رادیو اسلام Radio Islam

سایت مشاوره وپاسخ گویی به شبهات وسوالات دینی و اعتقادی

رادیو اسلام Radio Islam

سایت مشاوره وپاسخ گویی به شبهات وسوالات دینی و اعتقادی

باعرض سلام
پاسخ گوی سوالات وشبهات اعتقادی هستیم.

*********************

تبصره :

استفاده از مطالب بدون منبع هم از نظرمااشکالی ندارد.

آخرین نظرات

۳۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

چرا بهائیها هم باید از تحصیل در دانشگاه محروم باشند ؟

مm نصراصفهانی | چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ق.ظ

به تازگی نویسندگان بهائی با تحقیر دانشجویان مسلمان و تعظیم دانشجویان بهائی، سعی دارند تعالیم بهائیت را عالی جلوه دهند، در حالی که اگر کسی به تاریخ و تعالیم این فرقه مراجعه کند، جز سیاهی و تباهی نمی‌بیند.

برای نمونه علی محمد باب که بهائیان او را مبشر خود می‌خوانند، درباره درس خواندن می‌نویسد: «لا یجوز التدریس فی کتبه غیر البیان؛ جایز نیست کتابی غیر از بیان تدریس شود.»(۱)

باب در جای دیگر می‌نویسد: در حکم محو و نابودی کلیه کتب مگر کتب نوشته شده در مورد بابیت.»(۲)

دومین سرکرده بهائیان نیز وقتی درباره بحث پیشینه بابیت و بهائیت می‌شود، از کردار افتخارآورشان می‌نویسد که می‌توان گردن زدن، سوزاندن کتب و اوراق و نابود کردن بقعه‌ها و قتل عام نام برد: «در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الا من آمن و صدق بود.»(۳)

این آموزه‌های عالی و پیشینه درخشان، توجه انسان را به چند پرسش جلب می‌کند:

۱. اگر خواندن کتب غیر بابی جایز نیست، چرا بهائیان اصرار دارند که در دانشگاه‌ها حاضر شوند، زیرا آثار باب و بهاء در هیچ دانشگاهی تدریس نمی‌شود و اساساً خود بهائیان نیز برای آثار باب ارزش قائل نیستند، چه رسد به دانشگاه‌های غیر بهائی.

۲. چرا بهائیان به جای آموزش کتب بابی و محو و نابود کردن کتب غیر بابی، در پی آموزش کتب غیر بابی هستند؟

۳. جایگاه کتب بابی یا خود آثار بهائی در میان کتب علمی دنیا چیست؟

۴. آیا تا به امروز شرح و تفسیری بر آثار بابی و بهائی نوشته شده است؟

۵. آیا هیچ دانشمندی به آثار بابی و بهائی استناد کرده است؟ اگر نه، چرا عقلا از این آثار استفاده نمی‌کند؟

۶. چرا هیچ رشته دانشگاهی درباره تبیین آثار باب و بهاء وجود ندارد؟

بهرحال فرقه بهائیت نه یک فرقه دینی بلکه یک فرقه ضاله است که بیش از آنکه اهداف دینی و مذهبی (حتی اهداف دینی گمراه کننده) را تعقیب نماید، از همان ابتدا به عنوان یک فرقه سیاسی مجری اوامر بیگانگان عمل کرده است که برای کسب اطلاعات بیشتر شما را به مطالعه کتاب بابی گری و بهایی گری اثر مرحوم محمد محمدی اشتهاردی فرا می خوانیم. بنابر این این گروه فرقه ای با ماهیت «جاسوس» به شمار می آید و نه یک دین خاص و حتی اگر خود نیز ادعا کنند که دین به شمار می آیند و نه یک گروه سیاسی و جاسوس بودن را یک تهمت بنامند، عملکردی که دارند نشان از ماهیت اصلی شان دارد و طبیعتا هیچ دولتی اجازه نمی دهد گروهی خرابکار و جاسوس تحت هیچ عنوان و پوششی در کشور آزادانه فعالیت کند، با این حال همانگونه که قبلا نیز اشاره شده است اعضای این فرقه اگر عقاید باطل خود را مخفی نگاه داشته و به نشر آن نپردازند، می توانند همچون سایر ایرانیان از حقوق شهروندی خویش برخوردار گردند کما اینکه برخی بهائیان که فرم های مربوط به دین را پر می کنند بند اسلام را انتخاب می کنند و تا زمانی که اقدامی مغایر با آنچه خود اعلام کرده اند مثل تبلیغ دین بهائیت، اقدامی که باعث اشتهار آنان به بهائیت گردد و... انجام ندهند هیچ کس کاری با آنان ندارد.


اما در مورد تحصیل، تا زمانی که اعضای این فرقه، کودک و نوجوان هستند و نمی توان از آنها انتظار انتخاب یک راه محققانه را داشت، مجاز به تحصیل هستند و لذا تا سطح دیپلم مانعی در برابر خود نمی بینند، ولی اگر کسی از آنها، پس از رسیدن به سن رشد و بلوغ فکری، که در چنین سنی انتظار می رود راه خویش را بازشناسی کند و اهداف تشکیلاتی خود را بسنجد، از افکار دینی و سیاسی آبا و اجدادی خود روی گردان شده و دین مبین اسلام، یا حداقل یکی از ادیان یا مذاهب در سمی در قانون اساسی، را پذیرا شد و عضو یا هوادار گروههای سیاسی معاند و برانداز نبود در آن صورت، خواهد توانست از آن دسته از مزایای شهروندی که بهائیان دیگر از آن محرومند، مانند تحصیلات عالی به صورت کامل برخوردار شود، در غیر این صورت نظر به اینکه فرد به سنی رسیده است که درست را از غلط تشخیص بدهد، ادامه پایبندی او به این فرقه، منجر به محرومیت او از تحصیل در دانشگاه نیز می گردد.


در هر صورت با توضیحاتی که ارائه شد، مشخص گردید که بهائیت یک فرقه سیاسی است که ماهیتا برانداز می باشد و عضویت هر فرد در چنین گروهی و لو اینکه خود قصد براندازی نداشته باشد به معنای تایید اهداف این گروه بوده و باعث محرومیت فرد از برخی امتیازات شهروندی خواهد شد همچون کسی که به دلیل عضویت پدرش در گروهک تروریستی مجاهدین خلق، عضویت این گروه را پذیرفته ولی خود قصد براندازی و انجام اقدامات مسلحانه را ندارد که تا زمانی که از عضویت این گروه خارج نشود و از آنان ابراز برائت نکند مشمول حکمی خواهد بود که در حق سایر اعضایی که قصد براندازی و اقدامات تروریستی دارند اجرا می گردد.


  البته لازم به ذکر است که بهائیان و دوستان خارجی(!) آنها نیز، بیکار ننشسته و اقدام به تأسیس دانشگاههای زیرزمینی برای بهائیان نموده اند که مدرک آن نیز در غرب دارای اعتبار کافی می باشد و در کشورهای غربی با آنها مانند افراد تحصیلکرده برخورد می شود! در واقع بهائیان هر چند از محرومیت از تحصیل در دانشگاههای رسمی کشور می نالند، ولی در اصل از این مسئله بهره برده و بدون رقابتهای سنگین برای رسیدن به مدارج دانشگاهی، مدرک و امکان اشتغال در غرب را کسب می کنند. حال باید بپرسیم که آیا این رفتار بهائیان به معنای دورو بودن نیست؟

پانوشت:
۱. کتاب بیان، ص ۳۰.
۲. پیشین، ص ۱۹۸.
۳. مکاتیب، ج ۲، ص ۲۶۶.

  • مm نصراصفهانی

پاسخ به :یادداشت 14 - می خواهم از «دجلیس» بنویسم، ولی...؟شماره 2

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۲ ب.ظ

عربگری:

مورد (4): ظهار کردن همسر

الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنکَرًا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ

﴿آیه 2 مجادله﴾
از میان شما کسانى که زنانشان را ظهار مى‏کنند آنان مادران شان نیستند مادران آنها تنها کسانى‏ اند که ایشان را زاده ‏اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل مى‏گویند و خدا مسلما درگذرنده آمرزنده است؟؟؟


چه دلیلی وجود دارد که آنچه را که در مورد ظهار کردن همسر می گویند درست باشد؟
اصولا چه جایی از اعراب دارد که در جامعه شدیدا مردسالار، مرد چنان از دست زنش ذله شده باشد که وی را چنین تحریم از نزدیکی و مقاربت کند؟
مگر قانونی که نزد خدا وجود ندارد با به زبان آوردن و اقرار یک مرد مثلا احمق، تبدیل به قانون شده و به دلیل ظالمانه بودنش برایش حکم جزا هم نازل می شود؟
آیا وقتی مثلا یک مرد به زنش بگوید تو دروغگو هستی وی دروغگو می شود؟
بر فرض محال که تصور کنیم تفسیر و ترجمه آقایان درست باشد، عملی که قید کرده اند چه ارتباط ریشه ای با «ظ ه ر» دارد مگر فرزند از پشت زن زاده می شود یا در پشت وی رشد می کند؟ چرا از کلمه ای با مسمای دیگری استفاده نشده است؟
...


مورد (5): خانه عنکبوت
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ
﴿آیه 41 عنکبوت﴾
داستان کسانى که غیر از خدا دوستانى اختیار کرده ‏اند همچون عنکبوت است که خانه ‏اى براى خویش ساخته و در حقیقت اگر مى‏دانستند سست‏ ترین خانه ‏ها همان خانه عنکبوت است؟؟؟


چرا بر خلاف آیه 11 حجرات که خداوند، توهین و لقب بد دادن به یکدیگر را ممنوع کرده است ولی خودش اقدام به توهین به مخلوق زبان بسته خود می نماید؟
آیا عنکبوت مجرم است که چنین هتاکی می شود؟
آیا خانه عنکبوت به واقع، برخلاف یافته های علمی جدید، سست ترین خانه هاست؟ در اینصورت چرا قوی ترین حشرات نیز نمی توانند از این خانه سست بگریزند؟
آیا کلماتی چون «اوهن» و «عنکبوت» به درستی برای ما ترجمه شده اند و معنای دیگری برخلاف آنچه به ما شناسانده اند ندارند؟
...


مورد (5):صدای الاغ
وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ
﴿آیه 19 لقمان﴾
و در راه‏ رفتن خود میانه‏ رو باش و صدایت را آهسته‏ ساز که بدترین صداها، صدای خران است؟؟؟



در این آیه نیز چرا بر خلاف آیه 11 حجرات که خداوند، توهین و لقب بد دادن به یکدیگر را ممنوع کرده است ولی خودش اقدام به توهین به مخلوق زبان بسته خود می نماید؟
آیا الاغ مجرم است که چنین هتاکی می شود؟
آیا صدای خر ، بدترین صداهاست؟ آیا به واقع صدایی بدتر از صدای خر شناخته نشده است؟
آیا کلماتی چون «انکر» و «حمیر» به درستی برای ما ترجمه شده اند و معنای دیگری برخلاف آنچه به ما شناسانده اند ندارند؟
رابطه الاغ با کلماتی همریشه با «ح م ر» چیست؟
...


اینها برخی از دغدغه هایی است که عقل سلیم می طلبد نه مردم خواب زده و اسیر و آلت دست شیطان، تا معانی واقعی قرآن را فراخوانی نموده و جهان را از کفر و ظلالت برهاند.


