش خودمان چیز تازهای بسازیم. انجام درست اصول شریعت به استحکام اصل توحید در وجود انسان منجر میشود. حالا من نمیگویم همه ما باید در بدو امر به آنچه غایت نماز است برسیم بلکه باید سعی کنیم در این مسیر قرار بگیریم نه اینکه برای فریب خودمان یا خدای نکرده دیگران و یا از سر رفع تکلیف نماز بخوانیم. واقعیت این است که نماز حتی اگر به آن درجهای که باید برسد، نرسیده باشد، اگر با نیت درست خوانده شود به نمازگزار کمک میکند از بدی و شر دوری کند و ملاحظاتی را در نظر بگیرد. در واقع شریعت، مرحله اجرایی و عملیاتی توحید و تسلیم است.
خب اگر کسی به شریعت پایبند نباشد و نماز نخواند ولی دروغ هم نگوید و مرتکب فحشا نشود و اهل نفاق نباشد چه؟ دیگران نمیتوانند استناد کنند و بگویند این شخص مصداقی است برای اینکه آدم میتواند بدون اجرای اصول شریعت هم به این مرتبه و مقام برسد؟
چنین شخصی هم حتما پیش خدا اجر دارد و بالاخره یک موهبت الهی به او کمک کرده که به این مرحله برسد. او برای چه این کارها را میکند؟ حتما به نقطهای امید دارد که به این مرحله رسیده است. قطعا چنین شخصی مشمول عنایت الهی است اما بیشک راه درستتر این است که ما به انجام فروع دینی و اصول شریعت گردن بنهیم. شریعت راهی عملیاتی و اجرایی است که انبیا و اولیا و موحدان آن را طی کردهاند و نتیجه گرفتهاند. حالا اگر کسی به قول شما نماز نخواند ولی اهل دروغ و خیانت و مالمردمخوری هم نباشد، خداوند دست او را میگیرد. ما نباید با نگاه محدود و مکتبی به آدمها نگاه کنیم و بگوییم هرکس در مکتب ما نیست و به ولایت ما یا به دین و شریعت ما اعتقاد ندارد کافر است. اینطور نیست. فرمود: ناامیدم نکن از سابقه لطف ازل/ تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت؟ واقعیت فراتر از دید ما است و ما باید با نگاه الهی به دنیای پیرامون خود بنگریم.
در این صورت تکلیف این دعوی که قرار است دین اسلام جهانی شود و روزی میرسد که تمام مردم دنیا مسلمان میشوند و دینی غیر از دین اسلام پذیرفته نیست، چه میشود؟
بیشک اسلام دین تسلیم است و در میان ادیان توحیدی کاملترین دین الهی است اما این حرف به این معنا نیست که همه ادیان باید منقرض شوند تا اسلام حاکم شود. قرآن کریم میفرماید «یا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ»؛ ای اهل کتاب بیایید بر سر یک کلمه به نتیجه برسیم و آن اینکه جز خدا کسی را نپرستیم. معنی این سخن این نیست که اسلام آمده مسیحیت و یهودیت را از بین ببرد. همه این ادیان، ادیان الهیاند. فرض بفرمایید کسی لیسانس گرفته. ما نمیتوانیم بگوییم چون دکترا هم وجود دارد آن کسی که لیسانس گرفته بیسواد است. او میتواند با همان لیسانس کار کند و زندگیاش را بگذراند. قرار نیست همه دیپلمهها و لیسانسهها و فوقلیسانسها را حذف کنیم چون دکترا هست. این مثال شاید مثال خوبی نباشد اما میخواهم مساله را ملموس کنم. عرض من این است که دین مراحلی دارد.
درست است که تسلیم امر خدا بودن در ادیان ابراهیمی با دین اسلام تکمیل میشود اما اگر کسی مسیحی بود و نخواست اسلام بیاورد کافی است فعلش درست باشد و خدا هم به او اجر این درستی را میدهد. جهانی شدن اسلام به معنی نفی ادیان دیگر نیست، به معنای معرفی یک راه کاملتر است که قرار گرفتن در آن به نفع انسان است اما اجباری نیست که در آن قرار بگیرد و قرار نگرفتن در آن به معنی کافر بودن نیست. بعضیها فکر میکنند اگر کسی مسلمان نباشد هر خدمت و کار نیکی که انجام دهد به هدر رفته اما اینطور نیست. تسلیم مقولهای است که نباید به آن نگاه دروندینی و مکتبی داشت. تسلیم را باید از منظر الهی و هستیشناسانه نگریست.
با تعریفی که جنابعالی دارید یک جامعه دینی مطلوب از نظر شما چه ویژگیهایی دارد و ما چقدر با آن فاصله داریم؟
جامعه دینی مطلوب جامعه موحد و مسلم است. جامعهای است که آثار تخریبی نفاق در آن نباشد و اخلاق بر آن حاکم باشد. از پیامبر اکرم پرسیدند دین چیست؟ فرمود «الدین الاخلاق». اما آیا ما الان حکومت اخلاق را در بازارمان میبینیم؟ در حرفهها و اصناف مختلفمان میبینیم؟ در دانشگاهها و مراکز علمی میبینیم؟ امروز این نگرانی وجود دارد که ما به جای اخلاق، نوعی شبهاخلاق را به اسم دین رایج کنیم و در میان مردم بسط دهیم. متاسفانه در ترویج این شبهاخلاق به احادیثی متوسل میشوند که در موثق بودنشان جای تردید هست. مثلا بعضی از کسانی که در عزاداری افراط میکنند میگویند هر کاری کردهای، هر گناهی مرتکب شدهای روز عاشورا بیا سینه بزن، خدا تو را میبخشد. این حرفها درست نیست. ما وقتی به قرآن و سیره رسول خدا نگاه میکنیم میبینیم هر چیزی حساب و کتاب دارد. اینطور نیست که کسی حق مردم را خورده باشد، هر دروغی گفته باشد، هر جنایتی را مرتکب شده باشد و بعد با سینهزنی در روز عاشورا و یک کاسه شلهزرد خوردن قضیه حل شود.این نگاه، یک نگاه دروندینی و حتی طایفهای است که منجر به شاخه شاخه شدن دین و ایجاد شبهه در آن میشود و با سیره و قرآن سازگاری ندارد.
بنابراین برای رسیدن به جامعه دینی مطلوب قبل از هر چیز باید توحید و تسلیم در همه جامعه حاکم باشد، سپس اثرات این توحید و تسلیم باید در اخلاق ظاهر شود، و در این صورت شریعت هم در عمل اجرا میشود. شریعت باید اخلاق را تقویت کند، نه اینکه اخلاق در خدمت شریعت باشد. فکر نکنیم کسی که نماز میخواند ولی اخلاق درستی ندارد، به شریعت عمل کرده است. نمازخوان و روزهگیر باید اخلاق را رعایت کند و در مسیر درستی و راستی قرار بگیرد و به عهد وفادار باشد. حضرت رسول (ص) فرمودهاند «لا دینَ لِمَن لا عَهدَ لَه»؛ کسی که پیمان نگاه ندارد دین ندارد. ما وقتی پیمان میبندیم باید بر آن استوار بمانیم حالا چه پیمان ازدواج باشد، چه پیمان شراکت، چه یک معاهده سیاسی یا اقتصادی. پیمان نگهداشتن اساس اخلاق است.
آیا الان در جامعه ما پیمان و وفای به عهد رعایت میشود؟ وجود این همه پرونده در دادگستری نشانه چیست؟ بیشتر اینها به این دلیل است که پایبندی به عهود رعایت نمیشود. یا شما دورغ را در نظر بگیرید. بعضی فکر میکنند باید توریه کرد و در مواردی مصلحت ایجاب میکند انسان دروغی بگوید و خودش را نجات بدهد ولی چنین چیزی وجود ندارد. اخلاق، ظاهر و باطن ندارد بلکه انسان باید آن را عملیاتی کند. اگر جامعهای مسلم و موحد باشد و اخلاق و عهد و پیمان را رعایت کند آن وقت طبیعتا شریعت هم اجرا میشود و خب آن جامعه جامعه دینی مطلوب خواهد بود. در حال حاضر جامعه ما متاسفانه از نظر اخلاق و عهد یک مقداری ضعیف شده و دارد از شکل جامعه دینی خارج میشود. از حیث شریعت هم شاید دو سوم جامعه به شریعت عمل نمیکنند آن هم به این دلیل که مبانی اخلاقی ضعیف شده است.
شما چه کسی یا چه چیزی را در این امر مقصر میدانید؟
مقصر فراوان است. یکی دو تا نیست. ما باید به قول برخی متفکران، دین را عقلانی، انسانی و عصرانی کنیم. باید فهم دین را برای جوانان مسیر کنیم و به آنها توضیح دهیم که دین را در زندگی امروز خود چطور باید به کار بگیرند. ما دین را عقلانی نکردهایم. فلان روحانی که میگوید وقتی نماز صبح میخوانید به دور و برتان فوت کنید تا خروس فجر هم متوجه نماز خواندن شما بشود، خارج از اصول عقلانی حرف میزند. هنوز هم اسرائیلیات در کتابهای دینی ما حضور دارند درحالیکه باید اینها را شناخت و از متون صحیح و موثق جدا کرد. اساس دین بر عقل استوار است؛ اول ما خلق الله العقل.
گاهی دانشجویان من سوالاتی درباره سنگسار و قطع عضو به جرم دزدی و... میپرسند، با این ذهنیت که در دین خشونتی غیرانسانی وجود دارد. خب چنین احکامی در هر شرایطی اجرا نمیشوند، مابهازاء دارند، در بعضی شرایطی میتوانند ترک شوند. حتی میتوان با احکام ثانویه از اجرای آنها جلوگیری کرد. این نکات را باید توضیح داد. این تصور که اسلام دین دست و پاگیری است باید از بین برود. من همیشه به جوانها میگویم در دین باید قدم به قدم پیش رفت. قرار نیست همه کارها را با هم انجام دهیم. گفت یکی توی مسجد داد میزد اگر نماز نخوانید تمام کارهایتان باطل است. حالا آن کسی که مسلم و موحد است وقتی چنین حرفی را بشنود چه وضعی پیدا میکند؟ یک نفر برایم تعریف میکرد قدیمها که روغن زلف میزدند من هم به مویم روغن زده بودم اما خطیب مسجد چنان بلایی به سرم آورد که از مسجد فراری شدم. خب آقا روغن زلف زده که زده. مگر چه اشکالی دارد؟ بنیهاشم هم مویشان را بلند میکردند و میبافتند، این چه ارتباطی با دین دارد؟ یا اینکه وقتی کمی از موی خانمی بیرون باشد میخواهند زمین و آسمان را به هم بدوزند، در حالی که در زمان پیامبر هم زنان بسیاری در مدینه زندگی میکردند که مویشان بیرون بود و در ملأ عام هم رفت و آمد میکردند، اما پیامبر هیچ وقت به مردم حمله نمیکردند و با آنها به تندی سخن نمیگفتند مبادا مردم از دین خارج شوند.
ما چرا اینقدر حاشیهگرایی میکنیم؟ وقتی تسلیم و توحید هست به جای حاشیهگرایی باید زمینهای فراهم کنیم تا شریعت هم اجرا شود. رسول خدا (ص) میفرماید «الدِّینَ مَتِینٌ فَأَوْغِلْ فِیهِ بِرِفْقٍ» دین بار سنگینی است که باید با رفق و مدارا در آن پیش رفت. جوانی که قرار است به سمت دین راهنمایی شود نباید از آن بترسد. دین به خودی خود سختیهایی دارد، حالا اگر قرار باشد ما هم سخت بگیریم و همه را به هر بهانهای از دین خارج بدانیم معلوم است که کمکم دینگریزی در جامعه بیشتر میشود. یا مثلا حضرت رسول (ص) درباره رفتار با زنان میفرمایند: «رِفقاً بِالقواریر»؛ یعنی زنان را به شیشه تشبیه میکنند و میگویند با آنها باید با رفق و مهربانی رفتار کرد. مراد حضرت از این تشبیه، حساسیت و شفافیت زنان بوده. ما باید به این احادیث و تشبیهات توجه کنیم و سرمشق قرارشان بدهیم در حالی که الان ما در جامعه زنان را بسیار آزردهایم. جوانان را آزردهایم و با آنها برخورد سلبی میکنیم. مگر زمان رسول خدا چند نفر نماز میخواندند؟ اما حضرت رسول در نهایت رفق و مدارا با مردم برخورد میکرد. ما هم باید با آرامش و سعه صدر جلو برویم و بی هیچ خشونتی دست جوانها را بگیریم و اگر آنها دو قدم برداشتند ما در قدم سوم به آنها کمک کنیم.