*******************

پاسخ


سلام
در مورد معنای لغت باید به متخصص آن یعنی لغت شناس برویم، ابن اثیر در کتاب معتبر نهایه در مورد ظهار مینویسد:
یقال: ظَاهَرَ الرجل من امرأته‏ ظِهَاراً. و تَظَهَّرَ، و تَظَاهَرَ إذا قال لها: أنت عَلَیَّ کظَهْرِ أمی. و کان فی الجاهلیة طلاقا. و قیل: إنّهم أرادوا: أنت علیَّ کبطن أمی: أی کجماعها، فکنوا بالظَّهْر عن البطن للمجاورة.
( النهایه فی غریب الحدیث و الاثر ج‏3 165)

ترجمه: اگر مردی به زنش بگوید: ظهرک کظهر امی، در جاهلیت طلاق محسوب میشده...
طریحی نیز تقریبا همین معنا را در مجمع البحرین کرده و چنین مینویسد:
و قد تکرر ذکر الظِّهَار کتابا و سنة و هو فی اللغة الرکوب على الظهر، و فی الشرع تشبیه الزوج المکلف منکوحته و لو مطلقة رجعیة و هی فی العدة بظهر محرمة أبدیة بنسب أو رضاع أو مصاهرة، کأن یقول لها" أَنْتِ عَلَیَ‏ کَظَهْرِ أِمِّی".
(مجمع البحرین ج‏3 391)

بنابراین معنای ظهار همین است...
این حکم مربوط به جاهلیت بوده و توسط اسلام برداشته شده و هر کس چنین کاری کند کفاره دارد.
برخی از احکام که بین مردم شایع بوده مثل عقد بیع و ازدواج و ... که مشکلی با احکام الهی نداشته توسط شرع تایید شده و اونایی که مشکل داشته مثل همین ظهار و برخی معاملات مانند ربا حرام شمرده شده.
اینکه انسان یه نسبت ناروا به کسی بده اون شخص عوض نمیشه! در جاهلیت ظهار حکم طلاق رو داشته، یعنی مهان طور که با جمله
انت طالق زن طلاق داده میشه، با جمله ظهرک کظهر امی زن را طلاق میدادند که نوعی بی اعتنایی به زن و توهین بود اما اسلام میگه اگه میخوای جدا بشید باید حقوق زن رو بدی و با احترام طلاقش بدی و نباید از اون دوری کنی و بلا تکلیف رهاش کنی.
فرزند از پشت زن نمیاد! همانطور که انسان از پشت مرکب برای سواری استفاده میکنه، عربها این جمله
(ظهرک کظهر امی) رو کنایه از استمتاع و جماع می اوردند.

  • مm نصراصفهانی

پاسخ به :یادداشت 14 - می خواهم از «دجلیس» بنویسم، ولی...؟

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ب.ظ


عربگری


خلاصه اینکه نمی دانم علت العلل بدبختی این مملکت، یعنی صدا و سیما را لانه فراماسونی بنامم و یا لانه جاسوسی؟ ولی این دو کلمه صاحبان خود را دارند و مقام عظمای صدا و سیما در هلاکت و فلاکت یک ملت بسیار فراتر از این حرف هاست و علی الحساب «دجلیس» می نامم
«دجلیس» به این دلیل که این بیت موهن، هم تمام مشخصات ظاهری و باطنی جناب «دجال» موعود را دارد و هم تمام صفات «ابلیس» مذکور در قرآن کریم را.
لذا فکر می کنم رساترین نام برای این موجود، «دجلیس» می باشد و امیدی که دارم این است که خداوند به خاطر این کشف عظیم، مرا از تمام کیدها و زلقات «دجلیس» حفظ کند انشاءالله.

مورد (1): نماز
چند سال پیش در یک تکلیف اجباری کاری، پس از مدت ها تحقیق و بررسی در متن صریح قرآن کریم، مقاله جامعی پیرامون نماز نوشتم و در کمال شگفتی، آنچه در این مقاله یافتم کاملا با آنچه پیش از شروع کار در ذهن داشتم 180 درجه هندسی تفاوت داشت.
موضوع را با تنی چند از همکارانم که همگی نیز مکلف به تدوین مقاله ای با عنوان نماز شده بودند در میان گذاشتم ملاحظه نمودم که بدون استثناء، همگیشان از لیسانسه تا دکترا، از اینکه بنده آستین بالا زده و روزها و هفته ها وقت گذاشته و به تحقیق پرداخته ام مرا ملامت نموده و مورد تمسخر شدید قرار دادند و فرمودند تو که خود استاد اینترنتی عاجز بودی از یک سرچ و کپی پیست؟
برخی هم که 10.000 تومان داده بودند به برادر یکی دیگر از همکاران که چنین مقاله ای را برایشان تنظیم نموده و به نامشان بزند تا تحویل اداره یدک کشنده فرهنگ شان بدهند!
البته بارها پیشنهادهایی بالاتر را به اینجانب نیز داده بودند که صنعت کپی - پیست را برایشان به کار بگیرم ولی قبول نکرده بودم.
از قضا، پیش از تحقیق فکر می کردم که من چه می توانم به مساله نماز بیفزایم در حالی که در انبوه مقالات و کتابها و جزواتی که در همه جا توسط اساتید معظم و علمای اعلام وجود دارد از فلمشان افتاده باشد و بنده مانند یابنده سوزنی در انبار کاه آن را بیابم؟ تحقیق نکرده شکست مفتضحانه خود را تصور می کردم و البته نیشخندهای همکارانی را که نیم ساعته تکلیف خود را انجام داده بودند در پشت خود به سنگینی تمام حس می کردم
ولی آنچه مانند دریا در پیش خود یافتم و همگی با توجه به آیات صریح قرآن بود ناگفته های فراوان و کوه واری بود که نمی دانم به کدامین دلیل، چرا هیچ کس تا به حال به کمترین آنها نیز اشاره ای نکرده بود. و مهمتر از همه اینکه آنچه را می دیدم در سرزمین های اسلامی جریان دارد که بدون مراجعه مستقیم به قرآن اتفاق افتاده است برخلاف قرآن می باشد.
می ترسیدم که آیا تحویل بدهم یا در پیش خود نگه دارم ولی اشهد را خواندم و تحویل دادم و تمام آن کاغذ پاره ها طبق اقوال همکاران که می گفتند کپی کن بده کسی نگاه نمی کند، همان شد که می گفتند!
...
آیا نماز همانگونه است که ما می خوانیم؟
چرا نماز یا صلاة همیشه با لفظ اقامه یا برپای داشتن همراه است؟
چرا کلمه صلاة همریشه با خیلی از کلمات متفاوت در معنی می باشد؟
رابطه صلاة و صلواة در چیست؟
رابطه صلاة با کنیسه در چیست؟
چرا در یک آیه، اعتکاف و صلاة و رکوع و هم سجود، بصورت متمایز از هم ذکر شده اند؟
چرا در قرآن، قضای روزه یا صوم که کم اهمیت تر و محدودتراز نماز یا صلاة است با صراحت و جدیت ذکر شده، ولی قضای نماز ذکر نشده است؟
چرا در قرآن، هیچ سخنی از شکیات مفصل مذکور در رسالات آقایان، به میان نیامده است با وجودی که آیه قرآن می فرماید که از خشک و تر همه چیز در قرآن هست؟
به کدام دلیل مرجحی طرز نماز خواندن در قرآن نیامده است؟
نماز آیات را نخستین بار چه کسی ابداع کرده است در حالی که بی معنی بودن آن با وجود بروز دم به دم آیات خدا مشهود است؟
چرا وقتی که خداوند خودش شستشوی قبل از نماز را بصورت مجمل ذکر کرده است که گویای این است که هدف خدا طهارت و تمیزی اندام های کارگران در ورود به نماز است که تیمم خود تایید کننده این برداشت است ولی علمای مختلف، این قدر در آن غور نموده و باعث تفرقه مسلمین شده اند؟
چرا تاکید بی پایه و بدون منبع قرآنی آقایان، بر غسل ترتیبی است در حالی که در غسل ارتماسی و تیمم بدل از غسل، بالکل بر این تاکید تاخته اند ولی باز اصرار بر ترتیبات مذکور دارند؟
چرا با وجود اصرار قرآن بر سهل گرفتن خدا، ولی در هر عبادتی که بر طبق رسالات آقایان اقدام کنیم متوجه می شویم که گویا اسلام دین عبادت با اعمال شاقه است؟
...
به دلیل مفصل بودن مقاله نماز، و اینکه جریان مکشوف در آن برخلاف سیاست های فعلی جهان اسلام است امکان درج آن در این وبلاگ رویت نمی گردد.

مورد (2): روزه
آیا ماه رمضان بطور کامل ماه روزه داری است؟
معنی ایاما معدودات در توصیف روزهای روزه داری چیست؟
علت عدم ذکر کمترین اشاره ای به بزرگترین عید مسلمین یعنی عید فطر در قرآن چیست؟
علت عدم اشاره قرآن به نماز عید فطر چیست؟
علت عدم اشاره قرآن به فطریه چیست؟
با وجود اینکه دیدن ماه شوال که بزرگترین معما و معضل جهان اسلام است ولی چرا کمترین اشاره ای به آن در قرآن نشده است؟
...

مورد (3): در آمدن به خانه ها
یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَاوَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
﴿آیه 189 بقره﴾
در باره هلال ها از تو مى ‏پرسند بگو آنها گاه‏شمارى براى مردم و حج‏ اند و نیکى آن نیست که از پشت‏ خانه‏ ها درآیید بلکه نیکى آن است که کسى تقوا پیشه کند و به خانه ‏ها از در آنها درآیید و از خدا بترسید باشد که رستگار گردید؟؟؟

آیه 189 بقره، چرا این قدر غامض و بی ارتباط معنی می شود و با این وجود بی ارتباطی محض در ترجمه های آقایان، با کمال شگفتی شاهد توضیحات مفصل شان بدون یافتن ربط بین پارامترهای زنده آیه هستیم؟



***********************




پاسخ:

سلام وعرض ادب

اولا این تلاش وتحقیق قابل تقدیر است. مخصوصا اینکه طبق فرموده شما برخلاف جریان رایج بی سواد پرور کپی پیست خوتان زحمت کشیه وتحقیق کرده اید. 

هر یک از سوالاتی هم که مطرح فرموده اید خود بحث مفصلی است. ودر این اظهار نظر نمی گنجد. والبته برخی جنبه احکام وبرخی جنبه فلسفه احکام دارد؟

اما چند نکته را محضر شما عرض کنم.

1- ما به دلایل مختلف، مثل حدیث ثقلین، مدینه علم نبی، و... حسبنا کتاب اللهی نیستیم، بلکه سنت صحیح وسیره ثابت شده اهل بیت علیهم السلام هم همانند قرآن از نظر ما حجیت دارد. آیا این سوالات شما خلاف سنت نبی اسلام(ص) وسیره اهل بیت هم هست؟

2-در مورد برخی از سوالات هم جوا ب داده شده، مثلا نماز عید فطر یا عید فطر که می فرمایید: مفسران آیات آخر سوره مبارکه اعلی، قد أفلح من تزکی، وذکر اسم ربه وصلی، که تزکی را بر زکات فطره وصلّی رابر نماز عید فطر تفسیر می کنند. 

3- مراجع تقلید هم در مورد خیلی از احکام علاوه بر آیات قرآن سنت نبوی واحادیث معصومین را مطالعه می کنند وبراساس احادیث صحیح که صدور آنها از معصوم قطعی است فتوی می دهند. مثل بحث شکیات وغیره، مثلا اصل نمای در قرآن اشاره شده ولی کیفیت وجزئیات آن توسط نبی مکرم اسلام(ص) بیان شده است.

  • مm نصراصفهانی

اگرهمه دخترهای ایرانی محجبه وچادری شودند ؟




فکر کنید یک روز از خواب پا می شوید تو خیابون می بینید ملت همه اینجوری محجبه!
چه احساسی بهت دست میده، چیکار می کنی؟!
.
.
.
  • مm نصراصفهانی

روانکاوی روحانیت و علمای اسلام

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۰ ق.ظ

اگر انسانها را دارای دو بخش ظاهر و باطن بدانیم. ظاهر آنان کم و بیش برای همگان قابل شناخت است به چشم همگان می‌آید اما شناخت باطن آنان بسیار دشوار است تاجایی که گاه حتی بر خود افراد نیز پوشیده است و شناخت آن نیاز به روانکاو دارد. روانکاوان بر اساس مشاهده علائمی موفق به کشف ضمیر ناخودآگاه آدمیان می‌شوند.

امیر المومنین (ع) در حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه به نحوی به ضمیر ناخودآگاه علما نفوذ کرده و به تجزیه و تحلیل روان آنان پرداخته است.

کمیل بن زیاد، که ناقل این کلام است، یکی از اصحاب خاص امیر المومنین (ع) است. او اهل یمن بوده و دعای کمیل را از امیر المومنین نقل کرده است. نویسنده کتاب تمام نهج البلاغه روایت طولانی را از او نقل کرده که حدود سیزده صفحه است ولی دو صفحه آن را سید رضی تحت حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه آورده است.

کمیل مى گوید: روزی امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان و صحرای اطراف کوفه برد، آنگاه آه پْر دردى کشید و فرمود: اى کمیل بن زیاد! این قلب ها بسان ظرفهایى هستند، که بهترین آن‌ها، فراگیرترین آنهاست، پس آنچه را مى گویم نزد حافظه خود نگاه دار.