چرا باید به خاطر موی بلند و ریش بزی و روغن زلف جوانها را تخطئه کنیم؟ چرا باید به لباس پوشیدن آنها اینقدر گیر بدهیم؟ درست است که دین ما از هر حیث از جمله خوراک و پوشش کاملترین دین است اما این جوانی که ما با گیر دادن به لباس او و با برخورد خشن با او از دین میترسانیمش، مسلم و موحد است و باید قدم به قدم او را به سمت رعایت موازین شرعی سوق داد. بنابراین مبلغان دین، مفسران دین و مسئولان مقصرند مخصوصا مسئولانی که ادعای حکومت دینی دارند، برای اینکه در عملشان این را نشان نمیدهند، وقتی میآیند خدای ناکرده حرفی خلاف واقع میزنند همین کافی است که دیگران و زیردستان آنها هم به سمت اشتباه بروند. به قول سعدی: اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ.
الان یکی از نگرانیهای آقای قرائتی و همکاران ایشان ساخت و ساز مسجد است و میگویند ما به تعداد کافی مسجد نداریم یا به اندازه کافی برای نماز تبلیغ نمیکنیم. فکر میکنید درباره مسائلی مثل ستاد اقامه نماز حکومت چه نقشی باید داشته باشد؟ حکومت وظیفهای در این قبال دارد که پول خرج کند و برنامه بریزد یا اینکه باید غیرمستقیم و بهگونهای رفتار کند که مردم به نماز متمایل شوند؟
البته من مخالف نیستم که ما برای نماز و به خاطر آن امکانات فراهم کنیم. این به خودی خود اشکالی ندارد اما این یک راه حاشیهای و فرعی است. امیرالمومنین (ع) میفرماید اگر جوانی به گناه بیفتد و ازدواج نکرده باشد، در این میان مقصر، حاکمیت است. دولت وظیفه دارد برای جوانان امکان کار و تامین معاش و ازدواج و تشکیل خانواده را فراهم کند و بعد نمازخوانشان کند و برایشان مسجد بسازد. وقتی جوان ما کار ندارد، امکان ازدواج ندارد، آیندهای برای خود نمیبیند، وقتی ما برای او امکانات فراهم نکردهایم چطور باید از او انتظار داشته باشیم نماز بخواند؟ دولت باید الاهم فی الاهم کند، اول باید کارهای مهمتر را انجام بدهد، کارهایی که اگر نگویم از نماز واجبترند باید بگویم مقدمات نمازخوان شدن مردماند.
دولت متولی دین نیست. متولیان دین کسان دیگری باید باشند. دولت باید تسهیلات فراهم کند. دولتی که خود را دولت اسلامی میداند باید نقش یک تسهیلکننده را بازی کند نه نقش متولی دین را. دولت هیچ ارتباطی با دین ندارد، مردم دین را از جایی دیگر گرفتهاند و به همان جا هم تحویل میدهند. هیچ حکومتی نمیتواند ادعا کند من مردم را دینی میکنم. باید به این واقیعت توجه کرد که این دولت است که تسلیم دین مردم میشود، مردم تسلیم دین دولتی نمیشوند. دولت باید اول برای جوانان کار درست کند و به آنها امنیت خاطر بدهد، بعد توقع داشته باشد نماز بخوانند. مردم برای حفظ دینشان بر اساس فکر خودشان، مصالح خودشان و منافع خودشان عمل میکنند.
علمای دین باید راه درست دینی را نشان بدهند و بدعتها را از میان بردارند و به هدایت مردم کمک کنند؛ هدایتی که در نهایت حتی دست پیغمبران هم نبوده بلکه دست خداست. این خداست که بندهاش را هدایت میکند، بنابراین این بزرگواران نباید فکر کنند هر چه ما میگوییم باید اجرا شود. وقتی خداوند خطاب به رسول خود در قرآن فرموده است «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» یعنی تو بر آنها تسلطی نداری و هدایت دست خداست، علمای دین باید مراقب باشند که نخواهند از رسول خدا جلوتر بیفتند. حد آنها این است که به هدایت کمک کنند و نباید انتظار نداشته باشند که حتما جواب بدهد و اگر جواب نداد نباید گریبان چاک کنند.
نویسنده:
سجاد خادم
کلاس که تموم شد "علی" - یکی از بچه های خوب و محجوب کلاس - اومد پیشم و خواست که باهم صحبت کنیم. با کمال میل پذیرفتم. بندهی خدا کلی سرخ و سفید شد تا تونست سفره ی دلشو باز کنه.
با خجالت بهم گفت؛
"آقا ما چون صورتمون کم سن و سال نشون میده، اطرافیان باور نمی کنن که سوم دبیرستانی شده باشیم. یه جورایی هنوز بچه فرض مون میکنن، برای همینم حواسشون به ما نیست، یعنی زن عمو ها و زن دایی ها و ... جلوی ما لباس نا مناسب میپوشن.
اوضاع وقتی بدتر میشه که پدر و مادرم میخوان برن مسافرت و من و میسپارن به فامیل. چند روز باید کنار کسایی زندگی کنم، که هیچ چیز و جلوی من رعایت نمی کنن. خلاصه آقا، ما داریم تو این شرایط اذیت می شیم. نمی دونیم چیکار کنیم. نمیدونیم چطور و به کی باید بگیم. از طرفی هم نمی خوایم دیگران در موردمون فکر بد بکنن. می ترسیم آخرش خدایی نکرده یه خطایی ازمون سر بزنه. (بعد هم بغض کرد و سرش و انداخت پایین)" صادقانه بگم، نتونستم جوابی بهش بدم. فقط کمی دلداریش دادم و سعی کردم نقش سنگ صبور رو براش بازی کنم.
تا شب اما سر درد داشتم. حرف های علی مدام توی گوشم صدا می کرد. این چندمین دفعه است که بچه های مدرسه از نوع پوشش خانوادهاشون میان پیشم گله می کنند و از من هیچ کاری بر نمیاد. آخه چطور میشه به خانواده ها این موضوع رو منتقل کرد، اونم طوری که دانش آموز آسیب بیشتری نبینه؟! درد و دل نوجون های پاکی مثل علی رو میگذارم کنار نگاه بعضی خانوم ها به حجاب.
اون خانوم هایی که تصورشون اینه که باید سختی حجاب رو تحمل کنند، تا مردها به گناه دچار نشوند. بعد هم با این مقدمه نتیجه می گیرند که مردها مریض هستند. مریض هستند، چون خوب تربیت نشدند. چون در این جامعه زندگی میکنند.
شاید خود این خانوم ها، یک درصد هم احتمال نمیدن، پوششی که اختیار کردن، می تونه اینقدر ذهن نوجوان های اطرافشون رو درگیر کنه.
داستان علی بهونه ای شد تا چند خط درد و دل رو ضمیمهی یک خواهش از خواهران محترم شهرم کنم، خواهش کنم که؛ "وقتی می خواهید پوشش انتخاب کنید – چه در خانه و چه در جامعه- کمی هم با عینک دیگران خودتان را قضاوت کنید"
باور کنید همه ی مردها مریض نیستند، اما همه ی مردها به اقتضای نوع خلقت نگاهشان به زن ها متفاوت از نگاه شما به مردهاست.
حواسمان باشد، نوجوان های پاکی مثل "علی" دارند تو شهری زندگی می کنند، که آستانه ی سن ازدواج در اون نزدیک ۳۰ سال است.
ماهم از اون ها توقع داریم که در حد فاصل بلوغ تا ازدواج - طی این حدود ۱۶ سال - دست به هیچ خطایی نزنند و پاک بمانند! با شرایط فعلی می شود چنین توقعی از این نسل داشت؟! اصلا این توقع بدون ایجاد بستر مناسب در جامعه، منطقی و مشروع است؟ پایین آوردن سن ازدواج نه به این راحتی ها حاصل می شود و نه از عهده من و امثال من کاری در این خصوص بر می آید.
اما اقلا می توانیم به اقتضای محبت نسبت به خانواده و اهمیت سلامت روانی جامعه کمی بیشتر هوای "علی" هامون رو داشته باشیم. تردیدی نیست، اگر بچه های ما نتوانند در دوران قبل از ازدواج زندگی آرام و سالمی داشته باشند. و خدایی نکرده به خلاف اخلاق مبتلا بشوند. طبیعتا نمی توانند پدران و مدیران و آینده سازان خوبی برای کشورمان باشند. کمی بیشتر درکشان کنیم.
به امید ایرانی سر بلند
الف
انتقاد از نشست سازمان همکاری اسلامی در استانبول، برگزاری دور جدید مذاکرات صلح سوریه، درخواست کمک وزیر خارجه آمریکا از روسیه، طرح نمایندگان کنگره آمریکا درباره توافق هسته ای ایران، دستور کار موگرینی در سفر به تهران و پیشتازی کلینتون بر سندرز در نظرسنجی های انتخاباتی، از جمله مهمترین موضوعاتی است که امروز مورد توجه مطبوعات و رسانه های بین المللی قرار گرفته است.
یک روز پس از پایان نشست سازمان همکاری اسلامی در استانبول، تحلیل ها در این زمینه در شماری از مطبوعات و رسانه های منطقه ای و بین المللی به چشم می خورد.
روزنامه «رای الیوم» در مطلبی در این زمینه می نویسد نشست سران سازمان همکاری اسلامی که پنجشنبه به میزبانی استانبول آغاز به کار کرد، بدترین نشست از زمان تأسیس این سازمان بود که پس از به آتش کشیدن مسجد الاقصی در اوت ۱۹۶۹ تأسیس شد.
همچنین بعید نیست که این نشست در این شکل کنونی، آخرین نشست این سازمان باشد زیرا نتوانست فتنه مذهبی را در جهان اسلام به ویژه در خاورمیانه مهار کند.
نشست اخیر سران، بیماریهای جهان اسلام و اختلافات آن را در بدترین شکل منعکس کرد؛ تا جایی که دیگر مضمونی از نام آن باقی نمانده است و بهتر است آن را نشست سران «اختلاف» و نه «همکاری اسلامی» توصیف کرد.
همزمان، با آغاز دور جدید مذاکرات صلح سوریه، بخشی از مطالب مطبوعات و رسانه های بین المللی نیز به این موضوع اختصاص یافته است.
شبکه خبری «المیادین» اظهارات رئیس هیئت مذاکره کننده دولت سوریه را بازتاب داده که دیدار خود با نماینده ویژه سازمان ملل در امور سوریه را مفید و سازنده خوانده است.
بشار الجعفری اظهار داشته: «هیئت اعزامی ما امروز پس از رسیدن به ژنو به طور مستقیم وارد مذاکره با استفان دی میستورا، فرستاده ویژه سازمان ملل در امور سوریه شد. ما در این جلسه، پیشنهادهای دی میستورا در خصوص اصول اساسی راه حلی سیاسی در سوریه را بررسی کردیم».
وی افزوده: «امروز ما اصلاحاتی را که دولت سوریه به پیشنهادات فرستاده ویژه سازمان ملل در امور سوریه وارد کرده بود، ارائه کردیم و از وی و هیات همراهش خواستیم که اصلاحات پیشنهادی دولت سوریه را بررسی و آن را به طرف های دیگر نیز ارائه کنند».
در همین حال، خبرگزاری «رویترز» از درخواست کمک آمریکا از روسیه در موضوع سوریه خبر داده است.