در گزارش کمیل امیر المومنین به چند مطلب کلی اشاره کرده است: اول تقسیم مردم به علما ربانی، طالبان اهل نجات، علمای غیر ربانی و علمای غیر اهل نجات. دوم نگرش عالم ربانی به علم و ثروت. روانکاوی طالبات علم دین، از دسته سوم. چهارم روانکاوی علمای ربانی.

النَّاسُ ثَلَاثَهٌ: مردم سه دسته اند. ۱- فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، دسته اول عالم ربانی است، حضرت در اینجا عالم بودن که وصف ظاهر و قابل شناخت برای عموم است را به ربانی بودن و منسوب به پروردگار بودن او که حالت روانی و انگیزه پنهانی اوست اضافه کرده اند. بنابراین عالم بودن برای ربانی بودن کفایت نمی‌کند. عالم بودن باید با الهی بودن همراه باشد تا مطلوب دین واقع شود، چنانکه در حکمت‌ها ۱۰۷ هم از امام نقل شده است که: رُبَ‏ عَالِمٍ‏ قَدْ قَتَلَهُ‏ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا یَنْفَعُه، چه عالمانی که جهلشان آنان را کشته است و از علم خود بهره‌ای نبرده اند‏. منظور از عالم ربانی عالمی است که انگیزه ای از علم خود جز در خدمت ارباب و پروردگار خود بودن ندارد، قرآن کریم علما را دعوت می کند که ربانی باشند: کُونُوا رَبَّانِیِّینَ‏ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ. (سوره آل عمران، آیه۷۹): مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می آموختید و درس می خواندید! امام روانکاوی این افراد را به بخش چهارم یا آخر این حکمت موکول کرده است.

۲- وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ، و دسته دوم دانشجو و طلبه راه رستگارى است. او میانه راه است و هنوز او را نمی توان به رب منسوب کرد.

۳- وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ: همج یعنی پشه کور و رعاع یعنی موجود پست. دسته سوم به اصطلاح پشه کوری هستند. گویی امام تعبیری تحقیر آمیز تر از این برای اینگونه افراد نیافته است.

به عبارتی کلی تر امام در این بخش از سخن خود، بین دو تیپ از انسانها مرز بندی می کند. تیپ اول انسانهای ارزشمندی که تابع رب و پروردگار خویش هستند یا حداقل در این مسیر قرار دارند و تیپ دوم اشخاصی که عالم ربانی نیستند و در پی قرار گرفتن در مسیر آن هم نیستند بلکه هر از چندگاه همچون پشه کور سمت و سوی زندگی خود را تغییر می دهند. این تیپ شناسی امام شامل افرادی می شود که عالم یا جاهل هستند. عالمان همج الرعایی می توانند عالم و دانش آموخته حوزه دین باشند و می توانند عالم دین نباشند. در این قسمت امام به روانکاوی عموم همج الرعاها می پردازند ولی در بخش بعدی به همج الرعاهای دینی به صورت اختصاصی می پردازد.

بخش اول: روانکاوی همج الرعا

امام برای همج الرعا یعنی آنان که جاهل هستند و ادعایی در ربانی بودن ندارند، یا جاهل هستند و تصور می کنند ربانی هستند، یا عالم دین هستند ولی ربانی نیستند چهار ویژگی بر شمرده است:

۱- أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، تابع هر سر و صدا و تبلیغاتی هستند. در حالی که عالم ربانی خودش تصمیم می گیرد که از چه کسی تبعیت کند. او با دانش خود سخنان آنان را می سنجد و اگر عالمانه و مبتنی بر راه درست بود از آن تبعیت می کند.

۲- یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، با وزش هر بادى حرکت مى کنند. او تحت فشار، قدرت مقاومت ندارند اما عالمان ربانی سمت و سوی زندگی خود را خودشان تعیین می کنند و تحت فشار قدرت، جو و فرهنگ زمانه نیستند.

لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، علت اینکه تابع جو هستند و قدرت مقاوت در برابر فضای اجتماعی را ندارند اولا جهل آنان است چون از روشنایى دانش نور نگرفته اند تا با آن مسیر خود را روشن کنند و راه درست را تشخیص بدهند. به همین جهت قدرت تشخیص درست از نادرست را ندارند اشخاص، رسانه‌ها، جو، سنت یا مدرنیته برای آنها تعیین تکلیف می‌کند و مشخص کننده درست از نادرست برای آنهاست. قدرتمندان، ثروتمندان و شهرتمندانی چون هنرپیشه ها و خوانندگان درست و نادرست را برای آنان تعیین می‌کنند. در حالی که عالمان یا دانشجویان اهل نجات، درست و نادرست را از طریق دانش به دست میآورند و با نور علم مسیر خود را روشن می‌کنند. چنانکه گفته شده است: الْعِلْمُ‏ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء

وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ، دوم همج الرعا تکیه بر باد و بوق های تبلیغاتی دارند و به پایگاه استوارى تکیه نکرده‌اند. مبنا و اصولی ثابتی برای زیستن ندارند به مقتضای جو و شرایط روز عمل می‌کنند در حالی که عالمان ربانی برای زندگی خویش بر اصول و قواعد رب خویش تکیه کرده و به خدای خود توکل نموده‌اند.

مارتین هایدگر در کتاب وجود و زمان سعی کرده است مفهوم انسان بودن را تشریح کند. او معتقد است که انسان بر خلاف دیگر موجودات ویژگی ثابتی ندارد و گویی به این جهان پرتاب شده است. تنها ویژگی انسان که او را از دیگر موجودات متمایز می‌کند انتخاب گری اوست و همین آزادی در انتخاب است که او را مسئول می‌کند. او در زندگی دو راه بیشتر ندارد یا خود انتخاب کند یا دیگری برای او انتخاب کند و او انتخاب دیگری را بپذیرد. این دو راه زندگی انسان را می تواند اصیل یا غیر اصیل کند.

در زندگی اصیل تعیین کننده سرنوشت خود فرد است. او چون خود را آزاد و مسئول می داند ۱- تحت سلطه اشیاء یا توده نیست. ۲- احساس ارامش دارد چون مسئولیت خود را انجام داده است. ۳- ارتباط با دیگران در او واقعی است و ۴- دیگران را دوست دارد و دیگران را رقیب خود نمی‌داند.

در زندگی غیر اصیل تعیین کننده سرنوشت خود او نیست. ۱- اشیاء و توده جمعیت برای او تصمیم می گیرد ۲- احساس امنیت ندارد و مضطرب است چون مسئول است. ۳- ارتباطش با دیگران غیر واقعی است. ۴- دیگران را محدود کننده آزادی خود می داند لذا با دیگران رقیب است.

تحقیقات اریک فروم روانکاو مشهور اگزیستانسیالیست آمریکایی نیز به همین دو نوع انسان ختم شده است: او در کتاب «انقلاب امید»، می گوید دو راه بیشتر برای زیستن نیست، انسان یا باید موجود غیرفعال و کنش‌پذیر و بی‌خاصیت باشد و واکنش‌های غریزی حیوانی تعیین کننده سمت و سوی زندگی او باشد و دیگران سمت و سوی زندگی او را رقم بزنند و برای او تصمیم بگیرند و یا موجودی آفریننده و منشأ حرکت باشد و زندگی در برابر او واکنش نشان دهد و خودش برای خودش تصمیم بگیرد. انسان اول در برابر بت‌های زمانه به تسلیم در می‌آید و قدرت، نیرو و ایمان خود را رها می‌سازد و نهایتاً به انسان مضطرب و تنها و دلمرده‌ای مبدل می شود. نتیجه راه اول بی خویشتنی و از خود بیگانگی و اضمحلال است و نتیجه دوم تفکر عقلانی به همراه احساس انسانی است راهنمای زندگی او می شود. او به خود متکی است و سرشار از امید است.

اریک فروم در کتاب «داشتن یا بودن» می گوید: دو نوع روش یا دغدغه در زندگی وجود دارد. روشی که به قول بودا حرص مالکیت در آن موج می‌زند و فرد به «داشتن» بیشتر می‌اندیشد تا با امکانات بیشتر زندگی کند و روشی دیگر روشی انسانی است که به «بودن» می اندیشد و در پی بهتر و بیشتر «بودن» است. او که در پی بیشتر داشتن است بر خلاف آنکه به بیشتر بودن توجه دارد، موجود بی‌خاصیت است و در بودن درجا می‌زند و تنها سر در آخور مصرف دارد.

۳- او در کتاب «گریز از آزادی»، انسان را بر سر دو راهی اسارت فردیت و آزادی فردیت می‌بیند و معتقد است یا باید از آزادی گریخت و تسلیم بیرون از خود و موسسات و نهادهای جامعه بود تا هم از مسئولیت تصمیم‌گری نجات یافت و هم احساس ایمنی کاذب کرد (آزادی منفی) یا باید طالب آزادی خویش بود و با تکیه بر عشق و کار عالمانه و خلاق و با خود انگیختگی با جهان و جهانیان مرتبط شد. با حفظ هویت خویش به موجودیت دیگران به دیده احترام نگریست و به پرورش فردیت و شخصیت خود همت گماشت. (آزادی مثبت)

وی در کتاب دیگر خود «بنام زندگی» نیز آورده است که در زندگی دو نوع جهت گیری وجود دارد. جهت گیری پویا و جهت گیری سوداگرایانه. موجود زنده تولید می‌کند و اثری از خود به جا می‌گذارد ولی شخص سوداگر اهل معامله است می‌فروشد تا مال به دست آورد و بیشتر مصرف کند. در جهت گیری سوداگرایانه شخص نه تنها اثر وجودی از خود به جا نمی‌گذارد شخصیت خود را نیز کالایی می‌داند که باید فروخت یا مبادله کرد و پول، قدرت، شهرت و در یک کلام موفقیت کسب کرد.

بهترین دسته بندی روانکاوی آدمی اریک فروم در کتاب «انسان برای خویشتن» اوست. او به این نکته اشاره دارد که منش و فعالیت انسان‌ها به دو بخش قابل تقسیم است: منش غیر‌بارور و منش‌بارور. منش بارور منشی است که فعالیتش معطوف به رشد فضیلت‌های درونی خویش همچون ادب، درستکاری و صداقت است و منش غیر‌بارور فعالیتش معطوف به بیرون از هویت خویش است و ارزش خود را در بیرون از خویش می‌جوید. به نظر او تفاوت انسان با حیوان در همین است که حیوان خود را با محیط زیست سازگار می‌کند ولی انسان محیط زیست را با خواست خود هماهنگ می‌کند. در منش دوم ارزش انسان بر پایه ارزشهای انسانی نیست بلکه بر پایه موفقیت در عرصه رقابت بیرونی است. افرادی که منش غیر‌بارور دارند منش غیر بارور آنان مدل‌های گوناگونی است: ۱- منش استعماری: چنین شخصی آنچه که می‌خواهد را با زور و تزویر و زرنگی از بیرون به دست می‌آورد. ۲- منش گیرنده: چنین شخصی خواسته‌های خود را از دیگران طلب می‌کند و هدیه‌ای از جانب مراجع قدرت می‌داند. ۳- منش مال‌اندوز: چنین شخصی بیرون را قابل اعتماد نمی‌داند و امنیت خود را از طریق مال اندوزی و پس‌انداز تامین می‌کند و خرج کردن را تهدید می‌داند. ۴- منش بازاری: این منش امروزه از بازار خوبی برخوردار است. چنین شخصی بر اساس عرضه و تقاضا در پی آن است که ببیند در بازار زندگی چه چیز تقاضا دارد تا کالا و خدمات خود را متناسب با زوق خریدار عرضه کند. او شخصیت خود را نیز در معرض فروش متقاضیان قرار می‌دهد و به گونه‌ای خود را عرضه می‌کند که مد روز به او بگوید و اینکه جامعه او را چگونه می‌پسندد. احساس احترام و غرور وی، وابسته به این است که تا چه اندازه در فروش خود موفق باشیم.

البته که در این بازار پر رونق انسان با کیفیت، اصیل و بارور خریدار ندارد. چون انسان بارور خود را به قیمت بازار عرضه نمی‌کند و او اصولاً ارزش حقیقی خود را قابل مبادله با پول نمی‌داند چون او فضیلت و احساس مسئولیت انسانی خود را فروشی نمی داند. چنانکه مشاهده شد روانکاوان، انسان‌ها را به دو گروه تقسیم می‌کنند و بین آنان واسطه‌ای در نظر نمی‌گیرند ولی امیر المومنین بین این دو گروه واسطه یا گروه بین بینی را می‌بیند که با واقعیت انسان نزدیک تر است.

بخش دوم: نگرش عالم ربانی به علم و ثروت

یَا کُمَیْلُ: الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ، در قسمت دوم کلام، امام بین علم و مال مقایسه کرده و می‌فرمایند: اى کمیل: علم بهتر از ثروت است. گویی تفاوت دسته اول از انسانها با دسته دوم از آنها در این است که گروه اول اصالت را به علم می دهند و دسته دوم اصالت را به داشته ها و ثروت. گروه اول دنبال علم و تابع علم است چون از رب خود فرمان گرفته است که چنین باشد: لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (اسراء، ۳۶) گروه دوم به دنبال داشتن و ثروت و لوازم داشتن هستند تا تمایلات خود را به وسیله آن جامع عمل بپوشانند. حضرت در مقایسه بین علم و ثروت با سه دلیل ثابت می کند که اصالت با علم است نه ثروت.

۱- الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ ۲- وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَهُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ ۳- وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِه، چرا که علم، نگهبان تو است، ولى تو باید از مال خویش نگهدارى کنی؛ مال با بخشیدن کم مى شود اما علم با بخشش فزونى می گیرد؛ و مقام و شخصیتى که ساخته شده مال باشد با نابودى مال، نابود مى گردد ولی آنکه با علم ساخته شده است با مرگش علم او در دنیا برای دیگران می ماند و در آخرت او را همراهی می کند. حضرت در توضیح نقش علم و اهمیت آن می فرمایند:

یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ: مَعْرِفَهُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ، اى کمیل بن زیاد! شناخت علم راستین آیینى است که به آن پاداش داده مى شود یا معرفت علمی خود دین و مکتبی است که انسان را به خود متعهد می سازد تا مبتنی بر علم عمل کند

بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَهَ فِى حَیَاتِهِ، و انسان در دوران زندگى با علم، خدا را اطاعت مى کند. راه علم راه خداست و انسان با تبعیت از علم اطاعت خدا را کرده است. انسان با علم، به مصالح انسانی خود و دیگران پی می برد و مومن، عمل صالح را به وسیله علم تشخیص می دهد و به آن عمل می کند. جاهل برای انجام عمل به هوا و هوس خویش مراجعه می کند.

وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، و پس از مرگ، نام نیکو به یادگار می گذارد. کسی که راه درست را انتخاب کرد بعد از مرگش در دنیا نام نیک برجای می گذارد چنانکه در دعای حضرت ابراهیم بود که وَ اجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ اما آنکس که دنبال مال و مصرف است از خود چیزی به یادگار نمی گذارد.

وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ، دانش. فرمانروا؛ و مال، فرمانبر است. علم حاکم است و مال محکوم. هر چیز بر اساس علم بنا می شود و رفاه و مصرف تابع علم است. اگر عالمی نباشد تا کالاهای مصرفی را تولید کند از مال چه کاری ساخته است. کاخ و ماشین و هواپیما و وسائل لوکس دیگر همه ساخته علم است. علم مولد است. حضرت سرنوشت عالم و جاهل در تاریخ را بررسی کرده و می فرمایند:

یَا کُمَیْلُ هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ، وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَهٌ، اى کمیل! ثروت اندوزان، مرده اى به ظاهر زنده اند. در حالی که علما تا دنیا بر قرار است زنده اند، گر چه بدن هایشان در زمین پنهان است ولی علم آنان با نفس آنان متحد است و در دنیای دگر هم از آنان جدا شدنی نیست و جاودانه هستند.

وَ أَمْثَالُهُمْ فِى الْقُلُوبِ مَوْجُودَهٌ هَا. اما یاد و تمثال آنان در دل ها همیشه زنده است. آثار وجودیشان در دنیا باقی است. خزانه داران ثروت نابود می شوند ولی انبیاء، فلاسفه، دانشمندان و حکما تا دنیا هست باقی هستند. کدامیک از اهل مال در زندگی آدمیان چون فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا، ارسطو، افلاطون، سقراط، ابراهیم و غیره حضور داشته اند.

بخش سوم: روانکاوی علمای دین

امیر المومنین که خود مصداق تام عالم ربانی است در حالی که اشاره به سینه خود کرده می فرماید: إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً بدان که در اینجا دانش فراوانى انباشته است، علمی را خود من از عالم ربانی دریافت کرده ام که او از رب خویش دریافت کرده است: «علمنیه رسول الله(ص). (تمام نهج البلاغه، کلام ۴۴)

لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَهً،ولی اى کاش کسانى را مى یافتم که مى توانستند آن را بیاموزند؟ عجیب است که امام در عصر خویش مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ یعنی گروه دوم از دسته بندی اول خود را نایاب اعلام می کند. مگر اینهمه انسان در زمان امام مدعی ولایت و شیفتگی به رهبری خود نبودند؟ امام پاسخ می دهد که بلی طلاب دینی زیادند ولی مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ نیستند:

بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً، غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ، لقن یعنی زود فهم و باهوش و زرنگند امام می فرماید آرى تیزهوشانى مى‌یابم اما مورد اعتماد نمى باشند. یعنی متعلم هستند ولی علی سبیل نجاه نیستند. مگر آنان چه ویژگی هایی داشتند که برای امام قابل اعتماد نبودند؟ امام می فرماید طالبان علم دین از آن جهتی که ظاهراً طلاب علوم دینی هستند زیادند ولی از آن جهت به چشم همگان نمی آید یعنی از جهت ضمیر ناخودگاه و مبانی روانشناختی به چند دسته هستند:

۱- مُسْتَعْمِلًا آلَهَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا، دین را وسیله دنیا قرار می‌دهند. کسب دنیا راههای مختلف دارد یکی از آنها، از طریق دین است و بعضاً عده ای در این خصوص به تعبیر امیر المومنین از استعداد ویژه ای هم برخوردار هستند و برخی از علما نیز راه کسب ثروت و معیشت، قدرت و حاکمیت و اعتبار و شهرت خویش را از این راه بهتر ممکن می دانند لذا امام می فرماید هستند طالبان علم زرنگ و با هوش که آن را وسیله کسب دنیای خود قرار دهند ولی شیوه پیامبران و ائمه این بوده است که دین را برای خدا خالص می خواسته اند و دین را وسیله کسب دنیا نمی‌دانستند. به خود دعوت نمی کردند. به بیان امیرالمومنین، پیامبر (ص) چون بندگان مى‏نشست، و کفش خود را بدست خود مى‏دوخت، و بر الاغ لخت سوار مى‏شد، و شخصى دیگرى را هم پشت سر خود بر آن حیوان سوار مى‏کرد، وقتى دید پرده در خانه‏اش تصویر دارد به یکى از زنان خود فرمود: این پرده را از نظرم پنهان کن تا آن را نبینم، چون هر وقت چشمم بدان مى‏افتد به یاد دنیا و زیبایی‌های آن مى‏افتم، آرى به قلب و از صمیم دل از دنیا اعراض کرده بود، و یادش را در دل خود کشته و از بین برده بود، تا جایى که دوست مى‏داشت زینت دنیا را حتى به چشم هم نبیند تا هوس لباس فاخر نکند، و دنیا را خانه قرار نبیند، و امیدوار اقامت در آن نشود، از این رو دنیا را به کلى از دل خود بیرون کرد، و یاد آن را از قلب کوچ داد، و از نظر دور بین خود هم پنهان نمود، آرى وقتى شخصى از چیزى بدش می‌آید نظر کردن به آن را هم دوست نمى‏دارد، حتى دوست نمى‏دارد که کسى نزد او اسم آن چیز را ببرد. (المیزان ج۶، ص۴۹۲) او با اینکه رهبر جهان اسلام بود از دنیا رفت در حالتى که خشتى روى خشت نگذاشت. (المیزان ج۶، ص۵۱۲( و از دعوت مردم به خدا طلب اجر و مزد نمی کردند. وَیَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ (هود۲۹) در روایتی از امام باقر است خطاب به ابا ربی شامی که می فرمایند: ریاست طلب و گرگ نباش و از را نام ما نان نخور. عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ( ع) قَالَ: قَالَ لِی‏ وَیْحَکَ یَا أَبَا الرَّبِیعِ لَا تَطْلُبَنَّ الرِّئَاسَهَ وَ لَا تَکُنْ ذِئْباً- وَ لَا تَأْکُلْ‏ بِنَا النَّاسَ فَیُفْقِرَکَ اللَّهُ وَ لَا تَقُلْ فِینَا مَا لَا نَقُولُ فِی أَنْفُسِنَا فَإِنَّکَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ لَا مَحَالَهَ فَإِنْ کُنْتَ صَادِقاً صَدَّقْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً کَذَّبْنَاکَ. (اصول کافی، ج۲، ص۲۹۸)

در روایت دیگری از امام سجاد در تیپ شناسی مردم، حضرت ریاست طلب را به شیر، تاجر را به گرگ و آنان که از طریق دین امرار معاش می کنند و آنچه می گویند خود به آن عمل نمی کنند را به روباه تشبیه کرده است: دَخَلْتُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (ع)، فَقَالَ یَا زُرَارَهُ: النَّاسُ‏ فِی‏ زَمَانِنَا عَلَى‏ سِتِ‏ طَبَقَاتٍ: ۱- أَسَدٍ وَ۲- ذِئْبٍ وَ ۳- ثَعْلَبٍ وَ ۴- کَلْبٍ وَ ۵- خِنْزِیرٍ وَ ۶- شَاهٍ. فَأَمَّا الْأَسَدُ: فَمُلُوکُ الدُّنْیَا، یُحِبُّ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَنْ یَغْلِبَ وَ لَا یُغْلَبَ. وَ أَمَّا الذِّئْبُ: فَتُجَّارُکُمْ، یَذُمُّونَ إِذَا اشْتَرَوْا وَ یَمْدَحُونَ إِذَا بَاعُوا. وَ أَمَّا الثَّعْلَبُ: فَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ بِأَدْیَانِهِمْ وَ لَا یَکُونُ فِی قُلُوبِهِمْ مَا یَصِفُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ. وَ أَمَّا الْکَلْبُ: یَهِرُّ عَلَى النَّاسِ بِلِسَانِهِ وَ یُکْرِمُهُ النَّاسُ مِنْ شَرِّ لِسَانِهِ. وَ أَمَّا الْخِنْزِیرُ، فَهَؤُلَاءِ الْمُخَنَّثُونَ وَ أَشْبَاهُهُمْ لَا یُدْعَوْنَ إِلَى فَاحِشَهٍ إِلَّا أَجَابُوا. وَ أَمَّا الشَّاهُ: فَالْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ تُجَزُّ شُعُورُهُمْ وَ یُؤْکَلُ لُحُومُهُمْ وَ یُکْسَرُ عَظْمُهُمْ. فَکَیْفَ تَصْنَعُ الشَّاهُ بَیْنَ أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ. (خصال شیخ صدوق، ح۳۹، ص۳۰۰)

۲- وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، دومین گروه طالب علم ربانی کسانی هستند با این علم که نعمتی الهی است قصد دارند بر گرده بندگان خدا سوار شوند. آنان در ضمیر ناخودآگاه خود طالب شهرت و آقایی بر مردم هستند و علم دین ابزار مناسبی برای آنهاست. هنگامی که می بینند در شهر یا روستای آنها مردم به علما احترام می گذارند و آنان را بر صدر مجالس می نشانند و خود را خادم العلما معرفی می کنند، حس برتری جویی آنان بر انگیخته شده این علم را می آموزند تا بر مردم سروری کنند. این در حالی است که پیامبر اسلام افتخار داشت که بنده خدا باشد و چون بندگان زندگی کند. او رهبر مسلمانان بود و از هر کس بر آقایی سزاوار تر بود. به بیان سید الشهدا رسول خدا به هر کس برمى‏خورد در سلام از او سبقت مى‏جست (المیزان ج۶، ص۴۸۶) و در هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏کرد، و از صدرنشینى نهى مى‏فرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مى‏نشست، و اصحاب را هم دستور مى‏داد که چنان کنند. (المیزان ج۶، ص۴۸۸) نه تنها در بین مردم در خانه خود و بر خانواده خود هم آقایی نمی‌کرد و هنگامی که وارد منزلى میشد در نزدیکترین جا، نسبت به محل ورود مى‏نشست. (المیزان ج۶، ص۵۰۴) هرگز ثناى کسى را نمى‏پذیرفت مگر اینکه به وى احسانى کرده باشد، (المیزان ج۶، ص۴۹۰

۳- وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ، به بیان امیر المومنین گروه سوم طالبان علم دین کسانی هستند که با برهان هاى الهى که آموزش دیده اند بر اولیا و دوستان خدا فخر می فروشند و بر آنان برتری جویند. در متن اصلی و تقطیع نشده سید رضی، شیخ صدوق در خصال در مورد این گروه آمده است که این افراد، افراد کم اطلاع را به دور خود جمع می کنند تا مردم را از اطراف ولی حق به سمت خود بکشانند: لیتخذه الضعفاء ولیجه دون ولی الحق او منقاداً لحمله الحق. (ح۲۲۰) طبیعی است که سپردن علم دین به این بد گوهران برای دین و دنیای مردم خطرناک است.