به نوشته این خبرگزاری، جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، در یک تماس تلفنی با سرگئی لاوروف، همتای روس خود، اظهار داشت: «آمریکا انتظار دارد روسیه از سوریه مصرانه بخواهد ترک مخاصمه را رعایت کند و ما نیز در همکاری با جناح مخالف همین کار را انجام خواهیم داد».
در عین حال، کری برای لاوروف تصریح کرده که امریکا نگران گزارش های موثق در مورد نقض آتش بس در داخل و اطراف حلب است و از آنجا که این موارد با کمک و پشتیبانی حملات هوایی روسیه صورت می گیرد، یک موضوع نگران کننده برای آمریکا است.
کری ضمن تأکید بر درخواست روسیه از دولت سوریه برای متوقف ساختن نقض آتش بس، قول داد که متقابلاً چنین کاری را در مورد گروه های مخالفی انجام دهد که تحت حمایت آمریکا قرار دارند.
در مطلبی مربوط به ایران، نشریه «نشنال اینترست» از طرح نمایندگان کنگره آمریکا برای تشکیل کمیسیون نظارت بر توافق هسته ای ایران خبر داده است.
بر اساس این گزارش، نمایندگان کنگره آمریکا با ارائه طرحی به دنبال تشکیل کمیسیونی متشکل از قانونگذاران آمریکا و اعضای دولت باراک اوباما هستند که وظیفه این کمیسیون، نظارت بر اجرای برجام خواهد بود.
این طرح که جرالد کانلی، نماینده حزب دموکرات و ریچارد هانا، نماینده حزب جمهوریخواه تهیه آن را به عهده داشتهاند، ۱۰ سپتامبر سال ۲۰۱۵ در کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا ارائه شده است.
تهیهکنندگان این طرح در یادداشتی، نوشتهاند که بعد از انجام بررسیهای لازم به این نتیجه رسیدهاند که کنگره باید مناقشات پیرامون برجام را کنار گذاشته و اکنون در راستای نظارت بر اجرای آن فعالیت کند.
این طرح، در صورت تصویب و تبدیل شدن به قانون، کمیسیون مورد نظر را مأمور راستیآزمایی از پایبندی ایران به تعهداتش در برجام خواهد کرد.
خبرگزاری فرانسه به موضوع سفر مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به ایران پرداخته و آن را نشانه ای از تمایل اتحادیه اروپا به توسعه همکاری های تجاری با ایران دانسته است.
این خبرگزاری می نویسد فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا، روز شنبه در رأس هیئتی از این اتحادیه راهی ایران خواهد شد و امیدوار است بتواند پس از توافق هسته ای سال گذشته با این سفر موجب تقویت روابط تجاری و صلح منظقه ای شود. این سفر ۲۴ ساعته درست چند روز پس از آن صورت خواهد گرفت که متیو رنتزی، نخست وزیر ایتالیا، به بلندپایه ترین رهبر اروپایی دیدار کننده از تهران از زمان توافق هسته ای تبدیل شد.
موگرینی در بیانیه ای اشاره کرده که این دیدار، یک گام مهم به سمت تقویت روابط اتحادیه اروپا و ایران از طریق تعامل و همکاری است. وی آخرین بار در ماه ژوئیه گذشته و پس از موافقت قدرت های جهانی با لغو تحریم های ایران، از تهران دیدار کرد.
در نهایت، در میان دیگر موضوعات، سایت شبکه خبری «سی بی اس» به رقابت های انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا پرداخته و از ادامه پیشتازی هیلاری کلینتون بر برنی سندرز در نظرسنجی های مربوط به حزب دموکرات خبر داده است.
بر اساس این گزارش، هیلاری کلینتون هنوز هم از رقیب درون حزبیاش، برنی سندرز، پیش است؛ اما اکثریت آمریکاییها معتقدند نمایندگیهای حزبی باید بر اساس آرا عمل کنند، نه به شکل دلبخواه. میزان محبوبیت وزیر خارجه پیشین هنوز هم به مانند ماه پیشین میلادی ۵۰ درصد است اما ساندرز ۱ درصد نسبت به ماه پیش کاهش پیدا کرده و به ۴۴ درصد تنزل یافته است.
کلینتون در مجموع ۱۷۵۸ نمایندگی در مقابل ۱۰۶۹ نمایندگی ساندرز را در اختیار دارد، بخش اعظمی از این نمایندگیها را نمایندگیهای فوقالعاده (سوپر دیلیگیت) تشکیل دادهاند.
تابناک
جنیفر ویلیامز:
قرآن خواندم تا با عقاید تروریستی مسلمانان
آشنا شوم
اما وقتی به پایان آن رسیدم
“”مسلمان شدم””
اسلام حقیقی را از کلام خداوند فرا بگیرید
نه از مسلمان
چرا که کلام خدا کامل است و مسلمان ناکامل
خاطره استاد دکتر محمد جواد شریعت اصفهانی با مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی را در رابطه با راز عربی بودن نماز
سال یکهزار و سیصدو سی و دو شمسی بود من و عده ای از جوانان پرشورآن روزگار، پس ازتبادل نظر و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نمازرا به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نمازرا به زبان فارسی بخوانیم و همین کار را هم کردیم.
والدین کم کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکر چاره افتادند، آن ها پس از تبادل نظربا یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهی دیگر برگزینند، چون پند دادن آن ها مؤثر نیفتاد، ما را نزد یکی از روحانیان آن زمان بردند.
آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز می خوانیم، به شیوه ای اهانت آمیز نجس و کافرمان خواند. این عمل او ما را در کارمان راسخ تر و مصرتر ساخت. عاقبت یکی از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت
آن ها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وی در میان نهادند، او دستور داد در وقتی معیّن ما را خدمتش رهنمون شوند .در روز موعود ما راکه تقریباً پانزده نفر بودیم، به محضرمبارک ایشان بردند، در همان لحظه اول، چهره نورانی و خندان وی ما را مجذوب ساخت؛
آن بزرگمرد را غیرازدیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتی استثنایی روبرو هستیم. آقا در آغاز دستور پذیرایی از همه مارا صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسی نماز نمی خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید
وقتی آن ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکی یکی خودتان را معرفی کنید و بگویید در چه سطح تحصیلی و چه رشته ای درس می خوانید، آنگاه به تناسب رشته و کلاس ما، پرسش های علمی مطرح کرد و از درس هایی مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسید که پاسخ اغلب آن ها از توان ما بیرون بود. هر کس از عهده پاسخ برنمی آمد، با اظهار لطف وی و پاسخ درست پرسش روبرو می شد
پس از آن که همه ما را خلع سلاح کرد، فرمود: والدین شما نگران شده اند که شما نمازتان را به فارسی می خوانید، آن ها نمی دانند من کسانی را می شناسم که_ نعوذبالله _ اصلاً نماز نمی خوانند، شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت، من در جوانی می خواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم؛ ولی مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم
اکنون شما به خواسته دوران جوانی ام جامه عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما، در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حلّ کرده اید
اکنون یکی از شما که از دیگران مسلط تراست، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است. یکی ازما به عادت دانش آموزان دستش رابالا گرفت و برای پاسخ دادن داوطلب شد، آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه مایک نفر است؛ زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند برنمی آمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جاری بسم الله الرحمن الرحیموند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درست بسم الله چنین باشد
در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمی توان ترجمه کرد؛ مثلاً اگر اسم کسی «حسن»باشد، نمی توان به آن گفت«زیبا». ترجمه «حسن» زیباست؛ اما اگر به آقای حسن بگوییم آقای زیبا، خوشش نمی آید. کلمه الله اسم خاصی است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق می کنند. نمی توان «الله» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد
خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کرده اید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولی کامل نیست؛ زیرا «رحمن» یکی از صفات خداست که شمول رحمت و بخشندگی او را می رساند و این شمول درکلمه بخشنده نیست؛ «رحمن» یعنی خدای که در این دنیا هم برمؤمن و هم بر کافر رحم می کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن اعطا می فرماید. در هرحال، ترجمه بخشنده برای «رحمن» درحد کمال ترجمه نیست
خوب، رحیم را چطور ترجمه کرده اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان». حضرت آیت الله ارباب فرمود: اگرمقصودتان از رحیم من بود _ چون نام وی رحیم بود_ بدم نمی آمد «مهربان» ترجمه کنید؛ امّا چون رحیم کلمه ای قرآنی و نام پروردگاراست، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهی به دهی می برد؛ زیرا رحیم یعنی خدای که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می کند
. پس آنچه در ترجمه «بسم الله» آورده اید، بد نیست؛ ولی کامل نیست و اشتباهاتی دارد
من هم در دوران جوانی چنین قصدی داشتم، امّا به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسی منصرف شدم. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم موضوع خیلی پیچیده تر می شود
در این جا، همگی شرمنده و منفعل و شکست خورده از وی عذر خواهی کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نمازبه عربی،نمازهای گذشته را اعاده کنیم
ما همه عاجزانه از وی طلب بخشایش و ازکار خود اظهار پشیمانی کردیم. حضرت آیت الله ارباب، با تعارف میوه و شیرینی، مجلس را به پایان برد. ما همگی دست مبارکش را بوسیدیم و در حالی که ما را بدرقه می کرد، خداحافظی کردیم
بعد نمازهارا اعاده کردیم و ازکار جاهلانه خود دست برداشتیم.ـ
منبع: ماهنامه پرسمان/ ش 40،آذر 1380، ص 6و
اینستاگرام که به نظر می رسد پس از فیسبوک بیشترین کاربر ایرانی را داشته باشد همچون فیسبوک تبدیل به خودنمایی هرزه گونه ای شده که پای خود را از صفحات شخصی افراد فراتر گذاشته با ایجاد صفحات عکس های دونفره زوج های جوان، مدل های ایرانی، دختران ایرانی و … کجاوه بی حیایی و بی عفتی زنان و دختران و چه بسا پسران ایرانی را بلند کرده است تا ایران و جهان راحت تر اندام نمایی آنها را نظاره گر باشد.
به گزارش رادکانا، در جامعه جهانی امروز که اینترنت و فضای مجازی اجتماعی آن را بدل به دهکده، بلکه کلبه جهانی کرده است هر ساعت و هر ثانیه میلیون ها و میلیاردها اطلاعات، صوت و تصویر در این فضای مجازی به اشتراک گذاشته می شوند.
در این میان به نظر سهم دین گریزِ خود فروش بیشتر از صفحات مضامین ارزشی می باشد.
اینستاگرام که به نظر می رسد پس از فیسبوک بیشترین کاربر ایرانی را داشته باشد همچون فیسبوک تبدیل به خودنمایی هرزه گونه ای شده که پای خود را از صفحات شخصی افراد فراتر گذاشته با ایجاد صفحات عکس های دونفره زوج های جوان، مدل های ایرانی، دختران ایرانی و … کجاوه بی حیایی و بی عفتی زنان و دختران و چه بسا پسران ایرانی را بلند کرده است تا ایران و جهان راحت تر اندام نمایی آنها را نظاره گر باشد.
نمیدانم درس مکتب محمد (ص) را نیاموختیم یا جادوی فیلم های ترک تبار، دستهای سست ایمانمان را بسته است و افکار بی اراده و پوچ شده ما را ضایع کرده اند؛ و یا شاید مسخ ما به مسیحیت تحریف شده رخ داده است و دین برای آخر هفته ها، و اندرونی مساجد گشته و ما خبر نداریم.
صدای جشن شادمانی شیطان را میتوان شنید که برای زمین خوردن ابدی انسانیتِ برخی ها هلهله می کند و دروازه های شهرش را برای ورود غفلت زدگان با لجن بی حیایی و تکبر آذین بسته است.
با وجود آگاهی بر اهمیت موضوع، وطن دوستان، خلوت نشین کاخهای آباء و اجدادی شانند و مذهبیون کفن پوش بر در مساجد دخیل بستهاند؛ ” برخی قبرستان نشین عادات سخیفند ” و برخی معتکف عادات تصوفند.
در این بازار شامی که به راه است همرزمانی اندک در سنگرهای جزیره ای اینستاگرام و فیسبوک خود توان و زمان میگذارند تا بر اریکه غولهای رسانه ای دشمن انتفاضه سنگ به راه اندازند.
در جبهه خمپارههای نامرئی، دشمن تنها در پیش و پس نیست، دشمن درون اجتماع و درون خانوادههایی است که هر روز و هر زمان با آنان همراه میشویم تا در قایقی کوچک دریای زندگی را پارو بزنیم.
فیلترینگ فیسبوک یا اینستاگرام، ویچت یا لاین دردی از سکولاریسم ایرانیان دوا نمی کند. اسلام دین قلبهاست نه اجبارها.
دوباره چون سال گذشته تکرار می کنم که در مسیری که تاکنون پیمودهایم آموختیم، برای مبارزه با افکار سم خورده وارداتی باید ابتدا فرهنگ ایرانی اسلامی مان را به درستی بشناسانیم آن هم نه فقط با ابزاری چون مِدیا که اصالت خود را از غرب وام گرفته است بلکه با فضا و ابزار فرهنگی خودمان و برای این منظور بایستی اسب لجام گسیخته جهل عزیزانمان را رام کنیم و مجروحان جنگی جبهههای فرهنگی را مداوا کنیم.
” و أنَّ إلی رَبِّکَ المُنتَهَی”
سؤال: قرآن مجید تفکّر و تعقّل را به قلب نسبت مى دهد، چنان که چشم و گوش را وسیله دیدن و شنیدن معرّفى مى کند; حتّى جایگاه قلب را در سینه معیّن نموده، آن جا که مى فرماید: «... وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتى فِى الصُّدُور;... بلکه دلهایى که در سینه هاست کور مى شود.» (1) و از طرفى «فیزیولوژیستها» پس از آزمایشهاى زیادى به این نتیجه رسیده اند که وسیله تفکّر مغز است و کار قلب تنها پخش خون به نقاط مختلف بدن مى باشد و قلب بسان تلمبه خودکارى است که دائماً در حرکت مى باشد.
پاسخ: آنچه دانشمندان در علوم مختلفـ از قبیل فیزیولوژى و روان شناسى ـ اثبات کرده اند این است که: اعصاب و مغز انسان مانند سایر اعضاى بدن وظیفه خاصّى دارند و اعصاب بدن بر اثر پیوستگى و ارتباط خاص با اعصاب مغز، آنچه را که از خارج دریافت مى کنند به مغز مخابره مى نمایند; مثلا، هنگامى که دست ما در برابر عامل خارجى مانند آتش قرار مى گیرد، فوراً اثر انعکاسى آتش را به ستاد فرماندهى ظاهرى بدن گزارش مى دهد; و یا دستگاه چشم که مانند یک دستگاه عکّاسى آفریده شده و داراى طبقات مختلف و آبهاى گوناگون است، نحوه کار آن ورود اشعّه بطور مستقیم از جسم به چشم مى باشد و پس از عبور از پرده هاى آن تصویرى در نقطه مخصوصى از چشم به نام نقطه زرد به وجود مى آید و اعصاب بینایى آن را به مغز مى رساند و به این ترتیب عمل دیدن محقّق مى گردد.
«فیزیولوژى» درباره فعّالیّتهاى مغزى چنین مى گوید: در موقع فکر کردن سلّولهاى مغزى فعّالیّتهاى زیادى انجام مى دهند; مغز بیشتر غذا مى گیرد و بیشتر موادّ فسفرى پس مى دهد... و همچنین براى بقیّه اعصاب انسان که هر کدام وسیله مخصوصى براى ادراک هستند، فعّالیّتهاى خاصّى وجود دارد، ولى نتیجه اى که بسیارى از دانشمندان از این آزمایشها گرفته اند و گمان کرده اند که مرکز فهم و شعور همان سلّولهاى مغزى است; و یا افکار و علوم انسانى همان آثار مادّى است که روى اعصاب پس از تأثیر عوامل خارجى، ظاهر مى شود، صحیح نیست; زیرا این آزمایشها بیش از این را اثبات نمى کند که عوامل خارجى و فعّالیّتهاى عصبى در ادراک و احساس انسان دخالت دارد، و بدون این فعل و انفعالات، انسان قادر به تفکّر و ادراک یا دیدن و شنیدن نیست، و امّااین که درک کننده واقعى یا به تعبیر واضح تر بیننده و شنونده همان مادّه مغزى، و تفکّر و ادراک همان آثارى مادّى است که موقع تفکّر در سطح دماغ و روى اعصاب دیده مى شود، ابداً صحیح نیست!
از این جهت، دانشمندان بزرگ جهان معتقدند که فوق این دستگاه مادّى بدن، دستگاه دیگرى است که با این ابزار مادّى یک نوع هماهنگى دارد و تدبیر این دستگاه ظاهرى به عهده اوست و با به کار انداختن وسایل مادّى - مانند چشم و اعصاب ـ مغز مى تواند اطّلاعاتى از خارج به دست آورد و در واقع درک کننده حقیقى اوست و تمام علوم و تفکّرات بشر در آن متمرکز مى باشد و از یک چنین قدرت پشت پرده به نامهاى گوناگون عقل، روح و قلب تعبیر مى کنند.
شکّى نیست که نوع مردم در استعمالات روزمره خود کلمه «قلب» را در همان معناى عقل و روح به کار مى برند و در مکالمات عرفى خود ابداً توجّهى به غیر این ندارند. ما هر روز مى گوییم «در دل آرزوهایى دارم»، «قلبم از دیدن این جریان سیاه شده» و «قلبم از شنیدن این سرگذشت بى تاب گردید»; همین دانشمند فیزیولوژیست در مکالمات معمولى خود چنین مى گوید: «دلم از دورى فرزندم تنگ شده است.»