بدگهر را علم و فن آموختن

دادن تیغی به دست راه‌زن

تیغ دادن در کف زنگی مست

به که آید علم ناکس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قران

فتنه آمد در کف بدگوهران

آنچ منصب می‌کند با جاهلان

از فضیحت کی کند صد ارسلان

احمقان سرور شدستند و ز بیم

عاقلان سرها کشیده در گلیم

۴- أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَهِ الْحَقِّ، لَا بَصِیرَهَ لَهُ فِى أَحْنَائِهِ، گروه چهارمی هستند که تسلیم حاملان حقند اما ژرف اندیشیِ لازم را در شناخت حقیقت ندارند. مقلد هستند و علم دین را حفظ می کنند و طوطی وار تکرار می کنند و چون افراد کودن عمل می کنند، ابعاد وسیع علوم ربانی را فهم نمی کنند. لذا علم آنان علم تقلیدی است. عالم ربانی طالب طلابی است که علم تحقیقی را بخواهند

علم تقلیدی بود بهر فروخت

چون بیابد مشتری خوش بر فروخت

مشتری علم تحقیقی حقست

دایما بازار او با رونقست

خصوصیت این افراد چنین است: یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِى قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَهٍ، با اولین شبهه اى که پیش آید، شک و تردید در دلشان برافروخته می شود. ینقدح یعنی روشن مى‏شود، گویی شک به مرور اعتقادات آنان را می سوزاند.

أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ، امام در اینجا می فرماید: نه متعلمی که تیز هوش است و دین را برای دنیا می خواهد و یا می خواهد بر دیگری فخر فروشد و نه متعلمی که مقلد است و کورکورانه سخن مرا می پذیرد و طوطی گونه تکرار می کند سزاوار این نیست که من دانش هاى فراوان خود را به او بیاموزم. گروه دیگری طالب علوم دین از من هستند ولی اوضاع بدتری دارند.

۵- أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّهِ، سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَهِ، گروه پنجمی از طالب علم دین هستند که سخت لذت طلب و در مقابل شهوت اختیار از کف می نهد. منهوم یعنی گرسنه و شکم‏پرست. قیاد شهوت به معنای این است که جز به زیر شکم فکر و ذکری ندارند. ذهن آنان دائماً بر شکم و زیر شکم متمرکز است یا مباحث جنسی ورد زبان آنان است و وصف عیش را نصف عیش می‌دانند و به سورچرانی معروفند. این در حالی است که نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) از خوردنیهاى دنیا اندک و به اطراف دندان خورد، و دهان خود را از آن پر نکرد و به آن التفاتى ننمود، لاغرترین اهل دنیا بود از حیث تهى گاه و گرسنه‏ترین شان بود از جهت شکم، … شکمش از سینه جلوتر نبود، و اندامی متناسب داشت… خزائن دنیا بر او عرضه شد، لیکن او از قبولش آن استنکاف نمود (نهج البلاغه و المیزان، ۴۸۶و۴۹۱) و امین مال و جان و ناموس مردم بود.

۶- أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ، لَیْسَا مِنْ رُعَاهِ الدِّینِ فِى شَیْ‏ءٍ، گروه ششم از طلاب علوم علی (ع) چون مورچگان تنها جمع می کنند ثروت اندوزان یا جمع کنندگان علم هستند. مغرم یعنی حریص و ادخار یعنی انبار کردن. گروهی که به دنبال جمع و انبار علم یا ثروتند و دین را در هیچ یک از امور زندگی خود رعایت نمی‌کنند. تنها اهل علمند نه اهل عمل، ملاحظه و ترمز و کنترل دینی ندارند لذا نمى توانند پاسدار دین باشند، دانش به حق دارند ولی خود حق طلب نیستند نه چون عالم ربانی که در مورد او یعنی پیامبر گفته شده است که دنیا و ناملایمات آن، هرگز پیامبر را به خشم در نمى‏آورد، مگر وقتى که حقى پایمال مى‏شد و در آن هنگام از شدت خشم کسى او را نمى‏شناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آنکه احقاق حق مى‏کرد. (المیزان، ج۶، ۴۸۶-۴۸۷) به این علما دین وقتی کاری هم واگذار می شود کارایی لازم را ندارند: چنانکه امام در خطبه ۱۸ نهج البلاغه می فرماید:

تَرِدُ عَلى اَحَدِهِمُ الْقَضِیَّهُ فى حُکْم مِنَ الاَْحْکامِ فَیَحْکُمُ فیها بِرَأْیِهِ،

نزد یکى از ایشان حکمى از احکام مطرح مى گردد او به رأى خود حکم مى دهد.

ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ الْقَضِیَّهُ بِعَیْنِها عَلى غَیْرِهِ فَیَحْکُمُ فیها بِخِلافِهِ،

سپس عین همان قضیه بر دیگرى ارائه مى شود او حکمى دیگر صادر مى کند.

ثُمَّ یَجْتَمِعُ الْقُضاهُ بِذلِکَ عِنْدَ الاِْمامِ الَّذِى اسْتَقْضاهُمْ فَیُصَوِّبُ آراءَهُمْ جَمیعاً!

آن گاه به نزد امامی که مسند قضا را به آنان سپرده می‌روند و او رای هر دو را تایید می‌کند. این درحالی است که خدا و پیامبر و کتاب آنها یکى است.

وَ اِلهُهُمْ واحِدٌ، وَ نَبِیُّهُمْ واحِدٌ، وَ کِتابُهُمْ واحِدٌ.

اَفَامَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِالاِْخْتِلافِ فَاَطاعُوهُ؟ اَمْ نَهاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؟

آیا خداوند آنان را به اختلاف فرمان داده و آنان اطاعتش کرده اند؟ یا آنان را از اختلاف نهى فرموده است و آنان نافرمانی می کنند؟

اَمْ اَنْزَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ دیناً ناقِصاً فَاسْتَعانَ بِهِمْ عَلى اِتْمامِهِ؟

یا خدای سبحان دین ناقصی نازل نموده و از آنان براى کامل کردنش یارى طلبیده است؟

از امیر المومنین سوال می کنند عوام چگونه به فساد کشیده می شوند؟ حضرت می فرمایند: به فساد حال خواص: « انما هی من فساد احوال الخاصه» ایشان اولین خواص را علما و بعد زهاد و بعد تجار و بعد پاسداران و آنکاه حکام دانسته و سپس می فرماید وقتی علما طماع و به دنبال تجمع مال بودند مردم به چه کسی استدلال کنند؟ «فاذا کان العالم طماعاً و للمال جماعاً فبمن یستدل؟» (غرر، کلام۱۰۶، ص۵۰۴)

أَقْرَبُ شَیْ‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَهُ، این افراد بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند تا عالم دین، به تعبیر قرآن کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً (جمعه۵)

کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ، حضرت در نهایت نتیجه می گیرند که با توجه به اینکه کسی یافت نمی شود تا عالم ربانی علم خود را به او انتقال دهد، دانش با مرگ دارندگان دانش از بین می رود و همراه حامل علم به زیر خاک می رود.

بخش چهارم: روانکاوی علمای ربانی

اللَّهُمَّ بَلَى، لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّهٍ، إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، آرى ! خداوندا! زمین هیچ گاه از حجت الهى خالى نیست، که براى خدا با برهان روشن قیام کند، یا آشکار و شناخته شده، یا بیمناک و پنهان.

حضرت می خواهند بگویند که نباید نا امید بود. اینگونه هم نیست که در عالم عالم ربانی نباشد و طلاب صادق علم از هدایت محروم بمانند. هادی بودن خدا منتفی نخواهد شد. رحمت خدا و هدایت خدا پایان ناپذیر است.

لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ، تا حجت خدا باطل نشود، و نشانه های خدا از میان نرود. آیات زمینی خدا همراه هستند. مهم این است که توجه داشته باشیم که:

وَ کَمْ ذَا؟ وَ أَیْنَ أُولَئِکَ؟ تعدادشان چقدر؟ و در کجا هستند؟ حضرت در پاسخ می فرمایند:

أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً، به خدا سوگند ! که تعدادشان اندک است. طبیعی است که تعداد آنان بسیار اندک باشد چون عالم ربانی شدن بسیار دشوار است و کار هر کس نیست. در میان یک امت بزرگ تنها یکی نوح و یکی ابراهیم و یکی موسی و یکی عیسی و یکی محمد و یکی علی و یکی حسین و یکی … می‌شود.

وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، ولى نزد خدا بزرگ مقدارند. البته که قدر و قیمت این افراد کم، باید بسیار باشد. ابراهیم به تنهایی یک امت است ارزش یک ملت دارد. او تنها شمع روشنی است که هزاران شمع خاموش را روشن می کند. این افراد حالات و رفتار ویژه ای دارند:

۱- حافظ دین: یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ، این تعداد اندک هستند که خدا به وسیله آنان حجت ها و نشان هاى خود را نگاه مى دارد. آنان هستند که در طول تاریخ مانع شده اند که نور خدا خاموش شود.

۲- آموزگار: حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِى قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ، مسئولیت آنان این است تا حجت و بینات خدا را به کسانى که همانندشان هستند بسپارد، و در دل هاى آن بکارد. این ها عالمان ربانی هستند که متعلم علی سبیل النجات می‌پرورند تا آنان با رشد خویش عالم ربانی دیگری شوند. بنابراین وظیفه عالمان ربانی ابتدا حفظ حقیقت و سپس انتقال حقیقت به نسل های مستعد بعدی است. گویی طالب علمی یقین که نیت پاک برای کسب رستگاری دارد تا مدتی به دنبال علم می رود ولی وقتی به مرز عالم ربانی شدن رسید این علم است که به دنبال آنان می آید و به آنها هجوم می آورد و آنان به عینه حقیقت را می‌یابد:

۳- اهل یقین: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَهِ الْبَصِیرَهِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ، علم حقیقت بینى بر قلبشان هجوم آورد و روح یقین با آنان همراه شود. چیزی که برای دیگران تنها پس از مرگ حاصل می شود، را در یافته اند، چنانکه قرآن کریم می فرماید: کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ (تکاثر۵-۷) این وضعیت آنها اثر حالت روانی اخلاص آنهاست چنانکه از رسول خدا نقل شده است که من أخلص للَّه أربعین صباحا ظهرت ینابیع‏ الحکمه من قلبه على لسانه. (نهج الفصاحه۲۸۳۶) و نتیجه خودکنترلی آنهاست که یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا (انفال۲۹) انسانی که به یقین رسیده باشد به طوری که اگر پرده ها بیفتد بر یقین او چیزی افزوده نشود: لو کشف‏ الغطا ما ازددت‏ یقینا (غرر، ص۵۶۶) بلایا برای او بازیچه ای بیش نیست و آنچه دیگران حاضرند دین خود را برای نجات از آن ارزان بفروشند آنان به استقبالش می روند.

۴- وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، آنچه را مترفین سخت مى شمارند، آسان گرفتند. آنچه از عبادات، تکالیف و وظایف که برای خوشگذاران ها طاقت فرساست برای آنان امر ملایمی است.

۵- وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ و آن چه که نادانان از آن هراس داشتند أنس گرفتند. مهمترین چیزی که همه از آن فرار می کنند ترس از مرگ است چیزی که امام حسین (ع) خطاب به علمای عصر خود فرمود که چرا ترس از مرگ باعث دین فروشی شما شده است ترسی که برای سید الشهدا به عنوان عالم، عالم ربانی فرض ندارد. امیر المومنین نیز سکوت خود را ناشی از ترس ندانسته و می فرماید به خدا علی با مرگ از پستان مادر مأنوس تر است: وَ اللَّهِ‏ لَابْنُ‏ أَبِی‏ طَالِبٍ‏ آنَسُ‏ بِالْمَوْتِ‏ مِنَ‏ الطِّفْلِ‏ بِثَدْیِ‏ أُمِّهِ‏. (خطبه۵)

۶- وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَهٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى، در دنیا با بدن هایشان زندگى مى کنند، ولی ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است. در دعای شعبانیه علمای ربانی ما خواهان چنین مقامی هستند: إلهی هَبْ لی کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلی مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصیرَ أرْواحُنا مُعَلَّقَهً بعِزِّ قُدْسِکَ‌.

۷- أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ الدُّعَاهُ إِلَى دِینِهِ، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. این افراد همان کسانی هستند که هدف خلقت هستند و خدا به فرشتگان فرمود که قصد خلق آنها را کرده است: وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً (بقره۳۰) سپس حضرت آرزوی دیدار این یاران موافق را می کند:

آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِمْ آه، آه، چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم!

  • مm نصراصفهانی

باور غلط بهائیت از حقوق شهروندی

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۷ ق.ظ
بارهاشاهد تلاش سوخته ی مبلغان اینترنتی فرقه بهائیت برای دوباره مطرح کردن آنچه از آن بعنوان حقوق شهروندی  بهائیت در ایران یاد میکنند،می باشیم.براستی هدف از اینهمه غوغا سالاری چیست ؟چرا این فرقه همچنان براین طبل توخالی می کوبد ؟ 

واقعیت اینست که تشکیلات بهائیت دچار توهمی کور گردیده است و حکایت آن حکایت ملانصرالدین است که روزی با خود گفت که بهتر است دیگران را سرکار گذارم و به هر که از کوچه می گذرد بگویم که ته کوچه آش می دهند وشروع کرد به گفتن . کم کم با ازدیاد مردم کاسه به دست و رفتن آنان به ته کوچه و برنگشتن آنان با خود فکر کرد که نکندواقعاً ته کوچه آش میدهند و سرِِِِ, ما بی کلاه بماند و اینقدر آن را پیش خود تکرار کرد که باورش شد و دوید منزل تا کاسه ای برای گرفتن آش از ته کوچه فراهم کند .  !!!!                                                    

آری حال و روز تشکیلات بهائیت هم همین است. آنقدر طلب حقوق شهروندی حقوق شهروندی کرده و میکنند انگار که این گروه از هیچ حقوقی برخوردار نیست و چنان در این مورد مظلوم نمایی میکنند که انگار هیچ کسی به اندازه آنان  در این کره خاکی ظلم ندیده است بگونه ای که آنرا بصورت یک باور غلط به سایر بهائیان نیزتلقین می کنند .اما ببینیم وضعیت حقوقی بهائیان همانگونه است که تشکیلات بهائیت میگوید یا واقعیت چیز دیگری است؟

بر اساس ادعای تشکیلات بهائیت اکنون 300 هزار بهائی درایران زندگی میکنند .هرچند این آمار توسط  هیچ سازمان رسمی تائید نشده است اما فرض را بر همان آمار میگیریم و چند سوال مطرح میکنیم:

1-آیا فرزندان بهائی همانند سایر مسلمانان ایرانی به رایگان از آموزش ابتدائی ،راهنمائی ودبیرستان در ایران استفاده میکنند یا خیر؟

2-آیا بهائیان از ایران با گذرنامه رسمی ایرانی مثل همه ایرانیان آزادانه به سفرهای خارجی و داخلی میروند یا خیر؟

3-آیا بهائیان در ایران در داشتن مالکیت زمین ،خانه،مغازه ،شرکت،ماشین وغیره بهائیان در ایران ممانعتی دارند یا خیر؟

4-آیا بهائیان در ایران از امکانات بهداشتی ودرمانی استفاده میکنند یا خیر؟

5-آیا برای رای دادن بهائیان در انتخابات مختلف در ایران مشکلی وجود دارد یاخیر؟

6- آیا بهائیان از امنیتی که پلیس در سطح شهر های ایران برقرار کرده است برخوردارند یا خیر؟

7-آیا همه 300هزار نفر بهائی در ایران شاغلند با بیکار؟

8-آیا برای ازدواج وطلاق بهائیان در ایران منعی وجود دارد یا خیر؟

9-آیا برای خرید و فروش املاک و اموال بهائیان در ایران با مشکلی مواجه میباشند یا خیر؟

10-آیا بهائیان در ایران دارای شناسنامه و کارت ملی هستند یا خیر؟

11-آیا حضور بهائیان در اماکن عمومی همچون پارک ها ،ورزشگاه ها ،سینما و تئاتر و اماکن خرید ممنوع یا آزاد است؟

12-آیا بهائیان در ایران برای استفاده از آب ،برق ،گاز ،مخابرات واینترنت تفاوتی با سایر ایرانیان دارند یا خیر؟

13-آیابه راحتی و مثل همه ایرانیان از یارانه های دولتی از بیت المال مسلمین استفاده یکسان می کنند یا خیر ؟

14 – آیا اگر تعدادی معدود بهائی ایرانی مثل همه ایرانیان ،تخلف از قوانین مدنی و مقررات اجتماعی بنمایند و به زندان بیفتند اشکال دارد یا خیر ؟

15 – آیا .....و آیا ....

اینها بخش کوچکی از صدها حقوق شهروندی است که بهائیان در ایران از آن استفاده می کنند و در برابر استفاده از اینهمه حقوق ،بصورت ناجوانمردانه ای دم فرو می بندندوسکوت اختیار میکنند.پس براستی تشکیلات بهائیت چه تصوری از حقوق شهروندی دارد ؟آیا آنان انتظار دارند در برابر هر قانون شکنی برخوردی صورت نگیرد؟باز اگر برفرض مثال از جمعیت 300هزار نفری بهائیان ایران صد نفر در زندان بسر می برند آیا آنرا یک امر ضد حقوقی برای بهائیان ایران تلقی میکنند در حالیکه در زندان های ایران طیف مختلفی از اقشار مردم با هر مسلک و مرامی بدلیل زیر پا گذاشتن حقوق شهروندی واجتماعی خود و دیگران هم اکنون زندانی می باشند .تشکیلات یهائیت بسرکردگی بیت العدل هنوز نمی داند که اداره هر جامعه بر اساس قوانین جاری تعیین شده است و زیر پا گذاشتن آن در هر قالب و شکلی و بسته به نوع وشکل آن دارای مجازات های مختلفی است . در غیر اینصورت سنگ بر روی سنگ بند نمی شود . آیا تشکیلات بهائیت نمی داند که بهائیان ایران در کشوری زندگی میکنند که دین اسلام دین رسمی و مذهب شیعه مذهب اکثریت جامعه ایران است و تنها سه دیانت مسیحی،کلیمی و زرتشتی رسمیت داشته و سایر اقلیت ها فاقد آن می باشند ؟چرا تشکیلات بهائیت علیرغم اطلاع از عدم مشروعیت برای تبلیغ  فرقه بهائیت در ایران که در قانون اساسی و قوانین مجازات اسلامی صراجتاً  بر ممنوعیت آنها تاکید گردیده باز بر ادامه فعالیت غیرقانونی و مخالف با حقوق شهروندی اصرار می ورزند ؟ بهائیت بنا به یکی از اصلی ترین اصول 12 گانه خود ملزم به اطاعت از حکومت هرکشور و قوانین آن می باشد پس چرا بیت العدل این اصل مهم را برای بهائیان ایران نادیده می گیرد و دست بهائیان را در انجام فعالیت های غیر قانونی و مخالف با حکومت آزاد می گذارد؟! وسپس با کمال پررویی داد وفغان از حقوق شهروندی بهائیان ایران سر می دهد .تشکیلات بهائیت به رهبری بیت العدل برای هربهائی آزاده ای  که اصول بهائیت را زیر سوال ببرد حکم طرد روحانی و اجتماعی صادر می کند و بهائی آزاد اندیش را از هستی ساقط کرده، حتی اجازه حرف زدن را با نزدیکان درجه یک مثل همسر و فرزند و پدر و مادر را از وی سلب میکند. چگونه است که بهائیت شدیداٌ از خطوط قرمز خود دفاع کرده و آنرا مشروع می داند اما حقی  و احترامی برای قوانین کشوری با 70 میلیون مسلمان شیعه قائل نیست؟!! لذا بهائیان  ایران در یک پاردوکس دائمی بسر می برند انها نمی دانند به حرف رهبران بهائیت همچون بها الله یا عبدالبها مبنی بر عدم دخالت در سیاست وتبعیت از حکومت توجه کنند یا بیانیه های بیت العدل که نویسندگان و تائید کنندگان آن نه در ایران زندگی می کنند و نه از جو وفضای آن اطلاعی دارند،مدنظر قرار دهند.؟!! تشکیلات بهائیت باید بداند که جامعه بین المللی نیز به حاکمیت و قوانین داخلی هر کشور مستقل احترام می گذارد و برای مجرمین هرکشوری تره هم خرد نمیکند بهمین خاطرنظام جمهوری اسلامی نیز حقوق جامعه بهائی را تا جائی حفظ می کند که آنان نیز بنوبه خود هم برای حاکمیت و هم برای قوانین آن احترام قائل گردیده به آن تن در دهند در غیر اینصورت هر فرد با هر اعتقادی با زیر پا گذاشتن قوانین این نظام مجرم تلقی گردیده و مصداق مجازات اسلامی می باشد.حقوق شهروندی کلمات زیبائی است که بار حقوقی خاص خود را بدنبال دارد که متاسفانه اکنون مستمسک دست تعدادی مبلغ مزدوربیت العدل برای دروغ پراکنی و تلقین توهمات به جامعه بهائی ایران شده است .
  • مm نصراصفهانی
آمار عددی بهائیان، مسیحییان، یهودیان و اهل سنت در ایران و اینکه آیا یک بهائی از دید اسلام، حقوقی مثل ادامه تحصیل در ایران را دارد؟

بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال 1385 کل جمعیت ایران 70495782
که از این تعداد ، 70097741 مسلمان ، 19823 زرتشتی ، 109415 مسیحی ، 9252 کلیمی ، 54234 سایر ادیان و 205317 نفر اظهار نشده ، می باشد . به دلیل فقدان آمار رسمی بهائیان در ایران عدد دقیقی در دست نیست . سران بهاییت در دستوری تشکیلاتی خواسته‌اند تا آمار بهاییان حاضر در کشور بزرگ نمایی شده و تعداد را از آن چه که هست بیشتر نشان دهند. 
بر اساس نتایج حاصل از سر شماری عمومی، تعداد بهایی‌ها در ایران در سال 1375، کمتر از 25صدم درصد جمعیت کل کشور بوده است. این آمار در سال 1385به 37صدم درصد افزایش یافته، اما به میزانی که بهاییان به آن اعتقاد دارند، نرسیده است.
بر اساس مقایسه آمارهای منتشره از سوی مرکز آمار ایران، طی سال‌های قبل از 75 کمتر از 40 هزار نفر بهایی در ایران حضور داشتند، اما بیت العدل مرکز بهایی واقع در رژیم صهیونیستی این آمار را 300 هزار نفر اعلام کرده است. اگر سهم بهائی ها از ستون «سایر و اظهار نشده»، پانزده در صد هم باشد، شاید بتوان گفت آمار بهائیان ایران در سال 1375 و 1385 حدود 25 تا 40 هزار نفر تخمین زده می شود . ( ر. ک : پایگاه اطلاع رسانی مرکز آمار ایران ) 
نحوة تعامل جمهوری اسلامی با بهائیان :
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دردی ماه سال 1357، یعنی زمانی که دیگر تقریبا پیروزی ملت بر دولت شاه قطعی شده بود، دکتر« کوکلر رفت» اسناد دانشگاه روتگرز آمریکا با امام خمینی(ره) مصاحبه ای در مورد بهائیان انجام داده است. در این مصاحبه او سوال می کند: «آیا برای بهائی ها در حکومت آینده، آزادی های سیاسی و مذهبی وجود دارد؟» حضرت امام در پاسخ می فرمایند:« آزادی برای افرادی که مضر به حال مملکت هستند داده نخواهد شد.» او در سؤالی دیــگر می پرسد: «آیا آزادی هایی برای مراسم مذهبی آنها داده خواهد شد؟ » در پاسخ امام می فرمایند: «خیر» بر اساس نظر حضرت امام (ره) بهائیان به عنوان یک حزب و نه یک مذهب وظیفة جاسوسی برای اسرائیل را به عهده داشتند. طبیعتاً هیچ کشوری حاضر نخواهد شد جاسوس کشور دیگری را در کشورش آزاد بگذارد تا هر کاری خواست انجام دهد. با توجه به این کلیت به بررسی موضع گیری جمهوری اسلامی ایران در مقابل بهائیان می پردازیم.
پس از انقلاب به دلیل محرز شدن جاسوسی عده ای از سران تشکیلات در شهرهای مختلف کشور و نیز کمک به تثبیت نظام شاهنشاهی و نیز حیف و میل اموال مسلمین و سرازیر کردن بیت المال به جیب صهیونیست ها، تعدادی از آنان دستگیر و پس از محاکمه توسط دادگاههای انقلاب اسلامی به حبسهای متفاوت و مجازات محکوم شدند. در مقابل این احکام، دولت آمریکا که در حقیقت حامی اصلی آنان به حساب می آمد، عکس العمل نشان داد و رئیس جمهور وقت آمریکا به این احکام اعتراض نمود. در پاسخ آن حضرت امام (ره) سخنانی ایراد نمودند که به علت اهمیت آن در این مورد در زیر می آید:
«ومن امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی این ملتی که امروز قیام کرده است، نهضت کرده است و برای او قیام کرده است و برای او نهضت کرده است، شرمفسدین و جبارین را از سرش کوتاه کند تا برسد به مسائلی که باید برسد.
لکن تا این قدرتهای بزرگ به اریکة قدرت خودشان نشسته اند، این امری است که یک قدری به نظر مشکل می آید. نمی دانم که در بعضی از رادیوها که پخش کردند، صحبت رئیس جمهور آمریکا را ملاحظه کردید که ایشان از همة دنیا استمداد کردند برای این که این بهائی هایی که در ایران هستند و مظلومند و جاسوس هم نیستند و بجز مراسم مذهبی به کار دیگر اشتغال ندارند و ایران برای همین که اینها مراسم مذهبی شان را به جا می آورند 22 نفرشان را محکوم به قتل کرده اند؛ ‌ایشان از همة دنیا استمداد کرده که اینها که جاسوس نیستند،‌ اینها یک مردمی هستند دخالت در هیچ کاری ندارند و روی انسان دوستی ایشان این مسائل را می گویند .
اگر ایشان این مسائل را نمی گفت، خوب گاهی اذهان ساده احتمال می دادند که خوب اینها هم یک مردمی هستند که ولو اعتقادشان فاسد است لکن مشغول کار خودشان هستند و مشغول عباداتی که به نظر خودشان عبادت است مثلاً‌ هستند و حال آن که در آن نظر هم نبودند. لکن بعد از این که آقای ریگان گفته اند شهادت دادند به این که جز مراسم مذهبی چیز دیگری ندارند باز هم می توانیم باور کنیم؟ از آن طرف وقتی که حزب توده را می گیرند، شوروی صدایش بلند می شود که یک عده مردم بیگناهی که با جمهوری اسلامی هم موافق بودند، پشتیبان بودند، جمهوری اسلامی را هم اینها مثل دیگران همراهی کردند و حالا هم همین طور هستند، دولت ایران بیخودی آمده است اینها را گرفته و حبس کرده. از آن طرف هم آقای ریگان می گوید که این بهائی ها بیچاره ها مردم آرام ساکتی مشغول عبادت هستند ، جهات مذهبی خودشان را به جا می آورند و ایران برای خاطر همین که اینها اعتقادشان مخالف با اعتقاد آنهاست گرفتند. اگر اینها جاسوس نیستند شما صدایتان در نمی آمد. شما برای خاطر این که اینها دسته ای هستند که به نفع شما هستند. والا شما را می شناسیم ، آمریکا را می شناسیم که انساندوستی اش گل نکرده است که حالا برای خاطر 22 نفر بهائی که در ایران به قول ایشان گرفتار شدند، برای انساندوستی یک وقت همچو صدا کرده و فریاد کرده و به همة عالم متشبث شده است که به فریاد اینها برسید.
مردم شما را می شناسند شمایی که عراق را وارد کردی که هر روز به سر این کشور ما آن می آورد که مغول نیاورد و به سر کشور خودشان هم همین طور. عراق که یک دسته از علمای بزرگ آنجا را مثل آقای آیت الله سید یوسف که من او را می شناسم که چه مرد سالم صحیحی است، برای خاطر (به نظر می آید) انتقام از مرحوم آیت الله حکیم، ایشان را با عدة کثیری از بچه ها و بزرگهای فامیل را گرفته است. شما اگر چنانچه انسان دوست بودید، یک کلمه خوب بود بگویید، اشارتاً بگویید که خوب چرا این کار را می کنید؟ یک کلمه در رسانه های گروهی شما اشکال کنند به این که این کارها در عراق و ایران چی هست که شما می کنید.
شما دیدید که اینها چه کردند و رسیدید به این که پرونده های آنها را مطالعه کردید و می گوییـد؟ یــا غیـــب می دانید؟ اگر دلیل ما نداشتیم با این که جاسوس آمریکا هستند جز طرفداری شوروی از آنها، کافی بود. لکن ما به شما بگوییم نه حزب توده را به واسطة حزب توده بودنش و نه بهائی را به واسطة بهائی بودنش این محاکم ما محاکمه کردند و حکم به حبس دادند. اینها مسائل دارند.
حزب توده را خودشان امدند همه حرفهایشان را زدند و سابقه دارند. اینها بهائی ها یک مذهب نیستند، یک حزب هستند. یک حزبی که در سابق انگلستان پشتیبانی آنها را می کرد و حالا هم آمریکا دارد پشتیبانی می کند. اینها هم جاسوسند مثل آنها. اگر جاسوس نباشند خوب بسیاری از مردم دیگر هم هستند که اینها انحرافات عقیدتی دارند، کمونیست هستند، چیزهای دیگرهستند. لکن مردم و محاکم ما به واسطة کمونیست بودن آنها یا انحراف عقیده داشتن آنها را نگرفتند و حبس بکنند.
حزب توده هم مادامی که توطئه نکرده بود که اشتغال به توطئه اش زیاده نشده (البته تحت نظر بودند اینها که اینها چه می کنند چه سابقه داشتند اینها) ولی مادامی که نزدیک شد این توطئه شان به خیال خودشان، به خیال فاسد خودشان به ثمر برسد، آن وقت بود که پاسدارهای عزیز ما آنها را گرفتند و انشاءالله به موقع خودش به جزای خودشان هم می رسند.
مسأله این است که طرفدار اینها شما آقای ریگان هستید و طرفدار آنها آقای فرض کنید شوروی هست و این دلیل است که اینها یک وضع خاصی دارند که آنها نفع به اینها می رسانند و اینها نفع می رسانند. نفع رساندن اینها غیر از این می تواند باشد که اخبار ما را به آنها بدهند جاسوسی بکنند بین ملت ایران و دولت ایران با آنها این گرفتاری هایی است که کشور ما امروز دارد با این ابرقدرت ها و این منحرفین.
قبل از انقلاب، تلقی مردم مسلمان ایران از بهائیان تلقی یک فرقة ضالة ضد اسلام و ضد ملیت بود، این طرز تلقی بعد از انقلاب نیز نه تنها تغییر نکرد، بلکه شدت یافت، زیرا سوابق وابستگی برخی از سران آنان به بیگانگان محرز و دشمنی آنان با دین و دولت ایران در افکار عمومی مسلمانان غیر قابل انکار بود.
این برداشت بعد از انقلاب وقتی دولت به دست ملت سپرده شد به دولت تازه تأسیس نیز سرایت نمود و از طریق آن رسمیتی قاطع تر از گذشته یافت، به طوری که جمهوری اسلامی برای آنان هیچ گونه رسمیتی قائل نشد.»
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اقلیتهای دینی شناخته شده عبارتند از :
یهودی، مسیحی و زرتشتی . هر دین و مسلکی غیر از اینها طبق قانون اساسی هیچ گونه رسمیتی ندارد. بنابراین بهائیت به عنوان یک فرقة مذهبی، دارای هیچ گونه رسمیتی در ایران نیست. با توجه به سوابق این فرقه به عنوان یک حزب سیاسی طرفدار بیگانگان و مقابلة آن با اقتدار ملت و روحانیت و مخالفت علنی با دین رسمی ملت ایران. بهائیان از وجهة بسیار پایینی در افکار عمومی ملت ایران و در دیدگاه دولت مردان برخوردارند.
این عدم پذیرش حتی در دوران پهلوی که دولت به آنان میدان بسیار وسیعی برای فعالیت داده بود نیز با توجه به فشار افکار عمومی وجود داشت و چنان که بیان شد در آن دوران هم به عنوان یک دین رسمی شناخته نشد. حتی به طور رسمی اجازة استخدام در ادارات دولتی هم به آنان ندادند.
با توجه به این زمینه دو عکس العمل از جانب دولت جمهوری اسلامی ایران در مقابل آنان به چشم می خورد. در ابتدا همان طور که گفته شد بهائیت هیچ وقت به رسمیت شناخته نشد. اما در مورد عکس العمل دوم باید گفت که نظام نمی توانست مثل زمانهای گذشته با بذل و بخشش به آنها پست و مقام بدهد واز سویی نیز نمی توانست آنها را کاملاً‌ نادیده بگیرد. لذا با توجه به جو حاکم و این که حکومت اسلامی اصولاً وظیفة خود را در قبال همة شهروندان و مسائل آنان یکسان می دید، نمی توانست آنان را از حق زندگی محروم نماید. بنابراین با توجه به قابل توجه بودن تعداد آنان و این که بهائیان را اصالتاً‌ و از ریشه به عنوان فرقة ضاله محسوب می نمود و سابقة جاسوسی برای اسرائیل را در آنان مشاهده کرده بود، آنان را از برخی امکانات اجتماعی و نه فردی محروم کرد.
مشاغل حساس و غیر حساس دولتی و بعضاً‌ غیردولتی، که در رژیم پهلوی به فراوانی در اختیار آنان قرار داده شده بود از آنان باز پس گرفته شد، ازکلیة مراکز نظامی،‌فرهنگی و هنری اخراج شدند، از ورود افراد وابسته به این فرقه به مراکز آموزشی عالی جلوگیری شد و آنان که در این مراکز بودند اخراج شدند، چرا که تجربة گذشته نشان داده بود که وقتی آنان در محیطهای آموزشی و فرهنگی قرار می گیرند و یا پستی اشغال می کنند به علت وابستگی به تشکیلات بهائی از آن در جهت تبلیغ بهائیت، اطلاع رسانی و ایجاد تسهیلات برای دیگر بهائیان استفاده می کنند. از لحاظ اخلاقی هم اختلاف زیادی بین موازین اخلاقی آنان و مسلمانان وجود دارد و این خود می تواند یکی دیگر از عوامل طرد آنان از مؤسسات عمومی و دولتی باشد. از اشتغال آنان به تعدادی شغل آزاد مشخص هم که با طهارت و نجاست ارتباط داشتند و با شرع مقدس اسلام مغایرت بودند، جلوگیری شد.
بنابر ادعای محافل بهائیت خارج از کشور در رسانه های بیگانه، شورای عالی انقلاب فرهنگی در راستای محدود کردن فعالیتهای فرهنگی بهائیان مصوباتی به تصویب رسانده که در این سند ادعا شده جمهوری اسلامی طرحی را برای محدود کردن بهائیت تدوین نموده است که از مواد آن عبارتنداز:
این که آنان بدون جهت از مملکت اخراج نمی شوند و بی دلیل دستگیر، زندانی و مجازات نمی شوند، اما برخورد نظام با آنان باید طوری باشد که راه ترقی و توسعة آنان مسدود شود. از لحاظ فرهنگی در این مصوبه آمده است که: بهائیان چنانچه اظهار نکردند بهائی اند، درمدارس ثبت نام شوند و حتی المقدر در مدارسی که کادر قوی و مسلط بر مسائل عقیدتی دارند ثبت نام شوند… «در رابطه با جایگاه اجتماعی و حقوقی بهاییان موارد زیر در مورد آنها تصویب شد: در اختیار گذاردن وسایل معاش در حد متعارف که در اختیار همة آحاد ملت قرار داده می شود، امکانات زندگی معمول و حقوقی عمومی مانند سایر شهروندان ایرانی از قبیل دفترچة بسیج، گذرنامه، ‌جوازدفن، اجازة کار و امثال آنها تا جایی که تشویق به بهائیت نشوند، در صورت ابراز بهائی بودن اجازه استخدام ندارند، پستهای مؤثر ( مانند معلمی و .. .) به آنان داده نشود.
در پایان جهت تکمیل و جمع بندی مطالب فوق توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است:
یکم - براساس آموزه های دین مبین اسلام و اصول قانون اساسی، فرقه بهائیت ضاله شناخته شده و رسمیت ندارد از این رو در انجام امور مربوط به مذهب و مرام خویش و یا تبلیغ عقاید و اعتقادات خود آزادی ندارد و بسیاری از حقوق و امتیازاتی که در مورد سایر ادیان رسمی وجود دارد در مورد این فرقه وجود ندارد؛ به عنوان نمونه نمی توانند دفاتر ازدواج و طلاق براساس تعالیم خودشان داشته باشند یا قواعد ارثی را غیر از قواعد رسمی کشور اجرا کنند یا مدارس بهایی تأسیس نمایند و همچنین براساس ماده 14 قانون استخدام کشوری، از استخدام افراد این فرقه و امثال آن در دستگاه های دولتی جلوگیری می شود. حال آن که در این قبیل امور و احوال شخصیه و در تعلمیات دینی، ادیان رسمی آزاد هستند (حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، سید محمد هاشمی، نشر دادگستر، 1378، صص 193 - 183).
دوم - براساس اصول اسلامی، انسانی و قانون اساسی، افراد این قبیل فرقه ها، علی رغم فساد عقیده و رسمیت نداشتن از یکسری حقوق مانند حق حیات، تأمین امنیت، شغل، مسکن، آموزش و پرورش رایگان، تأمین اجتماعی، دادخواهی، حق انتخاب وکیل و نظایر آن، برخوردارند (همان). و تا زمانی که مرتکب جرایم قانونی و اخلال در نظم و امنیت جامعه نشده اند و یا دست به توطئه چینی بر علیه مذهب و نظام اسلامی نشده اند، از حقوق فوق برخوردار می باشند.
سوم - در مواردی که اعضای این فرقه اقدامات غیر قانونی بر علیه نظام و جامعه اسلامی مرتکب شوند، دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی و محاکم قضایی رسیدگی و با متخلفان برخورد می نمایند.
چهارم - اصل پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران و ثبات و تداوم آن بزرگترین ضربه به این فرقه ضاله و مدافعان داخلی و خارجی آن بود و توانست جامعه مسلمان ایران را از عقاید انحرافی و گمراه کننده و نقشه های شوم این فرقه وحامیان خارجی آن رهایی بخشیده و اقدامات فکری و فرهنگی بسیار ارزشمندی در جهت مقابله با آن به شیعیان و جهان اسلام عرضه نماید.
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1- بهائیت در ایران , دکتر سید سعید زاهد زاهدانی , انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی .
شخصیت و اندیشه‏هاى کاشف الغطاء (الایات البینات) آیت الله العظمى جعفر کاشف الغطاء، دکتر احمد بهشتى، نشر اندیشه‏هاى اسلامى.
2- بهائیت چگونه پدید آمد، نورالدین چهاردهى، انتشارات فتحى.
3- ارمغان استعمار، محمد محمدى اشتهاردى، انتشارات نسل جوان.
4- جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران , عبدالله شهبازی. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100110545)