ناگفته پیداست که منظور از این کلمه «قلب» و یا «دل» آن عضو بخصوص صنوبرى شکل نیست که وظیفه مخصوصى در بدن دارد، بلکه در کتاب لغت و فرهنگنامه ها مى بینیم که یکى از معانى «قلب» همان روح و نفس انسانى است که مرکز ادراک و شعور به شمار مى رود و به اصطلاح دانشمندان، لفظ «قلب» به معناى عقل و روح است. و علّت این که در میان این همه الفاظ، لفظ «قلب» براى کنایه آوردن از روح انتخاب شده، این است که قلب صنوبرى در انظار مردم مظهر حیات و زندگى محسوب مى شود، زیرا آنان با کار کردن قلب و توقّف آن زنده و مرده را از هم تمیز مى دهند. تعادل ضربان قلب و تندى آن در بیشتر اوقات نشانه صحّت و بیمارى است و اثرات روحى هر حادثه در نخستین مرحله در قلب ظاهر مى شود; از این لحاظ کلمه اى را که براى عضوى تعیین شده که آثار ظاهرى حیات در آن بیشتر محسوس است درباره روح و نفس و عقل به کار مى برند.
قرآن مجید نیز که مفردات و ترکیبات و جمله بندى آن بر طبق اصطلاح مردم است معمولا هر موقع کلمه «قلب» را به کار مى برد، منظور همان عقل و روح و نیروهاى ادراکى است.
علاوه بر این، قراین زیادى از آیات قرآن گواهى مى دهند که مراد از قلب همین معناست; اینک پاره اى از این قراین:
1ـ قرآن مجید پس از آن که اوضاع روز رستاخیز را بیان مى کند چنین مى فرماید:
«اِنَّ فى ذِلکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب...; در این تذکّرى است براى آن که عقل دارد...» (2)
ناگفته پیداست که قرآن مجید جریان روز قیامت را براى اشخاصّى وسیله تذکّر دانسته است که داراى قلب باشند. اگر مقصود از قلب همان عضو خاص باشد این عبارت صحیح نخواهد بود، زیرا همه مردم داراى این عضو خاص هستند، ناچار باید گفت منظور همان عقل و قدرت تفکّر است.
2ـ قرآن شریف قلب را مرکز یک رشته صفات و روحیات خاص مى داند که بطور مسلّم مربوط به این قلب مادّى نیست، بلکه از اوصاف همان روح انسانى است; مثلا، بعضى از قلبها را «قسى» و بعضى دیگر را «بیمار» و گاهى «نابینا»، «مهر خورده» و «بسته شده» معرّفى مى نماید. قرآن قلب را مرکز طهارت، ایمان، تاریکى، کفر و وسیله کسب سعادت و شقاوت قلمداد مى کند و نجات و سعادت را به قلب سالم اختصاص مى دهد. (3)
بدیهى است این اوصاف و حالات از صفات روح انسان است، زیرا قساوت، سنگدلى، بیمارى و نابینایى در این قلب مادّى تصوّر ندارد، اینها نشانه خوبى است که مراد از قلب همان روح است که در عرف مردم نیز در این معنا به کار برده مى شود.
از بیان گذشته، معناى آیه اى که در سؤال تذکّر داده شده است روشن گردید; زیرا اگر چه قرآن تعقّل را به قلب نسبت داده و جایگاه آن را در سینه معیّن کرده است، ولى چنان که روشن گردید قلبى که در سینه قرار گرفته، در اصطلاح قرآن و تعبیرات معمولى کنایه از روح و عقل است و علّت این تعبیر همان ارتباط زیاد قلب صنوبرى با روح و ظهور و انعکاس حالات روحى و حیات و مرگ در قلب مى باشد.
قرآن نه تنها «قلب» را کنایه از عقل و روح مى گیرد بلکه گاهى لفظ «صدر» (سنیه) را نیز در این مورد به کار مى برد آن جا که مى فرماید: «آیا سینه تو را وسیع نساختیم» (4)یا «کسى را که خدا بخواهد هدایت کند سینه اش را براى قبول اسلام وسیع مى سازد» (5); بدیهى است سینه معمولى انسان هرگز با قبول و عدم قبول اسلام گشاد و تنگ نمى شود، بلکه کنایه از همان توسعه و بزرگى روح است ولى از آن جا که محیط سینه مرکز ظهور انعکاسهاى حیاتى است، از این نظر با جمله یاد شده تعبیر مى آورند.
در جریان جنگی که از سال 1992 تا 1994 بین ارمنستان و اذربایجان بر سر منطقه قره باغ واقع در جمهوری اذربایجان رخ داد ومنجر به تسلط ارمنستان بر مناطقی از قره باغ شد ،دولت جمهوری اسلامی ایران ابتدا بی طرفی خود را اعلام کرد وبه عنوان نیروی صلح وارد عمل شد،اما اتخاذ تصمیمات وسیاستهایی ناشایست از طرف دولت اذربایجان باعث شد که ایران در رویه بیطرفی خود تجدید نظر کند وبه ارمنستان متمایل شود .
در همان روزها دولت اذربایجان تحریکات جدایی طلبانه خود را در مورد اذربایجان ایران شروع کرد، حیدر علی اف نقشه تاریخی اذربایجان بزرگ را رو کرد و در ادامه الفبای کشورش را با وجود پیوندهای عمیق ان باعربی وفارسی به لاتین تغییر داد ،مقام مرجعیت را عزل کرد،برنامه های مبتذل تلوزیونی را افزایش داد ،فشار را بر مسلمانان و شیعیان بیشتر کرد ، در سهم ایران از دریای خزر دست اندازی کرد واز همه مهمتر عادی سازی روابط این کشور با رژیم اشغالگر قدس وافزایش همکاری های سیاسی نظامی با امریکا و ایجاد پایگاه نظامی ایالات متحده در این کشور مایه کدورت ایران از مقامهای دولت اذربایجان شد واعتراض مسئولان ایرانی را به دنبال داشت.
البته لازم به تذکر است که مردم مسلمان قره باغ وجمهوری اذربایجان نیز از ازسردمداران خود بخاطردر پیش گرفتن سیاستهای ضد دینی ناراضی اند ودر واقع چوب هوسرانی وبی کفایتی سران بی هویت خود رامی خورند. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 14/100118436)