  • مm نصراصفهانی

خلیفه الله محیط زیست را آلوده نمی‌کند

مm نصراصفهانی | دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ق.ظ

محیط زندگی آدمی و هر موجود زنده دیگر از فضای خانه گرفته تا فضای کوچه ها، خیابان‌ها و پارک‌ها و فضای سبز، توقفگاها و فضاهای سبز، حاشیه‌ی نهرها و مراکز آموزشی پژوهشی و همچنین مراکز اداری و عبادی و... محیط زیست به شمار می‌آیند. سلامت محیط زیست پیوندی تنگاتنگ با حیاط سالم جامعه دارد.
همانگونه که در بدن، بهداشت و پیشگیری بر درمان و معالجه مقدم است، تامین فضای سالم و محیط زیست مناسب نیز بر جبران خسارتهای ناشی از تخریب محیط زیست مقدم می‌باشد. که وظیفه همگان را برای سالم نگه داشتن محیط زیست یعنی رعایت حق زمین، هوا، آب، خاک، دریا، صحرا و سایر موجودات و عرصه محیط زیستی که با حیات فرد و جامعه پیوند دارند را ایجاب کرده و باید خود را نسبت به حفظ و نگهداری این اراضی کوشا و مسئول بدانیم.
علت این وظیفه هم عقلانی بوده که در چند سطر بالا به اثبات رسید و هم شرعی بوده که در دین مبین اسلام به حفظ محیط زیست بسیار سفارش شده است.
همانطوری که پیامبر و امام صادق (علیهماالسلام) می‌فرمایند:
«محیط زندگی خود را نظافت کنید و همانند یهودیان نباشید.»[۱]
بر همین اساس در دین و عقل ما به حفظ محیط زیست و بهداشت محیط اشاره شده است که بر همین قاعده مقام معظم رهبری به ابلاغ کلی سیاستهای محیط زیست پرداختند:
مثلا در بند (۵) این ابلاغیه آمده است:
«پایش مستمر و کنترل منابع و عوامل آلاینده‌ی هوا، آب، خاک، آلودگی‌های صوتی، امواج و اشعه‌های مخرب و تغییرات نامساعد اقلیم، و الزام به رعایت استانداردها و شاخص‌های زیست‌محیطی در قوانین و مقررات، برنامه‌های توسعه و آمایش سرزمین.» [۲]
دلیل این مدعا را دقیقا می‌توان بر اساس روایتی از پیامبر بزرگوار اسلام که فرمودند: «خدا پاک است و پاکی را دوست دارد، پاکیزه است پاکیزگی را دوست دارد... پس آستان زندگی خود را پاکیزه کنید» بدست می‌آید.[۳]
از این روایت نکته ای که می‌توان بدست آورد اینکه:
اصول زیست محیطی از منظر رسول گرامی اسلام صبغه ملکوتی دارد و رعایت طهارت و پاکیزگی در بدن، منزل، محل کار محیط‌های علمی و مراکز فرهنگی و عبادی و... برای آن است که انسان خلیفه خداست و خلیفه خدا باید سنت و سیرت او را سیره او قرار دهد و به پاکی و پاکیزگی از آن رو که محبوب خداست علاقه مند باشد.
فرمان مزبور از منظر حدیث شناسی، همگانی، همیشگی  و همه جانبه و فراگیر است به گونه ای که تمام انسانها، اعم از زن و مرد، ناتوان و توانا، در تمام دوران زندگی و از هرجهت باید بدن، منزل و محل کار خود را نظیف و پاکیزه و از آلودگی حفظ کنند و چنانچه آلوده شد، به نظافت آن مبادرت کنند، این اصول حقوق و وظایف متقابل همه شهروندان برای یکدیگر و نیز دولت و ملت در برابر هم است.
پس می توان گفت که: شایسته است مسلمانان محیط زیست را امانت الهی بدانند و به حفظش و آلوده نکردن آن اهمیت بدهند و آن را برای خود وظیفه‌ای لازم بدانند. با این حال اگر این همنوایی و هماهنگی حاصل شود، دریا و صحرا آلوده نمی‌شود. اگر کسی خود را خلیفه الله بداند، کوه را از دوستان خود می‌داند و هیچگاه محیط زیست را آلوده نمی‌کند.
وجود مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد کوه احد فرمودند:
«این احد کوهی است که ما را دوست می‌دارد و ما نیز او را دوست می‌داریم.» [۴]
آیت الله جوادی آملی در مورد این روایت می‌فرمایند:
«این سخن به کوه احد اختصاص ندارد و بدین معناست که همه کوه‌ها، دوست ما هستند و ما هم دوست آنها هستیم و از کوه احد به عنوان مثال یاد شده است.» [۵]
در پایان بعنوان نتیجه بایدگفت:
در پرتو چنین معرفتی، حفظ محیط زیست معنا می‌یابد و چنین انسانی، نه دریا آلوده می‌کند و نه صحرا و نه کوه را از بین می‌برد. این فرموده‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بدین معناست که ما باید از سنگ و معدن و دیگر مواهب الهی بره‌های صحیح ببریم.
منبع بیشتر برای مطالعه:
«مفاتیح الحیاه، آیت الله جوادی آملی»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
[۱]. [اکْنُسُوا أَفْنِیَتَکُمْ‏ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْیَهُود] کافی، کلینی، ج۶، ص۵۳۱.
[۲]. سایت نشر آثار مقام معظم رهبری
[۳]. [إنّ اللَّه تعالى طیّب‏ یحبّ‏ الطّیب‏ نظیف یحبّ النّظافة، کریم یحبّ الکرم، جواد یحبّ الجود فنظّفوا أفنیتکم‏] نهج الفصاحه، ابولقاسم پاینده، ص۲۹۶.
[۴]. [هَذَا أُحُدٌ جَبَلٌ‏ یُحِبُّنَا وَ نُحِبُّه] بحار الانوار، (ط ـ بیروت)، مجلسی، ج۲۱، ص‏۲۴۸.
[۵]. مفاتیح الحیاه، آیت الله جوادی، ص۶۹۲.

  • مm نصراصفهانی

بهائیت انشعابی از بابیگری و بابیت فرعی از شیخیگری است. چون مسلک بهائیّت برای نابودی اسلام و تشیع و تفرقه میان مسلمانان طرّاحی شده و ساخته مغز بشری است، پیروان آنان از دیدگاه مراجع تقلید در زمرة کفّار به شمار آمده‌اند و نجس بوده و از معاشرت با آنان باید پرهیز کرد.

آیا ازدواج موقت با دختر بهایى جایز است؟

همه مراجع: خیر، ازدواج دائم و موقّت با آنان جایز نیست.آیات عظام نورى، آیت الله تبریزى، فاضل، بهجت و سیستانى، توضیح المسائل مراجع، م 2397 ؛ آیت الله وحید، توضیح المسائل، م 2461 ؛ آیت الله خامنه‏اى، استفتاء، س 156 ؛ امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، النکاح المنقطع، م 3 ؛ آیت الله صافى، هدایةالعباد، ج 2، النکاح المنقطع، م 3، آیت الله مکارم، استفتاءات، ج 2، س 33 .



توجه شما را به استفتائی در این زمینه جلب می کنیم:

آیا بهائی ها نجسند؟
همه پیروان فرقه گمراه بهائیت محکوم به نجاست هستند ومؤمنین باید ازهرگونه معاشرت بااین فرقه ضاله اجتناب نمایند.[۱]
آنها کافر ونجسند.[۲]
باید با آنها معامله نجاست کرد[۳]
بهائیت محکوم به نجاست می باشند معاشرت با آنها جائز نیست ودعوت آنها به مساجد نیز جائز نیست[۴]
بهایی ها درواقع محارب هستند[۵]

با توجه به فتاوای فوق، ازدواج با این فرقه ضاله حرام است.

[۱]. آیت الله خامنه ای استفائات ص ۶۵، س ۳۲۸ و۳۳۰؛ آیت الله صافی گلپایگانی جامع الاحکام ج۲ ص۹۸ س ۱۵۱۱.
[۲]. آیت الله بهجت، استفتائات، ج۱، س۳۶۸.
[۳]. آیت الله فاضل جامع المسائل ج۱ س۹۲.
[۴]. آیت الله نوری هزارو یک مسئله فقهی ج۱ س۳۹.
[۵]. آیت الله مکارم استفتائات ج۱ سوال۱۱۷۱.

  • مm نصراصفهانی